یکی می گفت مهم ترین فرق “ هیتلر” و “ موسولینی” این بود که هیتلر یک دیکتاتور فاشیست آدمکش بود، اما موسولینی یک فاشیست ایتالیایی بود، یعنی فاشیست بودنش هم یک جورهایی شوخی بود، یک جورهایی مثل جهنم ایرانی، یک روز قیر نیست، یک روز قیف نیست، یک روز مامور نیست، یک روز کل جهنم تعطیل است. شاید به همین دلیل است که مردم سوریه در جهنم سوریه و لیبی به آن جای شان می رسد که دوهزار کشته می دهند و تا آخر می جنگند، ولی در جهنم ایرانی مردم نمی دانند می خواهند انقلاب کنند، می خواهند انتخابات شرکت کنند، اصلاح طلب هستند، سبز هستند، طرفدار حمله نظامی آمریکا و ناتو هستند، طرفدار ادامه همین وضع هستند، دل شان می خواهد همه آخوندها را با عمامه از درخت آویزان کنند، می خواهند یا می خواهیم یا می خواهید چکار کنیم، کنید، کنند؟
گاهی وقت ها یک نفر بی سواد است، چاره ای نیست، باید به او سواد آموخت و کتاب داد تا بخواند. گاهی یک نفر دیوانه است، باید یا معالجه اش کرد، یا اگر معالجه نمی شود باید او را از مردم جدا کرد، یا بقول میشل فوکو مردم را از او جدا کرد، تا هر دو گروه جداگانه حال خودشان را بکنند. گاهی اوقات یک آدمی مخالف است، با یک چیزی، مثلا مخالف دین است، یا مخالف حکومت است، بالاخره معلوم است چکاره است. اما گاهی اوقات آدم ها یک جوری اند، نمی دانم “ بی شعورند”، “ مشنگ” اند، “ خل” با پیشوند اند، یک قاطی دارند. حالا چه جور قاطی نمی دانم. ولی مطمئنم قاطی دارند. به نظرم می آید خیلی اوقات هموطنان عزیز، یک کار را چنان می پیچانند که آدم نمی فهمد برای چه، لیبرال ها از تندروی دفاع می کنند، دیکتاتورها از دموکراسی، چپ ها از لیبرالیسم، سرمایه دارها از سوسیالیسم. یک مجلس زنجیر زنی را تصور کنید، منتهی آن را از چشم یک آدمی که نمی داند داستان چیست، ببینید، یک عده نیمه لخت، در حالتی گریان و گاهی خشمگین و گاهی بی تفاوت و گاهی در حال دید زدن قسمت زنان و گاهی در حال حرف زدن با بغل دستی هی خودشان را کتک می زنند و هر چه آدم سعی می کند به آنها بگوید نزن برادر، نزن عزیز من، زخمی می شوی، حباب به جای کلمه از دهانت می ریزد و اصلا طرف نمی شنود که چه می گوئی، حالا فرض کن بشنود، همان زنجیر را می گیرد به دستش، قمه هم به آن اضافه می کند، و بعد حمله می کند به تو و تو را دشمن خدا و پیغمبر می خواند، انگار نه انگار تو دلت برایش می سوزد.
ایران و ترکیه و سوریه
البته کسی بعد از شش سال چرت و پرت های عجیب و بی درودروازه شنیدن از احمدی نژاد، کسی انتظار شنیدن حرف درست و درمان از او ندارد، ولی جان من، تو را به هر که می پرستید، آخر این چه حرفی است که ایشان زده است. یک کاره زنگ زده به رجب طیب اردوغان و برای حل مشکل سوریه با او مشورت کرده. احمدی نژاد در همین مورد گفت: “ دموکراسی، آزادی و عدالت حق مردم است و همه باید از آن برخوردار باشند، اما دخالت قدرت های زورگو به این بهانه شرایط را بدتر می کند که نمونه آن در لیبی دیده می شود.” ما پیشنهاد کردیم( ما یعنی احمدی نژاد) که “ ایران و ترکیه برای حل بحران سوریه یک گروه میانجی گری بین بشار اسد و مخالفان اعزام کنند.” این جملات را دوباره بخوانید. واقعا انسانی که از حداقل عقل و درایت برخوردار باشد، با همه آنچه از احمدی نژاد می دانیم چطور ممکن است چنین حرفی بزند؟ در این دو جمله 42 کلمه ای، دروغ های زیر وجود دارد:
1) دموکراسی حق مردم است، این جمله را کسی گفته است که یک بار با تقلب و کودتا و یک بار با تقلب رئیس جمهور شده و رقبای انتخاباتی اش زندانی اند.
2) آزادی حق مردم است، این جمله توسط رئیس جمهور کشوری گفته شده که در 12 سال گذشته بیش از 300 نشریه در کشورش توقیف شده، مخالفانش در زندان اند، آزادی های همان قانون اساسی خودش را نمی دهد و خودش هم آزادی ندارد که وزیر و معاونش را انتخاب کند.
3) عدالت حق مردم است، این جمله توسط رئیس جمهور کشوری گفته شده که یک پنجم کل جمعیت کشورش حداقل یک بار توسط دستگاه عدالت کشور زندانی شده یا تحت تعقیب قرار گرفته اند.
4) همه باید از آزادی و عدالت و دموکراسی برخوردار باشند. “ همه” در ایران بی معنی است، نه تنها همه این سه را ندارند، بلکه خود دولت و دولتمردان هم این حقوق را ندارند. کسی که این حرف را زده است، مهم ترین دوستان و شرکای سیاسی اش دیکتاتورهایی هستند که یکی یکی در حال سقوط اند و با همه حکومت های دموکرات و آزاد جنگ دارد.
5) دولت های بیگانه به این بهانه در منطقه دخالت می کنند. دولت های بیگانه دو دخالت بزرگ در منطقه کرده اند، یکی برای سقوط عراق و دیگری برای سقوط افغانستان و در هر دو مورد جمهوری اسلامی با آنها همکاری کرده و اتفاقا در این دو کشور دموکراسی و آزادی و عدالت بیشتر شده نه کمتر و در کشورهایی که مخالف قدرتهای بیگانه بودند دیکتاتوری و سانسور بیشتر شده است.
6) نمونه دخالت بیگانگان در لیبی به نتیجه بدی رسید. این همه آدم در لیبی زندگی می کنند، این همه هم نیروهای مخالف در لیبی فعالند و قذافی و خانواده اش هم با فشار مردم و کمک ناتو رفته اند، کجای این نتیجه بد است؟
7) ایران میانجی بشاراسد و مخالفانش شود: یکی نیست به این موجود…..( خسته شدم از بس گفتم دیوانه، خودتان یک صفتی در همین حدود برایش پیدا کنید.) بگوید که نصف شعارهای مردم سوریه علیه ایران، احمدی نژاد و خامنه ای است و اصولا علت اصلی مشکل آنها با بشار اسد بخاطر حمایت او از ایران و حماس است و هر روز دارند پرچم ایران را آتش می زنند، مثل این می ماند که اسرائیل یا آمریکا یا سوریه بخواهد میانجی صلح مخالفان دولت ایران و حکومت ایران شود.
8) اصولا میانجیگری مردود است: طرف را توی ده راه نمی دهند، سراغ خانه کدخدا را می گیرد. از یک طرف حکومت ایران می گوید مخالفان سوریه آمریکایی هستند، بعد می خواهد واسطه صلح آنها شود. از طرف دیگر اصلا حکومتی که میانجی گری را برای خودش قبول ندارد، چطور برای دیگران قبول می کند؟ اصلا سبزها همین پیشنهاد را دارند. مگر نه اینکه مخالفان حکومت با حکومت ایران درگیرند، آقای اردوغان بشود میانجی میان اصلاح طلبان و حکومت و هر چه گفت ما پیشاپیش قبول داریم. حتما خواهند گفت، اصلا کسی مخالف ما نیست و سبزها همه دشمن هستند. خوب بشار اسد هم همین را می گوید. دولتی که برای یک انتخابات شرایط را قبول نمی کند، چطور برای تغییر حکومت می تواند میانجی شود.
بجز برخی حروف ربط مثل “ از” و “در” و “ به” و “ که” بقیه حرف های احمدی نژاد نادرست است. البته مهم نیست که آدم حرف نادرستی بزند، بالاخره او یکی از مسوولان ایرانی است و آدم انتظار ندارد حرف راست از دهانش دربیاید، ولی آدم چطور می تواند کلا موهوماتی را بگوید که از بیخ قبول ندارد؟
حالا از همه بهتر و هماهنگ تر و مامان تر اینکه، اصولا ایران در حال حاضر یک رفیق به اسم ونزوئلا داشت که فعلا رئیس جمهورش رفته بیمارستان و معلوم نیست که ریق رحمت را سربکشد، سه تا رفیق شخصی خامنه ای داشت، قذافی فعلا زیر زمین است، بشار اسد فعلا وسط دست و پا گم شده، عمرالبشیر هم که تحت تعقیب است و حق سوار شدن به هواپیما را ندارد، یک ماه قبل با دوچرخه از ایران راه افتاده، کی به سودان برسد خدا می داند. کوبا هم که هرروز باقیمانده انقلابیگری جهان، با لباس گرمکن، افتاده بیمارستان و زنده و مرده اش خیلی تفاوت قیمت ندارد، یک رفیق این حکومت داشت که روسیه بود، از او هم که فعلا شاکی شدیم به خودش، مانده یک ترکیه که معلوم نیست ترک ها کی داغ کنند و با لگد زیر کاسه کوزه بزنند. این وسط خیلی حکومت خوش پروپاچه است و سر 65 سالگی یک خواستگار به زور من بمیرم تو بمیری پیدا کرده و قرار است زن هفتمش بشود، این وسط فامیل عروس نطق از خودشان در می کنند. هاشمی شاهرودی این وسط گفته “ ترکیه در تحولات منطقه به نفع اسلام لیبرالی نقش آفرینی می کند.”
ایران و روسیه و ونزوئلا
آدم دستپاچه دوبار پول باید بدهد. یکی شارلاتان است، دروغ می گوید و پولدار می شود، مثل پوتین، کوفتش بشود، ولی حداقل با دروغش چیزی به دست می آورد، یکی دیگر دروغ می گوید چون جزئی از زندگی اوست. خبر این است که “ ایران بخاطر فسخ قرارداد تحویل موشک های اس 300 روسیه بطور یک طرفه، می خواهد به دادگاههای بین المللی شکایت کند.” شکایت کند چه بگوید؟ از کی شکایت کند؟ به کی شکایت کند؟ برای چی شکایت کند؟ مگر ما دادگاههای بین المللی را قبول داریم که به آنها شکایت کنیم؟
اول، فرض کنیم نماینده ایران بخواهد برود لاهه همراه با وکیل ایرانی یا فرنگی، و از روسیه شکایت کند. نماینده ایران کیست؟ برای کار موشک که مدیر کارخانه پوشک را نمی فرستند لاهه، لابد باید وزیر دفاع را بفرستند که خودش محکوم همان دادگاه بین المللی است و به محض اینکه پا توی دادگاه بگذارد، یک راست، سر می خورد برای بیست سال می رود زندان.
دوم، شکایت به کی بکنیم؟ فرض کنید ما به دادگاههای اروپایی شکایت می کنیم، یعنی مثلا دادگاهی که همه اعضایش مثل هلند و فرانسه و انگلیس و آمریکا و روسیه و بلژیک همه شان توسط همان شورای امنیتی انتخاب می شود که تا حالا چهار تا قطعنامه( ورق پاره سابق) علیه ما صادر کرده، همه اروپایی های شان عضو پیمان ناتو هستند، غیراروپایی های شان هم طرفدار آمریکا هستند، تنها کشوری که آمریکایی یا عضو ناتو نیست، خود روسیه است که ما از او شکایت داریم.
سوم، می خواهیم چه بگوییم؟ می خواهیم بگوئیم روسیه پول ما را گرفته که به ما موشک اس 300 بدهد و نمی دهد، بگوئید بدهد. بعد اعضای دادگاه که همه شان به خون ما تشنه هستند، با خونسردی می گویند: موشک را می خواهی چکار کنی؟ می گوئیم: می خواهم از کشورم دفاع کنم. می گوید در مقابل کی؟ می گوئیم در مقابل ناتو و آمریکا. بعد اعضای ناتو، یعنی همان اعضای دادگاه بین المللی به ما نگاه می کنند و هر هر می خندند، خوب، چی کار کنیم؟
چهارم، فرض کنیم که اصلا این خبرها نباشد و اصلا دادگاههای بین المللی همه دست پانزده تا یونانی و عرب و ایرانی و تاجیک و ترک مثل ابن سینا، افلاطون، گاندی، فارابی، سقراط، کونفوسیوس، ابن عربی، ابن خلدون، نلسون ماندلا و از این جور آدمهای توپ مشتی باشند. آنها چه می کنند؟ به روسیه می گویند چرا موشک های شاکی رو نمی دی؟ روسیه می گوید کدوم موشک ها؟ ما اصلا قراردادی نداشتیم، اینها برای خودشان یک چیزی می گویند، چه موشکی چه کشکی؟ لابد انتظار دارید آدمی مثل پوتین که به راسپوتین گفته زکی و آدمی مثل مدودوف که به پوتین گفته زکی، و به خامنه ای گفته شما مثل مسیح می مانید و اینقدر در شارلاتان بازی مهارت دارد، بیاید موشک ها را زرتی بگذارد کف دست تان؟
پنجم، آدم نمی فهمد که این آقایان چکار می کنند؟ بخاطر یک تقلب که آقای خامنه ای دو سال دیگر روی صندلی بنشیند و به شاعران بگوید “ آورین آورین” یک قرارداد بستیم، برای تعدادی موشک، موشک ها را روسیه قرار است بدهد به ونزوئلا، ونزوئلا بدهد به برزیل، برزیل بدهد به ترکیه، ترکیه بدهد به سوریه، همینطوری دست به دست بدهند تا برسد تهران. چرا؟ چون به جای اینکه مثل آدم رای ها را بشماریم و بگوئیم کروبی یا موسوی رئیس جمهور است، خواستیم پپه ای به اسم احمدی نژاد رئیس جمهور باشد که آخرش نفهمیم چه خاکی به سرمان بریزیم که این پیرمرد “ استاد اعظم جناب مهدوی کنی” با ناله و زاری در این ماه عزیز و در شب قدر بگوید که “ شما را به حضرت عباس دست از نزاع بردارید.” این هم از میانجی سیاسی اصولگرایان که یکی شان از آن طرف می گوید “ من پول می دهم یکی معاون رئیس جمهور را بکشد” و معاون رئیس جمهور می گوید: “ خامنه ای هفت میلیون رای بیشتر ندارد” و آخرش هیچی به هیچی!
شیخ حسین و تولید انبوه روحانیت
این شیخ حسین انصاریان برادری داشت که زمانی در صدا و سیما در گروه معارف اسلامی سریال خانوادگی تولید می کرد، قبل از اینکه گروه فیلم و سریال تلویزیون کلا به تولید خدا و پیغمبر بصورت 24 ساعته مشغول بشود. آدم خوبی بود. خود شیخ حسین انصاریان نمونه جدی تولید واعظ و مداح تشیع ولوی است، می گویم تشیع ولوی یک چیزی میان تشیع صفوی و تشیع علوی، یک دین دست ساز که نه مثل تشیع صفوی برای زندگی آدمها احترام قائل است و می فهمد که آدمها باید حال و حول شان را بکنند، نه مثل تشیع علوی که قرار است همه آدمها را چریک کند، یک تفسیر ولایتی- استالینی از اسلام و شیعه. آخوندهای لات و لوتی که با لهجه تهرانی غلیظ روضه می خواندند و اشعار نوحه ها از مهستی و هایده برمی آمد و برمی آید و یک سر روضه خوان در شرکت های چند ملیتی است و یک سرش در باندهای مواد مخدر و جرم و جنایت، حالا کاری به جمله حاج منصور ارضی نداریم که گفته “ هر کی مشائی رو بکشه من پولش رو می دم” ولی این حرف انصاریان قابل تعمق است که “ انقلابی که می خواستیم این نبود” مطمئنا اشاره انصاریان به وقایع سی سال قبل نیست و به وقایع سه ماه قبل است. اما این نکات بسیار حائز اهمیت است که ما امت شهیدپرور ایران انگار مرض داریم یک حرف های نامربوط و عجیبی می زنیم که هیچ ربطی به نظرمان ندارد یا دائم داریم تکذیب می کنیم. آدمی مثل موسوی خوئینی ها که تندترین مواضع را همیشه علیه خامنه ای داشت و اصلا زندانی شدن اصغرزاده و عبدی در آغاز دهه هفتاد به مواضع او علیه خامنه ای برمی گشت می گوید “ ما چهارده میلیون نفر مخالف شعار علیه رهبری هستیم.” حالا پدرآمرزیده، بگو من به هر دلیلی که دوست ندارم بگویم چنین و چنان، چرا از طرف چهارده میلیون( حداقل) حرف می زنی؟ شعار مرگ بر دیکتاتور را مردم علیه استالین می دادند، یا هیتلر یا احمدی نژاد؟ آن وقت احمدی نژاد که سرتاپایش مخالف دموکراسی و آزادی است، می گوید “ دموکراسی و آزادی و عدالت حق مردم است.” شیخ حسین انصاریان که باید تا بیخ حامی انقلاب باشد، می گوید “ انقلاب ما این نبود” و اکبر گنجی که خودش بغل دست منتظری بوده و صانعی و دستغیب را می شناسد، می گوید “ مراجع تقلید هیچ دلبستگی به دموکراسی و حقوق بشر ندارند” حالا که چی؟ خروس اینقدر بی محل؟ از همه جالب تر اینکه در وضعیتی که قرار است نصف روحانیون بخاطر سبز بودن استریپ تیز کنند و لباس شان را دربیاورند و نصف دیگرشان به اتهام جنگیری و رمالی تحت تعقیب اند و علی مانده و انسان اولیه( جنتی سابق) سردار نقدی گفته “ ایران 150 هزار روحانی در جنگ نرم کم دارد.” به نظرم تنها راهش این است که سریعا جنتی تخم ریزی کند، البته تا وقتی موج طرابلس به دمشق نرسیده و بطرف پاستور راه نیافتاده. چه می خواستم بگویم، یادم رفت!