خیزش بزرگ شهروندان جنبش سبز در روز 25 بهمن و ادامه آن در روزهای اول و دهم اسفند، ادعای مرده بودن جنبش سبز را با تردید های بزرگ روبرو کرده است. در همین باب با علی هنری، جامعه شناس و پژوهش گر کنش های جمعی در دانشگاه گرونینگن هلند گفتگو کردیم تا دلایل دوباره برخاستن جنبشی اجتماعی را که برای یک سال به زیر زمین رفته جویا شویم. همچنین با او درباره تفاوت راه ها میان اهداف جنبش مخالفان در شمال آفریقا با مطالبات سیاسی جنبش سبز سخن گفته ایم. علی هنری معتقد است جنبش سبز به دنبال تغییر نظم موجود به سوی برابری و دموکراسی است و سیاستی را پی گرفته که هم در حاکمیت موجود و هم در نیروهای سرکوب شکافهای بیشتر و عمیق تری ایجاد کند.
این مصاحبه در پی می آید.
آقای هنری، بیست و پنجم بهمن با تظاهرات گسترده مخالفان دولت در ایران همراه بود. تظاهراتی که پس از یکسال غیبت در خیابان ها به وقوع می پیوست. سئوال نخست این است که چرا این غیبت یکساله باعث فراموشی مطالبات از دست رفته اعضای جنبش سبز نشده است. در واقع فارغ از ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی که “فتنه را مرده” می نامیدند، بسیاری از فعالان خارج از میهن نیز می پنداشتند جنبش سبز دیگر وجود ندارد. خطای محاسبه در کجای کار بود؟
پرسش شما را با این پرسش باید پاسخ گفت که تحت چه شرایطی پیگیری مطالبات به فراموشی سپرده می شود؟ جامعه زمانی دست از پیگیری مطالباتش می کشد که یا از سویی آن مطالبه موضوعیت نداشته باشد؛ مثلا به آن خواست دست یافته باشد، یا مطالبات عاجلی آن را تحت الشعاع قرار داده باشد. زمانی نیز جنبش ها به این دلیل که یا راهی برای اعتراض ندارند، و یا چشم اندازی برای دست یابی به آن خواست ها از طریق اعتراض جمعی وجود ندارد، دست از اعتراض برمی دارند. در عالم سیاست نتیجه ها متفاوت است، در مورد اول انگیزه فعالیت همگانی زنده است، اما در حالت دوم جامعه منفعل خواهد شد و موقتا تلاش برای دستیابی به مطالبات را از برنامه خود خارج می کند. یعنی امکان دارد شاهد چرخش از کنش های همگانی به دغدغه های شخصی باشیم. در مورد جنبش سبز در یکسال و نیم اخیر از یک سو نه تنها جنبش به مطالبات خود و آنچه که برای آن برخاست دست نیافته است بلکه مطالبات دیگری نیز بر آن افزون شده است، و از سوی دیگر در این فرصت تاریخی، جامعه نه تنها جرات اعتراض جمعی را یافته بلکه راه های گوناگونی برای کنش های جمعی تجربه کرده است. به این ترتیب حتی اگر حضور خیابانی به صورت اولیه انجام نمی شد اما ده ها و صدها راه اعتراض دیگر بوجود آمده بود که باعث می شد اغلب کنشگران این جنبش همچنان دغدغه هماهنگی خود را حفظ کنند. جنبش سبز گزینه جدی برای تغییر وضع موجود است و گفتار، ساختار و رهبری تقریبا معینی را برای این هدف خلق کرده است و از این رو ظرف مناسب و مطلوب فعالیت سیاسی و به کرسی نشاندن خواسته های همگانی باقی مانده است.
در این صورت آرای برخی از تحلیل گران خارج از میهن که ادعای تمام یافتن جنبش سبز را داشتند از چه زاویه قابل بررسی است؟
اینکه چرا ارزیابی برخی از تحلیلگران همسو با حکومتگران که جنبش را مرده آرزو می کنند به انکار جنبش سبز ختم می شود، بخشی از دلیلش به ویژگی های جنبش های اجتماعی در نظام های غیردموکراتیک و نادیده گرفتن این تفاوت با جنبش های اجتماعی در غرب از سوی آن تحلیلگران بازمی گردد. در نظام های غیردموکراتیک شهروند معترض تا زمانی که به انفعال یا به مشغولیت های فردی روی نیاورده است هر لحظه پتانسیل مشارکت در اعتراض جمعی را دارد. اصولا میزان انگیزه مشارکت برای دست یابی به نظامی که تامین کننده برابری و آزادی است در میان شهروندان با درجه آگاهی جامعه ایرانی به حدی است که اگر میزان سرکوب و ریسک فعالیت سیاسی کاهش یابد هیچ مانعی برای نمایان شدن اعتراض سیاسی وجود ندارد. بدین ترتیب هر فرصت سیاسی که منجر به کم شدن ریسک مشارکت می شود مانند فضای انتخاباتی یا هر عاملی که انگیزه مشارکت را به حد قابل توجهی افزایش دهد، به یک اعتراض فراگیر می انجامد. ضمن آنکه مساله دیگری که ارزیابی تحلیلگران را از جنبش سبز غیرواقع بینانه می کند انزوای آنها و فاصله و خط کشی خواسته یا ناخواسته شان با جریان غالب در جنبش سبز است. نمی توان انتظار داشت در چنین فضای سرکوبی که شاهدش هستیم فعالیت های جنبش سبز آشکار و روشن باشد، ضمن آنکه بخش اعظمی از این حرکت ها در شبکه های اجتماعی غیررسمی و نیمه رسمی صورت می گیرد، بنابراین کسانی که مشارکت در جنبش ندارند نمی توانند ارزیابی درستی داشته باشند که چه میزان تلاش در آگاهی رسانی، تزریق انگیزه های اجتماعی مشارکت و غیره وجود دارد. در واقع این دلسردی ها و آب به آسیاب حکومت ریختن ها به نوع بسیج سیاسی ای بازمی گردد که شکل تشکیلاتی سخت دارد. باید ارزیابی کرد و دید که در آینده به کدام سو باید رفت: تشکیلات سخت و بالا رفتن هزینه، یا ادامه وضع موجود با خطر ریزش برخی نیروها.
شما در مقاله “شهروندان خودآگاه و تظاهرات خودانگیخته” که درست چند روز پیش از تظاهرات 25 بهمن نگاشتید، در توضیح عوامل “افزایش انگیزه” جنبش های اجتماعی از جمله به “تحولات کشورهای همسایه” اشاره کردید. به نظر می آید انقلاب های شگفت انگیزی که در مصر و تونس سرنگونی دیکتاتورها را به همراه داشت می تواند مورد اشاره شما بوده باشد. حالا سئوال این است که اگر موتور برانگیختن انگیزه جنبش سبز برای بازگشت به خیابان مصر و تونس بوده اند، چرا مسیر تظاهرات تهران با قاهره توفیر داشت؟ چرا در زمانی که صدای هماهنگ جوانان مصری عزل حسنی مبارک بود، تظاهرکنندگان ایرانی به سختی میلی به سر دادن شعارهایی که مستقیما شخص اول نظام را هدف می گرفت نشان دادند؟ آیا تصوری دارید که جنبش سبز برای ایجاد تغییر در ساختار قدرت چه مدلی در سر دارد؟
پرسش شما دو بخش دارد، یکی عوامل افزایش انگیزه مشارکت در یک جنبش اجتماعی و دیگری هدف یا اهداف و راه های دست یابی به اهداف آن جنبش اجتماعی؛ اینکه شهروندان مصر و تونس در نبرد با دیکتاتوری پیروز می شوند، اینکه توجه به رسانه ها و بسیاری از مردم به سوی پیکاری جلب می شود که دو سوی آن پیکار تداعی کننده دو سوی منازعه در کشور ماست؛ یعنی مردم و دیکتاتوری، و اتفاقا بازنده میدان هم دیکتاتوری است، می تواند یکی از دلایل افزایش مشارکت اجتماعی باشد. و البته ابتکار عمل رهبران که در این زمان و شرایط مردم را به مشارکت طلبیدند از جمله دلایل مهم بود. اما این لزوما به معنای همسان پنداری کامل جنبش سبز با خیزش های شمال آفریقا از سوی همراهان و رهبران جنبش سبز نیست. به هرحال جنبش سبز بر مبنای شرایط و خواست عمومی راه هایی را برای مشارکت و رسیدن به اهداف گزیده است که این راه ها و تاکیتک ها لزوما با هر تحول خارجی تغییری نمی بایند. هر چند برخی تجربیات در دیگر مبارزات دموکراسی خواهانه می تواند الهام بخش جنبش سبز باشد، ولی خرد جمعی جنبش سبز بر مبنای شرایط خود و گفتارهای مسلط بر آن تصمیم گیری میکند. به باور من جنبش سبز همچنان به دنبال تغییر نظم موجود به سوی برابری و دموکراسی است من تصور میکنم بسیاری آگاه هستند که شعار اسقاط نظام که از سوی جوانان شمال آفریقا پیگیری شد، یا شعار این یا آن دیکتاتور باید برود شعارهایی نیست که قادر باشد که به گسترده تر شدن جنبش سبز بیانجامد. یکی از مسائل جنبش سبز نفوذ و گستردگی جنبش سبز است. مساله دیگر پیش بردن سیاستی که هم در حاکمیت موجود و هم در نیروهای سرکوب شکافهای بیشتر و عمیق تری ایجاد کند. شعارهای تند خلاف این هر دو خط مشی است.
آقای هنری ادامه پرهیز جنبش سبز از خشونت در دو تظاهرات اخیر جنبش سبز را چگونه ارزیابی کردید؟ در واقع در فاصله 7 روزه میان 25 بهمن تا اول اسفند، زمانی که رهبران سیاسی جنبش سبز در خانه خود محاصره شدند، بیم هایی مبنی بر رادیکال شدن جنبش سبز و تمایل به خشونت در خیابان به وجود آمده بود. اما این بار برخلاف عاشورای 88 جنبش سبز خویشتن داری بسیاری از خود بروز داد. راهپیمایی مسالمت آمیز برگزار کرد و تمایلی به پاسخ گویی به خشونت های نیروهای امنیتی و شبه نظامی از خود بروز نداد. اولا بفرمایید خاستگاه اجتماعی که سنت مسالمت آمیز بودن را یکی از ویژگی ها جنبش سبز کرده چیست و دوم اینکه این حذر از خشونت چه دستاورد سیاسی به همراه دارد؟
امروز شکی در آن نیست که بخش عمده ای از نیروی محرک جنبش سبز جوانان هستند؛ جوانانی که تفاوت های جدی با نسل پیش از خود دارد که انقلاب کرد و در انقلاب ابایی از خشونت ورزی نداشت. این نسل اثرات نامیمون تقدس خشونت و تبلیغ آن را از سوی حکومت در زندگی خود لمس و به خوبی حس کرده است. جنبش سبز از نسلی تشکیل شده است که خشونت را همواره وجه شخصیتی مخالفانش دیده است. ادامه جنگ، سرکوب در دانشگاه ها و خیابان ها، بگیر و ببندها در کوه و هنگام تفریح و در مهمانی ها همه و همه در تعارض با سبک زندگی این نسل بوده است. نسل جوان خشونت را سبک زندگی و منش رفتاری آن گروهی می داند که مخالف اوست و از این رو نمی خواهد به هیچ وجه شباهتی به او پیدا کند. به باور من جدا از گفتار غالب عدم خشونت و جنبش مسالمت آمیز که محصول کوشش های روشنفکران سال های اخیر است که بخش قابل توجهی از آنها به لزوم همزیستی دموکراتیک رسیده اند، همین ویژگی های گروه های اجتماعی درگیر جنبش نیز هست که مانع در غلطیدن جنبش به خشونت است. ضمن آنکه یکی از دلایل پذیرش خط قرمز بودن خشونت برای جنبش سبز به سئوال دوم شما بازمیگردد. به نظرم برای جنبشی که مساله اصلی اش مشارکت گسترده افراد است، دستاوردهای پرهیز از خشونت روشن است. اعمال هرگونه خشونتی از سوی جنبش دست حکومت را برای سرکوب وحشیانه تر باز می دارد. تصور خشونت بیشتر و بی حد و حصر از حکومت خود به کم شدن مشارکت می انجامد. ضمن انکه جنبش سبز تا زمانی می تواند بر روی افزوده شدن انگیزه های اخلاقی و اجتماعی مشارکت در برابر خشونت حکومتی تکیه کند که این خشونت های جکومتی نامشروع و غیرموجه باشند. در چنین وضعیتی است که هنجار اجتماعی به نفع مشارکت بیشتر شکل می یابد و هرکس به خود اجازه می دهد دیگران را ترغیب به مشارکت کند ولی اگر این خشونت ها بتواند به نوعی بهانه ای بیابد به شدت این هنجار تضعیف خواهد شد و مشارکت کاهش می یابد. جنبش سبز برای اثبات محق بودن خود نه به همراهان خودش بلکه به اردوگاه مخالف، نیاز دارد بر گفتار و عمل ضدخشونت پافشاری کند تا شاید بر این اساس خشونت از زندگی جامعه رخت ببندد و جامعه و به ویژه جوان به سبک زندگی عاری از خشونت خود بازگردند.