اسرائیل و مسئله اقوام در ایران

سعید قاسمی نژاد
سعید قاسمی نژاد

اسرائیل در خاورمیانه کشوری نامحبوب است؛ جزیره ای محصور در دریای دشمنی، دژی در محاصره دشمنان. در سالهای اخیر با قدرت گرفتن بیش از پیش اسلام گرایان، اسرائیل یک متحد و یک دوست مهم را از دست داده است. نظام سکولار ترکیه اینک زیر پای نوعثمانیگری اسلامگرایان حزب عدالت و توسعه به دشواری نفس می کشد؛ اولین قربانی اسلامگرایی رو به رشد در ترکیه روابط آن با اسرائیل بوده است. ترکیه اینک مدتی است که خط مقدم اسرائیل ستیزی در جهان اسلام است. سیاستهای دولت اردوغان با حمایت اکثریت مردمی روبروست که بر طق آخرین نظرسنجی پیو تنهاچهار درصد آنان به یهودیها نگاهی مثبت دارند؛ رقمی که در مصر و اردن و پاکستان ۲، در لبنان 3 و در خود سرزمینهای فلسطینی چهار درصد است. نکته جالب درباره ترکیه این است که بر خلاف اکثر کشورهای اسلامی ترکها از مسیحیان نیز احساس بیزاری می کنند و تنها 6 درصد آنان نسبت به مسیحیان احساساتی دوستانه دارند؛ این رقم در مصر 48، در اردن 57، در لبنان 96 و حتی در پاکستان 16 درصد است که بیانگر وخامت کلی اوضاع در ترکیه است. از سوی دیگر حسنی مبارک، دوست قدیمی اسرائیل، اینک بر روی برانکارد منتظر محاکمه است، درکنار او چندین مقام مسئول به جرمهای مختلف از جمله تخلف در قرارداد صدور گاز به اسرائیل ـ اتهامی براستی نمادین ـ انتظار محکومیتی سنگین را می کشند، لوله های گاز بین مصر و اسرائیل پیاپی منفجر می شوند و اسلامگرایان تندرو در میدان التحریر با چهره های برافروخته برقراری شریعت اسلامی و لغو قرارداد صلح را فریاد می کشند.

در تمامی خاورمیانه موقعیت اسرائیل رو به افول است؛ هر جا که تحولی رخ داده یاامکان وقوع دارد، منافع اسرائیل در خطر بوده و خواهد بود. حتی در سوریه بشار اسد نیز دولت جانشین احتمالا چندان با اسرائیل مهربانتر نخواهد بود. برآمدن یک دولت تندروی سنی برخاسته از اخوان المسلمین در سوریه، در شرایطی حتی می تواند تهدیدی جدیتر برای اسرائیل را رقم بزند اگر منجر به آن شود که حمایت سوریه که به لحاظ استراتژیک  دشمن اسرائیل است از شیعیان به سنیها منتقل شودو سنیهای لبنان را از دولتهای میانه روی عرب دور  و به محور مقاومت عربی نزدیک کند. در این شرایط ایران یکی از معدود جاهایی است که تحول در آن نه تنها می تواند جدیترین دشمن اسرائیل را از میان بردارد بلکه واقعیات سیاسی و تاریخی حاکم بر روابط دو کشور می تواند زمینه ساز همکاریهای استراتژیک میان ان دو را فراهم کند. هر دو کشور طی نیم قرن اخیر با عمده کشورهای عربی روابطی پرتنش داشته اند. هر دو کشور در خاورمیانه عربی غریبه و دیگری محسوب می شوند. ایران بر خلاف ترکیه هرگز مرکز خلافت اسلامی نبوده است و دوران عظمت تاریخی اش مربوط به عصری پیش از ظهور اسلام است.  دو کشور روابط  دوستانه تاریخی دیرینه ای داشته اند که تاریخ آن به بیش از دو هزاره قبل باز می گردد. مهمتر از همه طی سی سال اخیر عملکرد جمهوری اسلامی، به مثابه نتیجه عملی یک گفتمان یهودستیز و اسرائیل ستیز اسلامی ـ مارکسیستی احساسات خصمانه قابل توجهی را نسبت به محور مقاومت عربی در میان مردم ایران برانگیخته است که بهترین شاهدش  حضور مداوم شعار نه غزه نه لبنان در تمامی تظاهرات و اجتماعات پس از روز قدس بوده است. این شعار چنان محبوب است که حتی تماشاگران فوتبال نیز در استادیوم آزادی به صورتی خودجوش آن را سر دادند، در حالتی که توپخانه مجهز تبلیغاتی نیروهای چپگرا و اسلامگرا در سوی منتقدان حکومت به شدت کوشیده مردم را از دادن این شعار بر حذر بدارد.

در چنین شرایطی واکنش طبیعی اسرائیل می بایست استقبال از این گفتمان جدید، کمک به گسترش آن و یا لااقل عدم ضربه زدن به آن باشد. واکنش دولت و محافل سیاسی  اسرائیل اما کاملا برعکس است، گویا دولت اسرائیل تمام تلاشش را به کار بسته است تا بار دیگر احساسات خصمانه علیه خود را در ایران شدت بخشد.

در ایران کنونیدو نیروی عمده سیاسی ـ اجتماعی حضور دارند، ملی گرایاناسلامگرایان. ملی گرای ایرانی بیشتر با لیبرالیسم آمیخته است و اسلامگرایی بیشتر با چپگرایی. اسرائیل ستیزی بخشی جداناشدنی از  گفتمان اسلامگراـ چپگراست. آن نیروی مهم سیاسی اجتماعی که به شکلی فزاینده در حال رشد و گسترش است، چندانکه اسلامگرایان حاکم را نیز به هوس بهره برداری از خود انداخته است، ملی گرایی ایرانی است؛ نیرویی که قدرتش را از حضور موثر و رو به رشدش در توده های مردم حتی در دورافتاده ترین نقاط ایران می گیرد. ملی گرایی ایرانی تا بحال بیشتر در لباس لیبرال ظهور  بروز یافته است.تا آنجا که به اسرائیل مربوط است ملی گرایی ایرانی طیفی است که از نیروهای لیبرال شروع می شود و تا فاشیسم یهودستیز امتداد می یابد. طبیعتا منافع بلند مدت اسرائیل در گروی آن است که اسرائیل ستیزی در میان  نیروهای ملی ایران تقویت نشود  تا  ایران پسا جمهوری اسلامی  به پشتوانه رای مردم و نهادهای دموکراتیکش نه دشمن اسرائیل که دوست اسرائیل باشد. طبیعی است که یک ایران دموکراتیک دشمن اسرائیل برای اسرائیل بسیار خطرناکتر خواهد بود تایک ایران اسرائیل ستیز اما منزوی که رئیس جمهورش احمدی نژاد باشد و رهبر ش خامنه ای.  یک ایران دموکراتیک دوست اسرائیل نیز به تنهایی می تواند جای خالی ترکیه و مصر را در آن منطقه پر کند.

در چنین شرایطی شائبه های جدی موجود درباره نقش اسرائیل در حمایت از  خط تجزیه طلبی در مرزهای غربیو شمال غربی  تنها نتیجه ای که دارد دامن زدن به احساسات ضداسرائیلی و ضدیهود در میان نیروهای ملی گرای ایران است. در سالهای اخیر  درباره حمایت مالی، آموزشی و امنیتی اسرائیل از گروههای قومی در غرب ایران و  تلاش برای تجزیه ایران به کرات در مطبوعات سخن گفته شده است. مستندترین آنها اما افشای گفتگوی مئیر داگان با معاون وزارت خارجه آمریکا و تاکید او بر مقابله با جمهوری اسلامی از طریق سرمایه گذاری بر روی تنشهای قومی در ایران در اسناد ویکی لیکس بوده است.این همه البته برای فشار به جمهوری اسلامی است؛ حکومتی که در مرزهای اسرائیل گروههای نظامی گوش به فرمان دارد که پیوسته مشغول عملیات خرابکارانه نظامی و امنیتی علیه اسرائیل هستند  والا این تصور که چهار کشور قدرتمند خاور میانه و جامعه جهانی زیر بار این مسئله بروند که فی المثل کشور کردستان با جدا کردن تکه هایی از خاک ترکیه، سوریه، عراق و ایران پدید بیاید و آن منطقه درگیر جنگی پایان ناپذیر شود غیرمعقول است. از سوی دیگر اسرائیل در شمال غرب ایران با حمایت مالی از گروههای پان ترک درصدد ایجاد مزاحمت برای ایران است. بنا بر شنیده ها پیش از تیره شدن روابط اسرائیل و ترکیه این حمایتها از درون خاک ترکیه و از پی تیرگی روابط دو کشور بیشتر از طریق آذربایجان صورت می گیرد.

در چنین شرایطی  مایه تاسف است اگر اسرائیل با حمایتش از خط تجزیه ایران به یاری جمهوری اسلامی بیاید تا جمهوری اسلامی بتواند هم نبود خود را مترادف تجزیه ایران قرار دهد و هم نیروهای ملی گرای ایران و توده های تحت تاثیر گفتمان ملی گرا را به ورطه اسرائیل ستیزی  بغلطاند در حالیکه دوستان دیگری  در ایران ندارد و لابد منابع اطلاعاتی اش نیز باید بدانند که خواب و خیال تجزیه ایران از طریق برخی گروهکهای تروریست  قومگرا که در همان مناطق مورد ادعایشان نیز پایگاهی جدی ندارند خیالی بیهوده است. ممکن است کسی بگوید عملکرد دولت اسرائیل پاسخ به عمکرد دولت ایران است، این استدلال اگر چه با توجه به عملکرد جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطین و عزم جمهوری اسلامی برای نابودی اسرائیل بهره ای از حقیقت دارداما باید توجه کرد  که  دولت ایران نماینده دموکراتیک مردمش نیست در حالیکه دولت اسرائیل نماینده دموکراتیک مردم اسرائیل است. عملکرد دولت ایران برآمده از خواست مردم ایران نیست و مردم ایران به وضوح این را در شعار نه غزه نه لبنان نشان داده اند عملکرد دولت اسرائیل در حمایت از گروههای تجزیه طلب  اما طبیعتا باید ترجمان خواست ملت اسرائیل باشد. ضمن آنکه در نهایت این اقدامات اسرائیل تنها فروپاشی جمهوری اسلامی را به تاخیر می اندازد چرا که  ترس از تجزیه ایران یکی از ترسهایی است که مانع اجماع نخبگان و توده ها در ایران  بر سر سقوط جمهوری اسلامی شده است. اگر اسرائیل براستی خواهان آن است که با سقوط جمهوری اسلامی  از شر یک خطر بزرگ امنیتی خلاصی یابد بهتر آن است که با تقویت گروههای تجزیه طلب به یاری جمهوری اسلامی نیاید. در نهایت امید این است که اگر اسرائیل با استفاده از امکاناتش خصوصا گروههای حامی اش در ایالات متحده  در کنار ملت ایران که رابطه دوستانه آنان با قوم یهود قدمتی بیش از دو هزاره دارد نمی ایستد لااقل  به شکلی غیر مستقیم در کنار جمهوری اسلامی قرار نگیرد و با دامن زدن به تنشهای قومی در ایران بر عمر این حکومت ماجراجو و یهودستیز نیفزاید.