روز 25 نوامبر، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. گرچه در طول بیست سال اخیر، اکثر قریب به اتفاق گروه های جنبش زنان در هر موقعیت و فرصتی که به کف آورده اند به طور منظم و پیوسته علیه خشونت و آموزش شیوه های مقابله با آن، کار کرده اند. مجموعه این فعالیت های آگاهگرانه و مؤثر نشان از آن دارد که ما جنبش زنانی ها هیچ گاه و در هیچ دوره ای از افشای خشونت و مبارزه با آن غافل نبوده ایم و از مبارزه با خشونت و آموزش روش های مقابله با آن، غفلت نکردیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که طی روزهای منتهی به 25 نوامبر به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم می کنیم. باری، اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم. از همین روست که طلعت تقی نیا، در مطلب حاضر تلاش کرده است تا به بررسی راهکارهای مبارزه با خشونت علیه زنان بپردازد:
جهان ما، بسیار سریع در حال تغییر است. با دنیایی پُرشتاب و در حال تحول مداوم، روبرو هستیم : حکومت ها، نظریه ها، روش ها، رابطه ها، تجربه ها، و مجموعه ی مناسبات اجتماعی تغییر می کنند. تکنولوژی همچنان به جلو می تازد. هر روز تحقیقات، پژوهش ها، اکتشاف ها، کشف زندگی حتی در سیاره های دیگر، تولیدمثل و تداوم حیات با لقاح مصنوعی، و خلاصه همه ی امور و پدیدارها در حال گذار و تغییر، و تکامل اند.
اما چگونه است که پدیده ی منحوس «خشونت علیه زنان» همچنان پابرجا است و حتی در “کشورهای پیشرفته با ادعای دمکراسی” هم متوقف نمی شود؟ و چگونه است که همانند گذشته حقوق زنان به دلیل جنسیت شان به طور سیستماتیک نقض می شود؛ و زنان هر روز با خشونت و تهدیدهای بیشتری روبرو می شوند.
خشونت علیه ما زنان، پدیده ای فراگیر است
تجربه خشونت و تهدید زندگی زنان همه گیر و گسترده است. در همه طبقات، با هر نوع نژاد و ملیت، در تمام سال های زندگی، در خانه، در محیط های کار، و در پهنه ی جامعه و خلاصه در همه صور زندگی خصوصی و اجتماعی، و در هر کنارگوشه ی جهان، این خشونت چهره ی کریه و ترسناک خود را به رخ ما زنان می کشد. بنابراین، خشونت علیه زنان رویکردی موردی یا محلی یا منطقه ای نیست بلکه پدیده ای فرامرزی و جهانگیر است. اگر چه شیوه های خشونت بنا به ویژگی های هر کشور و هر منطقه متفاوت می باشد.
خشونت همه جانبه و فراگیر علیه زنان فرصت های زیادی را از آن ها می گیرد و مانع دستیابی زنان به برابری حقوقی، فرهنگی، اقتصادی می شود. از این رو توانسته آسیب های جدی، جسمی، جنسی، روانی، چه درحوزه عمومی و چه در حوزه خصوصی به آنها وارد نماید.
دریک جامعه در حال توسعه، تبعات ویرانگر این آسیب ها و صدمات، چه بسا فرا گیرتر و بشدت باز دارنده است. علل و ریشه خشونت جدا از سیستم سیاسی و حکومت، نقش فرهنگ، مناسبات شهروندی، حقوق اجتماعی، و سنت های حاکم، تاثیر ماندگار و بسیار تعیین کننده ای دارند. نا برابری حقوقی، تبعیض، فشار و بی عدالتی، فقر، فرو کاسته شدن “امید به زندگی” و مجموعه ی این عوامل خواهی نخواهی سبب ساز گسترش حیرت انگیز خشونت و ریشه دار شدن آن در بطن روابط اجتماعی انسان ها، به تدریج تبدیل به یک معضل پیچیده ی اجتماعی می گردد. این بحران ها و رشد فزاینده جرم و جنایت، متاسفانه قربانیان زیادی را از جامعه می گیرند.
بخش قابل ملاحظه ای از مجموعه جرایمی که اصطلاحا “بزهکاری” و جنایت خوانده می شود! همچون: همسر کُشی، دیگر کُشی، فرزندکُشی، خودکُشی، اعتیاد، سرقت، تن فروشی و فرار دختران، همه این ها عمدتا” نتیجه و بازتاب تبعیض گسترده، فقر مادی، و حضور قوانین نابرابر اجتماعی در جوامع مردسالار است.
در اغلب جوامع مرد سالار، زنان از نظر اقتصادی و اجتماعی به مردان خانواده به شدت وابسته اند. مردان ظاهرا” قیمومیت و مسئولیت نگهداری از زنان را به عهده دارند و در لوای سرپرست خانواده، انواع محدودیت ها و خشونت را اعمال می کنند. کنترل زنان به اسم حفظ ناموس ازسوء استفاده جنسی مردان دیگر، و هم چنین در مواقعی با نام غیرت و حمیت مردانه، قتل و تنبیه ناموسی برای آقایان، مشروعیت می یابد و ای بسا که یک نوع «ارزش» هم محسوب می شود اما در موقعیت های مشابه اگر زنان در شرایط خاصی ناگزیر به دفاع از ناموس خود وارد عمل شوند یا قاتل به حساب می آیند، یا زناکار!
قانون مرد سالار، به نفع مردان و اختیار کامل را متاسفانه به طرز یکجانبه به مردان تفویض کرده است. شوهر ناراضی، شوهر هوس باز، شوهر نو کیسه دیگرلازم نیست دنبال بهانه بگردد بلکه دستگاه قضائی را در اختیار دارد و می تواند از همه شیوه های جدایی و تنبیه به شکل قانونی، استفاده کند. نمونه بارز این نابرابری، «لایحه حمایت از خانواده» است که قدرت و همت مرد سالاری را به وضوح تمام به همه نشان می دهد. این لایحه در واقعترویج چند همسری است البته تحت یک برنامه تنظیم شده و سیستماتیک و همه جانبه به نفع مردان.
ماده پیشنهادی دولت در لایحه حمایت از خانواده (ماده 23) مردان را بی نیاز از اجازه زن اول برای ازدواج مجدد می داند و شرط دادگاه برای ازدواج مجدد مرد، تمکّن مالی و رعایت عدالت است که هر دو مورد از طرف مردی که خواهان ازدواج مجدد است در دادگاه یک طرفه به اثبات می رسد و دادگاه مجوز این بی عدالتی را صادر می کند.
این لایحه جنجال برانگیز از سه سال گذشته تا به کنون با موج گسترده ای از انتقادات و اعتراضات روبروست. نکته قابل توجه در این لایحه حذف اجازه همسر اول است (که قبلا شرط موافقت همسر اول در قانون وجود داشت) که بحث و نقد نظرهای مختلفی را در بین حقوقدان ها و محافل اجتماعی و فرهنگی را بر انگیخت. همچنین اعتراض های شدید مدافعان حقوق برابر و فعالان زن و اقشار مختلف زنان را در برداشت. حتی برخی از نمایندگان مجلس هم مخالفت کردند. منتقدین لایحه تاکید شان بر این است که لایحه حمایت از خانواده و علی الخصوص ماده پیشنهادی دولت یعنی ماده 23 که در لایحه پیشنهادی قوه قضاییه وجود نداشته است موجب تشدید اختلافات خانوادگی، خشونت و طلاق می شود.
تجارب همه ما، چه تجربه های زیسته و روزمره خودمان، و چه مشاهده زندگی های دور و برمان و چه مطالعه تحقیقات انجام شده کارشناسان نشان می دهد که مسئله “چند همسری” خود موجب تنش و جنجال و اختلاف های متعدد است و یکی از عوامل مهم افزایش خشونت برعلیه زنان است. بخش زیادی از قتل های خانوادگی، قتل هایی هستند که مربوط به روابط عاطفی در خانواده های چند همسری است که به تدریج موجب درگیری و ضرب و جرح و قتل شده است.
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
تجربه زنانه و شکست تجربه هایی که همه ی امیدشان را به یاری “اغیار” بسته بودند به دفعات و مکرر در مکرر نشان داده است که تنها خود زنان باید با این معضل اجتماعی فرهنگی روبرو شوند و با امید و همت جمعی شان، دست از تلاش و فعالیت بر نداشته و با همه اشکال خشونت واقعاَ مقابله کنند. دیگر تابوهای سنتی و باز دارنده آنان شکسته شذه و خوشبختانه دیگر نقش قربانی را ندارند. زنان در زندگی روز مره خود با هزار و یک نوع تحقیر و تبعیض و خشونت آشنا هستند. اگر درخانه با یک مرد خشونت را تجربه می کنند جالب است که بیرون از خانه با رفتار تحقیرآمیز مردهای مختلف، این تجربه ی اندرونی، آب دیده و صیقل می یابد. چه آنجا که با نگاه ناسالم مردان روبروست و چه آنجا که در حین رانندگی اجازه سبقت را از او می گیرند و به او توصیه می کنند که برو به آشپزخانه، و چه در مراجعه به مراکز مختلف اداری! جایی که طلب مردش را می کنند؟ چه در محیط های کاری توسط کارفرمایان و یا مسئولان بالا دست متحمل مزاحمت جنسی هستند، و یا به خاطر زن بودن از ارتقاء سمت و عنوان، کنار زده می شوند. چه آنجایی که شغل و تحصیل، مردانه زنانه می شود و در بسیاری جاهای دیگر که جنسیت شان تعیین کننده می شود.
باور کنید ما زنان، شکل های مختلف خشونت را می شناسیم
زنان با پوست و گوشت خود همه ی انواع و اقسام پیچیده و چندلایه خشونت را می شناسند: خشونت خانگی، خشونت روانی، خشونت اجتماعی خشونت اقتصادی مالی، خشونت قانونی، خشونت سیاسی، خشونت کلامی، آری همه و همه را می شناسند. چه آن موقع که زن در خانه خود کتک می خورد و از پله های دادگاه صدها بار بالا و پائین می رود تا بتواند طلاق بگیرد. چه آن زمان در نبود شوهر و یا بیکاری او، یا وقتی که شوهر معتاد است و زن، سرپرستی خانواده را بر عهده می گیرد. و چه آن زمان که برای داشتن “روزی جهانی از آن خود” و برگزاری 8 مارس کتک می خورد و دستگیر می شود. یا آن موقع که برای مطالباتش اعتراض می کند، چه آن موقع که نظرات و آراء اعتراضی اش را مکتوب می کند، چه آن زمان که پشت در دادگاه ها می نشیند. یا حتی موقعی که برای خبر گرفتن از بستگان در بندش دنبال مسئولین قضایی می دود. یا زمانی که مردان در مقابل کلام و منطق اش، دانش و اطلاعات اش، صبر و بردباری اش، مقاومت و پایداری اش، کم می آورند و متاسفانه متوسل به زور و خشونت می شوند. چه آن هنگام که در سلولش مرگ عزیزان را سوگواری می کند یا دوری از همسر وبستگانش و دیدار فرزندان کوچکش را آرزو دارد. و چه آن هنگام که گرسنگی ناشی از اعتصاب غذا ذره ذره وجودش را تحلیل می برد. و یا لحظات بی پناهی اش که هیچ فریادرسی ندارد. چه آن زمان که اعدام و سنگسار و تبعید و زندانی می شود، و… آری، زن ایرانی همه ی انواع و اقسام این خشونت ها را می شناسد. حال او دیگر فقط یک زن نیست بلکه مجموعه ای مقاوم و با بصیرت از تجربه و آگاهی و شناخت از انواع خشونت و علل و اسباب خشونت است، او منطق خشونت علیه خشونت را قبول ندارد. در نتیجه، به دنبال راهکارهای منطقی، مسالمت آمیز و مدنی برای مهار و کاهش آن است.
در همین فرایند است که زنان یاد گرفته اند با فعالیت های جمعی، نقش و عامل خشونت کننده را افشاء کنند. تشکیل کارگاه های آموزشی، سمینار و جلسات بحث و تحقیق و گردهمایی، مراسم یاد بود، نمایشگاه های عکس و کتاب، جلسات بحث و سخنرانی، جلسات بازگویی خشونت ها، گاهی با فریاد و گاهی با مراجعه به مراکز قانونی، گام به گام به راه پُر دست انداز و دشوار خود ادامه می دهند.
به سوی استفاده از همه ابزارها و فضاها برای محو خشونت
جمع آوری امضاء، انتشار بیانیه ها، تنظیم و ارائه دادخواست، پخش دفترچه های آموزش مقابله با خشونت، و خلاصه از هر نوع وسیله و حرکت و کنشی که بتواند به شناخت و افشاء خشونت کمک کند می بایست استفاده ببریم. خوشبختانه تلاش آ گاهانه و پیگیر زنان چندین برابر شده است و همین طور روحیه آنها قوی تر و مصمم تر برای زندگی بهتر با ایجاد همبستگی و افزایش آگاهی عمومی در باره شناخت خشونت، انواع خشونت و راهکارهای کاهش خشونت. این مسیر دشوار و صعب را با صبوری طی می کنند تا بتوانند موقعیت خود و کودکانشان را از چرخه خشونت سلسله مراتبی رها سازند.
زنان دیگر از این که جدا شوند و بگویند که از شوهرانشان کتک می خورند خجالت نمی کشند، چون خشونت کننده باید شرمنده باشد. از این که زندانی یا شوهران زندانی داشته باشند مایوس و منزوی نمی شوند. زنان را دیگر نمی توان پس زد و به عقب راند.. هر اندازه که خشونت بیشتر شود مقاومت و مبارزه با خشونت هم بیشتر می شود و تعداد پُرشمارتری از زنان را در بر می گیرد و روحیه مبارزه با خشونت را در بین آن ها قوی ترمی کند.
تابوهای بی آبرویی، سوختن و ساختن، ترس، بی تفاوتی و سکوت، واهمه از بی آبرویی، و هزاران تابویی که زنان را به سوختن و ساختن و خفت کشیدن ترغیب می کرد تاریخ مصرفشان گذشته و زین پس نمی تواند زن ها را از افشای خشونت کنندگان باز دارد.
اکنون زنان در بسیاری از کشورها و شهرها و محله های زندگی خود، روزها و مناسبت های جهانی یا ملی علیه خشونت را به یک بزرگداشت سالانه تبدیل کرده اند. اولین گردهمایی فمینیستی برای آمریکای لاتین و جزایر دریای کارائیب که در بوگوتا، کلمبیا، در روزهای ۱۸ تا ۲۱ ژوئیه ۱۹۸۱ تشکیل شد، روز ۲۵ نوامبر به عنوان “روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان” اعلان کردند. در آن گردهمایی زنان به طور اصولی و پایه ای، از خشونت بدنی در محدوده خانواده گرفته تا تجاوز و آزار و اذیت جنسی و همچنین خشونت دولتی که شامل شکنجه و آزار زندانیان سیاسی زن می شود را محکوم کردند. جمهوری دومینیکن به اتفاق نمایندگان 74 کشور عضو، سرانجام توافق کردند که تاریخ ۲۵ نوامبر را به عنوان “روز جهانی مبارزه با خشونت بر علیه زنان” به عنوان احترام به (خواهران میرابال)(1) اعلام نمایند.
زنان فعال و آ گاه ایرانی هم از دیگر هم جنسان خود جدا نماندند و از هر فرصتی برای افشای خشونت وارد میدان کارزار شدند تا با همبستگی و همکاری و افزایش آگاهی عمومی درباره وجود انواع خشونت برعلیه همه اشکال خشونت فعالیت کنند. تلاش آنان بر این است که جامعه بشری را از انواع گسترده خشونت ها آگاه و بری سازند و بتوانند برای بازماندگان این نوع خشونت ها، به ویژه زنان، کودکان، و سالخوردگان زندگی امنی فراهم کنند. زنان از زندگی آموخته اند که شناخت خشونت و افشای خشونت راهکار خوب و مناسبی برای کاهش و مهار خشونت است. امید، تخیل و آرزوی شان این است که روزی خشونت برعلیه زنان پایان خواهد یافت.
پا نوشت
1- قتل این سه زن در سال ۱۹۶۰ در دوران حکومت دیکتاتوری رافائل تروئیلو [۱۹۳۰ تا ۱۹۶۱] صورت گرفت.
منبع: مدرسه فمینیستی