ماری کالوین
درست قبل از ساعت شش صبح، در زدند. جلادان صدام، نقاب سیاه روی صورت هایشان کشیده بودند. صدام، روز گذشته، آخرین دقایق زندگی اش را در مقر اطلاعات نظامی عراق گذراند که روزی محل شکنجه و کشتار هایی بود که به دستورخودش صورت می گرفت.
وقتی اذان صبح در شهر طنین انداخت، صدام را با پا بند آهنی به پای چوبه دار بردند تا تقاص جنایاتی را که بر مردم عراق روا داشته بود، بدهد.
موفق الرباعی، مشاور امنیتی دولت ملی عراق، که شاهد مرگ صدام بود، می گوید: «ما او را به اتاق چوبه دار بردیم و به نظر می رسید که صدام از اتفاقی که در شرف وقوع بود، شگفت زده شده است. او به چوبه دار نگاه می کرد و آنچه را که می دید، باور نداشت».
درحالی که جهان با واکنش های دوگانه ای بین شادمانی و محکوم کردن اعدام صدام نشان داد، الرباعی گفت که دیکتاتور مخلوع، موقع رفتن به پای چوبه دار، زیر لب حرف می زد: «نترسید؛ این جایی است که همه ما می رویم».
الرباعی یکی از 15 نفری است که در اتاق تاریکی حضور داشت که آخرین جایی روی زمین بود که صدام می دید. الرباعی در گفتگوی تلفنی از بغداد گفت که دیکتاتور سابق عراق، ابراز پشیمانی نکرد.
الرباعی می گوید: «به او، چه قبل و چه بعد از اعدام، احترام گذاشته شد. ما تمام استاندارد های اسلامی و بین المللی را در نظر گرفتیم.»
بعد از جنجال جمعه شب که مقامات عراقی اعلام کردند که مرگ صدام قریب الوقوع است و وکلایش سعی داشتند که از یک دادگاه آمریکایی استیناف بکنند، اما حکم اعدام وی صبح دیروز اجرا شد.
نوری المالکی، نخست وزیر عراق، قبل از شرکت در مراسم ازدواج پسرش، حکم اعدام را امضا کرد و شورای ریاست جمهوری هم آن را تایید کرد.
به زندانبان های آمریکایی که مسئول نگهداری از صدام بودند، دستور داده شد تا او را به دولت عراق تحویل بدهند. آنها به او قرص آرام بخش دادند، اما صدام قبول نکرد. الرباعی می گوید:« ما حدود ساعت 5 ونیم صبح، صدام را از نیروهای متحد تحویل گرفتیم و او مال ما شد».
درحالی که نیروهای آمریکایی بیرون در نگهبانی می دادند، صدام به اتاقی سرد و متروک مقر اطلاعات نظامی عراق، برده شد. حتما یادش نرفته بود که نیروهای امنیتی خودش، تعداد زیادی از مردم را در آن ساختمان ترسناک، شکنجه کرده و کشته بودند. صدام را نیم ساعتی تنها گذاشتند تا با افکار خودش خلوت کند. طبق قانون عراق، محکومان به اعدام حق دارند قبل از اعدام سیگاری بکشند و غدا بخورند.
الرباعی می گوید: «به دست هایش دستبند زده بودیم و او را نشاندیم. آنجا یک قاضی، معاونش، معاون وزارت دادگستری، معاون وزارت کشور، خودم و یک دکتر حضور داشتیم. بعد مشغول انجام تشریفات مربوط به پرونده قطور مدارک و جزئیات دادگاهش برای جنایاتی که علیه بشریت انجام داده بود، شدیم. قاضی حکمش را خواند. او همچنان در سکوت بود تا اینکه چشمش به یک دوربین فیلم برداری افتاد و شروع کرد به شعار دادن: الله اکبر، درود بر اسلام، مرگ بر فارس ها، مرگ بر این و آن. دستبندش تنگ بود و آزارش می داد، به نگهبان ها گفتم دستبند را کمی شل کنند.
مراحل تشریفاتی به پایان رسید و چهار جلاد نقاب دار جلو آمدند. قد کوتاه و فربه بودند و کت چرم به تن داشتند، بیشتر شبیه قاتلان القائده در فیلم های تروریستی آماتوری بودند تا کسانی که ماموریت داشتند حکم رئیس سابق دولت عراق را اجرا کنند. صدام که نسبت به روزهای پر جلال اش، چروکیده شده بود از آنها بلند قد تر بود.
لباس مرگش را خیاط شخصی اش که از اهالی ترکیه است، دوخته بود؛ شلوار سیاه، کفش های سیاه واکس زده، بلوز سفید، پلوور سیاه و اورکت پشمی سیاه که او را در مقابل سوز سرما در آخرین دقایق قبل از اعدامش حفظ می کرد، پوشیده بود. موهایش به سیاهی همیشه بود، اما زیر چشمانش پف کرده بود.
در محل چوبه دار، جلاد ها دستبندش را باز کردند و دست هایش را از پشت بستند. وقتی به چوبه دار نزدیک تر شد، دستمال سیاهی به دور گردنش بستند تا از سوختگی طناب، محافظتش کند. وقتی می خواستند پارچه سیاه روی سرش بکشند، زیر لب گفت:«این کار لازم نیست». طناب را از روی سرش رد کردند.
او با حالتی گیج ایستاده بود و یکی از جلاد ها، گره طناب را سمت چپ گردنش، محکم کرد. صدام، حتی در آستانه مرگ هم دوربین های ویدئو را فراموش نکرد. قبل از اینکه پایش را به محل چوبه داربگذارد که با نرده های قرمز محصور شده بود، او کلماتی را که یک مسلمان قبل از مرگ به زبان می آورد، با صدای بلند گفت:« الله اکبر و محمدا رسول الله » و «فلسطین عربی است».
الرباعی می گوید: «او درحالی که طناب به دور گردنش پیچیده شده بود، ایستاده بود. جلاد، شروع به خواندن قرآن کرد:” هیچ خدایی بجز الله نیست و محمد رسول خداست” این جمله دو بار تکرار شد و صدام در یک چشم بر هم زدن، سقوط کرد. جلاد اهرم را کشیده بود و صدام در فاصله سه پایی چوبه دار، در سکوت آویزان مانده بود. ساعت شش و ده دقیقه صبح بود». مرگ صدام سریع بود. خیلی، خیلی سریع و کاملا بدون درد بود و بعد از سقوط بی حرکت بود».
سامی العسکری، نماینده نخست وزیر در مراسم اعدام گفت که صدای شکستن گردن صدام را شنیده است.
صدام به مدت ده دقیقه از طناب آویزان بود و 15 نفری که آنجا بودند، شاهد این صحنه بودند. دکتر ایست قلبی اش را اعلام کرد و بعد، یکی از جلاد ها او پایین آورد و در کیسه سفیدی قرارش داد و از این صحنه عکس گرفت تا به وفاداران جان سختش اثبات کند که صدام مرده است. تلویزیون عراق، آخرین عکس او را که اززاویه عجیبی گرفته بود و گردنش از کیسه سفید بیرون افتاده بود، نشان داد.
منیر حداد، قاضی دادگاه استیناف هم شاهد مراسم اعدام بود. او گفت: «یکی از حاضران از صدام پرسیده است که آیا از مرگ می ترسد؟ و صدام در جواب گفته است: چرا باید بترسم؟ من تمام زندگی ام را در جنگ با کفار و متجاوزین گذرانده ام».
کس دیگری پرسید:«چ را عراق و ما را نابود کردی؟ تو ما را به قحطی کشاندی و کاری کردی که آمریکا عراق را اشغال کند». جواب صدام این بود:«من متجاوزین و دشمنان عراق را نابود کردم، و من عراق را از فقر به ثروت رساندم».
منیر حداد می گوید: «صدام حالت عادی داشت و به خودش مسلط بود.» او گفت: «این پایان کار من است. من زندگی ام را بعنوان یک سیاستمدار نظامی با جنگ، آغاز کردم. پس مرگ مرا نمی ترساند. ما به بهشت می رویم و دشمنان ما به قعر جهنم».
وقتی او را به پای چوبه دار می بردند، سربازگارد سعی کرد پارجه سیاه روی سرش بگذارد، اما او مخالفت کرد. بعد آیه هایی از قرآن خواند که سربازها مسخره اش کردند. یکی از سربازهای گارد، اسم مقتدی الصدر، روحانی معروف شیعه، را فریاد زد و صدام با پوزخند گفت:«مقتدی کیست؟»
حداد گفت: «روحانی که آنجا بود از صدام خواست که کلمات قرآن را بخواند و صدام هم همین کار را کرد، اما با استهزا. این آخرین کلماتش بود و طناب بر گردنش فشرده شد و او به سوی مرگ، سقوط کرد».
منبع: ساندی تایمز، 31 دسامبر 2006