واضح است که خامنه ای را همه ایرانیان در مقام حافظ منافع ملی کشور به رسمیت نمی شناسند. واضح است که خامنه ای مقامی است انتصابی که مصباح یزدی می گوید “کشف شده” و ملاهای عاقل تر از او می گویند ما انتخابش کرده ایم و شایستگی اش را تایید می کنیم. اندکی با فاصله از این دو جنس ملا، ایرانیانی ایستاده اند که دربست قبولش دارند، و ایرانیانی که به خاموشی خون دل می خورند و او را عامل همه مصیبت ها می دانند. از چند ی پیش که شکل و ماهیت مذاکرات هسته ای و تیم هسته بکلی عوض شد و رویکردی دیگر به میان آمد، هر دو طیف از ایرانیان، مدیریت خامنه ای را در این موضوع خاص که حیاتی است جدی می گیرند. به بالا و پائین رفتن صدای او در مذاکره با “شیطان بزرگ” کنجکاوانه گوش می سپارند و می دانند هست و نیست شان به تونالیته این صدا گره خورده است. وقتی در کشوری کار به این جا می رسد، تحلیلگران ناگزیرند پیرامون شخصیتی که هرگز به او امتیاز نداده اند، از نگاهی دیگر بنگرند. در این مرحله است که چندین و چند مانع در برابر تحلیلگران صورت بندی می شود. نخست آن که چرا راه دور برویم، او باعث و بانی بحران انتخابات ۸۸ و صدماتی است که بر معترضان و بر کل منافع ملی کشور در ۸ سال حکمرانی دولت محبوب وی، وارد آمد. با این وصف، اکنون فارغ از آن ماجراها، خامنه ای در مجموعه ی بحران های منطقه نگریسته می شود. از این نگاه چه خوش مان بیاید و چه خوش مان نیاید، سوار کار شده است. به سبب ناتوانی های مردم در تغییر نظام سیاسی کشور و به سبب جهانی پر حادثه که قدرت های بزرگ در آن بسیار هارت و پورت می کنند، ولی در زمینه رفع بحران های بین الملل، بسی عاجزند، قدرت های تاثیرگذار بر منطقه به او گوش سپرده اند. خامنه ای با آن که هنوز گرفتار بحران مشروعیت درون کشور است و سه رهبر جنبش اعتراضی را در حبس خانگی و محدودیت نگاه داشته و سخت از آنها می ترسد، ولی بر اریکه قدرت باقی است. بیش از آن، با درک “واقعیت های اقتصادی” و این که علی رغم کرکری خواندن ها، بقای حکومتش در خطر است، مدیریت بحران هسته ای را بر مدار عقل و سلوک و بازی های سخت سیاسی و زبانی، به عهده گرفته و پای خطرات داخلی آن هم ایستاده است. البته تا چه اندازه؟ موضوعی است در حوصله ی آینده و در حال نمی شود تخمینش زد.
از این دیدگاه، خامنه ای را جور دیگری نگاه می کنیم. مدیریت او بسا ویژگی های سال ۲۰۱۴ میلادی و ۱۳۹۳ شمسی را تغییر میدهد. مدیریت او اگر جائی بلغزد، ایران را به سمت و سوئی میلغزاند که یا یک حکومت تمام و کمال نظامی- دینی و ستمگرتر از آنچه در این ۳۵ سال تجربه کردهایم، قدرت را قبضه میکند یا نهادهای تا دندان مسلح همین حکومت که هریک سوای اسلحه و پول، مرجع دینی همراه با خود هم دارند، به جان هم میافتند و امنیت محدود و شکنندهٔ مردم بکلی از دست میرود.
خطوط مدیریت خامنهای بر کاخ سفید و کنگره امریکا اثر گذاشته و انتخابات ریاست جمهور آینده را در امریکا متاثر خواهد کرد. پرزیدنت اوباما به این مدیریت، از حیث جبران ناکامیهای سیاسی خود در دیگر حوزههای داخلی و خارجی، بسیار اهمیت میدهد. جمهوری خواهان امریکائی با همه شاخ و شانه کشیدنها بدشان نمیآید کنار آمدن با ایران را گردن اوباما بیاندازند و اسرائیل را بیش از پیش در کنار خود داشته باشند. اتحادیه اروپا که جان اقتصادش به جان اقتصاد ایران بسته بود، و پس از دنباله روی از امریکا در امر تحریمها، بسیار منافع اقتصادی از کف داد، فراز و نشیب منحنی مدیریت خامنهای را از زاویهٔ منافع اقتصادی خود با اشتیاق و دلواپسی پی میگیرد. شخصیتی سخت منفور در سالهای پس از انتخابات ۸۸، نقش مدیریت خود را بر جهان تحمیل کرده یا از قضای روزگار چنین شده است. جهان پر آشوب عجالتا او را و اهمیت نقش او را پذیرفته است.
در این تحولات، همان اندازه که رویدادها و نشست های ژنو و مرتبط با ژنو، خواندنی شده است، کلام خامنه ای بیش از پیش در رسانه های خارجی می چرخد. تحلیلگران خارجی، هر زیر و بالای آن را روی هوا می قاپند. در این گذار تاریخی که دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران رنگ تازه ای به خود گرفته، دلواپسی تندروهائی که دوست دارند ژنو را با هدف تضعیف بازیگران گروه روحانی، در هم بریزند، با “دیپلماسی” خامنه ای، تداخل پیدا کرده است. خامنه ای از این تداخل به شدت می ترسد و گاهی در بازی های کلامی با آنها و حمایت های کلامی از آنها، چندان پیش می رود که مرزهای بازی از مرزهای “دیپلماسی” به سهولت قابل تفکیک نیست. بازی کلامی نگرانی هائی ایجاد کرده است و بیم آن می رود دیپلماسی گفت و گو با امریکا را تضعیف کند. از طرفی تداوم این دیپلماسی برای ایران، حیاتی است.
هر چه هست، دوران خاصی در مدیریت خامنه چندی است آغاز شده. همه، از مخالف و موافق ناگزیر او را جدی می گیرند. چشم به دهانش دوخته اند. جمعی برای پر شدن سفره ای که خالی است و جمعی به امید گشایشی در فضای سیاسی کشور و بیرون شدن از دورانی که شعارهایش بوی نا می دهد و به جوک های تکراری لوس و بی مزه ای تبدیل شده که کسالت آور است.
از این دیدگاه، البته بیماری اعلام شده ی خامنه ای نامنتظر است. به آن می شود گفت “پروستات سیاسی” و به دلخواه تحلیل و تفسیرش کرد. برخی آن را به صحنه ای برای نمایش قدرت تفسیر می کنند و هدف از آن را تبلیغ حکومتی در جهان می دانند که دعاگو بیشمار دارد و پایگاه بر قلب های مردم. برخی به گونه ای دیگر سیاست پروستات را با این تردید در می آمیزند که پشت صحنه ی نمایش، آرایش قدرت به صورتی دیگر طراحی می شود و این نمایش پوششی است بر آن تحول سیاسی که جمهوری اسلامی در گذار از “مرگ برامریکا” و “همکاری علنی با امریکا”، ناگزیر است به آن تن در دهد. هرچند ما آن سوی دیگر را نمی بینیم و فقط پیش پرده را تماشا می کنیم، ولی سایه هائی که روی پرده می آیند و می روند، بارسیاسی نمایش را سنگین می کنند.
هرچه هست، ذوق زدگی گمراه کننده است. این صحنه لزوما علامتی نیست بر تزلزل “ولایت فقیه”، و بلکه علامتی است از تغییر سیاست ضد امریکائی “ولایت فقیه” به سیاست “اتحاد با امریکا” به گونه ای که ذوب شده ها در ولایت، آن را بپذیرند. پذیرش این چرخش بزرگ برای آنها دشوار است و باید داروی تلخ را نه همچون “جام زهر” که در لفافه ی یک کپسول خوش رنگ و آب به دعاگویان و مخلصان ولی فقیه که مرگ بر امریکا سلول های مغز و عقل شان را تسخیر کرده، بخورانند.
خامنه ای از نگاهی دیگر را در این آینه باید دید. آینه ای که چهره ی دوگانه ی او را بتواند نشان دهد. صورتک ضد آمریکائی اش را پس بزند و خطوط امریکا دوستی را از زیر آن بیرون بکشد. این شخصیت دو چهره شاید با نمایش بیماری در صدد است، کار را یکسره کند. اما دامنه ی شایدها وسیع است. تناقض در گفتار و پندار، رفتاری است فرسایشی. شاید اجماع بر این است تا بخش های مهمی از اختیارات خود را بر پایه ی مجوز قانون اساسی به دیگران تفویض کند و سبک بشود و مسئولیت جمعی و مشترک از بار سنگین او بکاهد. در این فرض هم ترس جانکاه از واکنش اعتراضی انبوه مغز شوئی شده ها که محصول تربیت سیاسی شخص او هستند، زائل نمی شود.
خامنه ای از هر دیدگاه که به او بنگریم، در تناقض ها غرق شده و شاید سیاست نمایشی پروستات، داروئی است که برای برون رفت او از سرگشتگی و فروماندگی در میانه ی شعار با واقعیت، توصیه شده است. به نظر می رسد پیروزی احتمالی ژنو نقطه ی پایانی است بر عمر سیاسی رهبری که چاپلوسان و پیروان گوش به فرمان خود را چاق و چله کرد و دست شان را باز گذاشت تا درآمد ملی را بچاپند.اما هرگز به آنها که در فقر و اعتیاد و بیدادگری های امنیتی دست و پا می زنند، نپرداخت.