چالشی که اقتصادی نیست

آزاده کیان
آزاده کیان

تصمیم دولت برای اخذ مالیات بر ارزش افزوده از کسبه و اعلام عقب نشینی یک ساله از اجرای این تصمیم در پی ‏اعتراض بازار، نشانه سیاسی- اقتصادی مهمی است که تحلیل آن، برای درک بهتر تحولات جامعه امروز ایران ‏ضروری به نظر می رسد.‏

اهمیت نقش بازار در دوره قبل و بعد از انقلاب ایران، موضوعی نیست که نیازمند یادآوری باشد. در حقیقت، این بازار ‏بود که در پیوند با روحانیت، هزینه های اقتصادی انقلاب را تأمین کرد و پس از پیروزی نیز از مزایای تحول سیستم بی ‏بهره نماند. چرا که پس از انقلاب، سمت و سوی اقتصادی کشور به به گونه ای تغییر یافت که منافع بازار را بهتر از ‏گذشته تأمین می کرد و سهم بیشتری از ثروت نفت و درآمد حاصل از تجارت داخلی و خارجی را نصیب آن می ساخت.‏

اما صاحبان این درآمد سرشار، بر خلاف صاحبان صنایع و کارخانه داران (که به عنوان نمادهای “سرمایه داری” ‏مورد قهر انقلابیون قرار گرفته بودند) نه تولید شغل می کردند و نه متناسب با درآمد خود مالیات می پرداختند.‏‎ ‎به این ‏ترتیب در سال های پس از انقلاب، در حالی که کارآفرینان بخش خصوصی علاوه بر ایجاد شغل مالیات های سنگین به ‏دولت می دادند، بازاریان نه تنها تولید اشتغال نمی کردند، که به واسطه عدم شفافیت حاکم بر فعالیت هایشان، از پرداخت ‏مالیات واقعی خود نیز طفره می رفتند.‏

در چنین بستری بود که تلاش های انجام شده در زمان دولت های هاشمی و خاتمی برای توسعه خصوصی سازی با ‏مقاومت بازار و مؤتلفان آنها در قدرت مواجهه شد و به نتیجه نرسید. چرا که خصوصی سازی، مستلزم تغییر سمت و ‏سوی کشور از یک اقتصاد توزیعی و مبادلاتی (که در آن بازار نقش مسلط را داشت) به یک اقتصاد تولیدی و صنعتی ‏بود (که در آن، صاحبان صنایع قدرت بیشتری داشته باشند). و طبیعتاً، بازار و متحدانش، در مقابل هر رویکردی که ‏منجر به کاهش نقش اقتصادی-سیاسی آنها می شد مقاومت می کردند.‏

با آغاز دوره احمدی نژاد، چالش خصوصی سازی کماکان در مقابل دولت باقی مانده بود. با این تفاوت که در این دوره، ‏شدت وابستگی کشور به درآمد نفتی و میزان بی نیازی آن از بخش خصوصی، بیشتر از هر زمان دیگر شد. در واقع، ‏با وجود 4 برابر شدن درآمد نفت در این دوره، نه تنها برداشت از حساب ذخیره ارزی برای تأمین هزینه های فزاینده ‏دولت بیشتر شد، که صادرات غیر نفتی و نیز کارآفرینی و سرمایه گذاری در صنایع، به دلیل مجموعه ای از سیاست ‏های داخلی و چالش های بین المللی، کاهش یافت. در نتیجه، با تضعیف بیش از پیش بخش خصوصی و اقتصاد تولیدی ‏از یک طرف و جهش واردات از طرف دیگر، نقش اقتصاد مبادلاتی و اقتصاد سایه - مبتنی بر واسطه گری، بازار ‏سیاه و خرید و فروش - افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرد. به این ترتیب بود که افزایش درآمد نفتی، نه تنها سرمایه ‏گذاری و اشتغال بیشتری به وجود نیاورد، که به واسطه عدم سرمایه گذاری در تولید (که لازمه ایجاد شغل های جدید ‏بود) و افزایش واردات (که با ورشکست کردن تولیدات داخلی، شغل های موجود را نیز تهدید می کرد) به گسترش ‏بیکاری انجامید. و همزمانی افزایش بیکاری با افزایش تورم، باعث شد تا طبق برخی برآوردها، حدود نیمی از جمعیت ‏فعال کشور برای گذران زندگی خود به فعالیت در اقتصاد سایه وابسته شوند.‏

این وضعیت، البته از ابتدای روی کارآمدن دولت جدید برای کارشناسان قابل پیش بینی بود و در قالب هشدارهای مکرر ‏اقتصاد دانان، و حتی اقتصاددانان محافظه کار، به آقای احمدی نژاد نمود داشت. اما ظاهراً، دولت جدید به دلایل مختلف، ‏تمایلی برای تقویت اقتصاد تولیدی در مقابل اقتصاد توزیعی و مبتنی بر صادرات نفت نداشته است. آقای احمدی نژاد و ‏همکاران وی، به وضوح در مسیر مقابله با خصوصی سازی و کاهش نقش دولت حرکت کرده اند. آنها، بخش فرآینده ‏ای از درآمد نفت را خرج سیاست های پرهزینه داخلی و خارجی نموده و توجهی به تأثیرات مخرب افزایش واردات و ‏تزریق حساب نشده پول به جامعه نداشته اند که نتیجه آن، افزایش تورم و پایین آمدن شدید قدرت خرید شهروندان و به ‏ویژه اقشار حقوق بگیر (تا حد 20 درصد در طول سال گذشته) بوده است. نتیجه آن که افزایش درآمد نفتی در دوره آقای ‏احمدی نژاد، موجب افزایش سرمایه گذاری مولد و اشتغال یا بهبود وضعیت معیشتی مردم نشده و در عوض، به بالا ‏رفتن هزینه های دولت، رشد تورم و افزایش وابستگی اقتصاد به نفت انجامیده است.‏

با توجه به آنچه گفته شد، درک این واقعیت دشوار نیست که چرا رو به کاهش گذاشتن قیمت جهانی نفت از اواخر ‏تابستان، اقتصاد بیمار ایران را به وضعیتی بحرانی دچار کرده است. اقتصادی که تولید ارزش افزوده در آن، عمدتاً نه ‏به تولید و بخش صنعت، که به صادرات نفت و واردات و توزیع کالاهای مصرفی وابستگی دارد و این وابستگی، در ‏سه سال گذشته تشدید شده است. در شرایطی اینچنین، کاهش شدید درآمد نفتی، مجموعه فعالیت های دولتی که وابستگی ‏آن به صادرات نفتی از هر زمان دیگر بیشتر شده را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. نتیجه آن که به طور طبیعی، ‏خلاء شدید ایجاد شده در منابع درآمدی دولت نهم، که امکان کاهش هزینه های خود را در کوتاه مدت (حداقل تا آستانه ‏انتخابات) ندارد، این دولت را مجبور به جستجو و ایجاد منابع درآمدی جدید برای خود کرده است.‏

این، اصلی است که می توان بر مبنای آن، حداقل بخشی از انگیزه های تلاش اخیر دولت برای وضع مالیات های جدید ‏بر درآمد اصناف و بازاریان را درک کرد. با توجه به این معنی، یک تحلیل اولیه در مورد علت وضع مالیات های ‏جدید بر اصناف، البته می تواند در پیوند با تلاش دولت به تأمین منابع مالی جدید در شرایط کاهش درآمد نفت باشد. می ‏توان احتمال داد که به راستی دولت آقای احمدی نژاد زیر فشار اقتصادی دست به چنین اقدام جنجالی و پر هزینه ای ‏زده باشد. به ویژه که نشانه هایی در دست است - از قبیل “پیش بینی” اخیر وی مبنی بر این که قیمت نفت هرگز از ‏‏100 دلار پایین تر نخواهد آمد - که گویی کاهش قیمت نفت برای رییس جمهور قابل پیش بینی نبوده است .‏

اما آیا تلاش دولت برای افزایش درآمد خود، به سادگی می تواند همه چیز را در مورد سیاست مالیاتی جنجالی اخیر ‏توضیح دهد؟ مشکل می توان این پیش فرض را قبول کرد. حتی اگر تصور کنیم دولت احمدی نژاد هیچ کدام از ‏هشدارهای مبنی بر موقتی بودن افزایش قیمت نفت را جدی نمی گرفته، یا واقعاً امید داشته که یک شبه بتوان سیستم ‏مالیاتی کشور را تغییر داد، باز نحوه برخورد این دولت با اعتراضات اخیر بازار تأمل برانگیز به نظر می رسد. ‏

به بیان مشخص تر، طرح جنجالی اخذ مالیات 3 درصدی جدید از بازار، که حتی در صورت تحقق بخش قابل توجهی ‏از کاهش درآمد دولت را پوشش نمی داد، و آن گاه عقب نشینی سریع دولت در مقابل اعتراضات بازاریان، به این ‏فرضیه دامن می زند که دلیل اصلی اعلام سیاست های مالیاتی جدید نه اقتصادی، که سیاسی بوده باشد.‏

در این ارتباط، اختلافات میان دولت نهم و سایر جریانات داخلی جناح محافظه کار و به ویژه جناح موسوم به راست ‏سنتی (که از بازار، روحانیت و احزابی چون مؤتلفه تشکیل شده است) عامل مهمی است که می تواند در تحلیل وقایع ‏اخیر، مورد توجه قرار بگیرد. به ویژه آن که که نشانه های اختلافات مزبور، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ‏حال پر رنگ شدن هستند و البته، یکی از نمودهای برجسته این اختلافات، در انتقادات فزاینده جناح راست سنتی به ‏عملکرد اقتصادی دولت بروز دارد. تا جایی که برخی تحلیلگران جناح راست به درستی اقتصاد را با “پاشنه آشیل” ‏دولت نهم توصیف کرده اند. ‏

اکنون دولت آقای احمدی نژاد، که اولا علی رغم درآمد بی سابقه نفت موفق به حل مشکلات معیشتی رأی دهندگان نشده ‏و ثانیا هشت ماه مانده به انتخابات، با بد اقبالی از درآمد بالای نفت نیز محروم شده است، برای تحقق وعده اقتصادی ‏خود (چون پرداخت نقدی یارانه ها) و حتی برای حفظ وضع موجود و جلوگیری از وخامت بیشتر آن، با چالش های ‏مهمی مواجه است. دولت نهم قاعدتاً به این واقعیت آگاه است که با توجه به زیان هایی که در ابعاد اقتصادی و اجتماعی ‏بر طبقه متوسط و تحصیل کرده جامعه تحمیل کرده، امکان کسب رأی را از این طبقه را ندارد و مجبور است با ‏پافشاری بر سیاست های پوپولیستی، بر روی کسب آرای طبقات پایین جامعه سرمایه گذاری کند. طبقاتی که معلوم نیست ‏دولت، برای جذب آنها (از طریق مکانیزم هایی چون توزیع مستقیم پول) درآمد نفتی کافی در اختیار داشته باشد.‏

در نتیجه دولت نهم، در مواجهه با بحران اقتصادی نابهنگامی که گریبانگیر آن شده، به وضوح تلاش های خود را برای ‏‏”متهم سازی” دیگران به کارشکنی اقتصادی و انداختن تقصیر مشکلات معیشتی به گردن رقبا را افزایش داده است.‏

در چنین فضایی، به نظر می رسد آقای احمدی نژاد، در اعلام و سپس عقب نشینی تبلیغاتی سیاست های مالیاتی خود، دو ‏هدف مشخص سیاسی را در نظر داشته است: در درجه نخست، رویکرد فوق در برگیرنده نوعی هشدار ضمنی به ‏راست سنتی است که در صورت ادامه مخالفت با دولت نهم، این دولت قابلیت بحران آفرینی برای این جناح و موتلفان ‏آن را دارد. اما از آن مهم تر، سیاست های جدید، در برگیرنده این پیام تبلیغاتی به جامعه بودند که گویی دولت نهم، تمام ‏تلاش خود را برای حل مشکلات اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت به کارگرفته، اما رقبای آن – شامل بازار و متحدان ‏سیاسی آن - با مقاومت و کارشکنی در مقابل سیاست های دولت مانع از حل مشکلات معیشتی مردم شده اند. ‏

می توان پیش بینی کرد که با نزدیک شدن به زمان مبارزات انتخاباتی، تیم تبلیغاتی دولت نهم در توضیح دلایل ناکامی ‏اقتصادی این دولت، بیش از هر چیز بر “کارشکنی” های انجام شده در مقابل آقای احمدی نژاد و همکارانش تکیه کنند. ‏و قابل پیش بینی است که در آن هنگام، یکی از مهمترین استنادهای مقامات دولتی برای اثبات ادعای فوق، مقاومت ‏بازار در مقابل پرداخت مالیات باشد. اقدامی که تبعات سیاسی آن در مقطع انتخابات، مستقیما دامنگیر موتلفان سیاسی ‏بازار - اعم از روحانیت و احزاب راست سنتی – خواهد شد.‏