همه میدانند که تهران در آستانه بیابانی شدن است. خاک آن فرسایش پیدا کرده. انگار جسد کسی است که او را کشتهاند، اما کسی مسئولیت قتلش را به عهده نمیگیرد.
نگاهی به چهره تهران نشان میدهد که این شهر پایتخت تمدنی شکوهمند و دوهزار و پانصد ساله نیست، بلکه انگار همین امروز تعدادی مهاجر یا مهاجم، کشور جدیدی را در قارهای جدید کشف کردهاند. همه چیز نشان از آن دارد که این مهاجران یا مهاجمان به هیچوجه در اندیشه اهالی شهر نیستند و تنها چیزی که مدنظر آنهاست، تصرف سهم بیشتری از سطح، ارتفاع و اعماق شهر است. حفاریهایی که تنها بخشی از آنها به منظور مثلا احداث فاضلاب شهری صورت میگیرد و بیشتر آنها- به شکل درههایی هولناک- برای احداث طبقات تا منفی هفت و هشت برای سودجویان خصوصی است، انسان را دچار احساس وحشت و ناامنی و موقت بودن زندگی میکند. زمانی احداث هر ساختمان جدیدی به عقبنشینی میانجامید و پیادهرویی را برای عابران پیاده فراهم میآورد، حالا پس از گاهی سالها اشغال پیادهروها و برجسازی، گاهی جلونشینی هم صورت میگیرد یا پس از اتمام ساخت، پیادهرو ملک طِلق برج میشود و جزیی از تزیینات آن. کافی است پیادهرو مقابل ارگ تجاری عظیمی را که در ابتدای خیابان سعدآباد ساختهاند مشاهده کنید. قبل از ساخت، پیادهرو با شیب ملایمی تقریبا مسطح بود و برای پیادهروی یا عبور صندلی چرخدار یا کالسکه کودکان یا افراد معلول اشکالی ایجاد نمیکرد. اکنون، بعد از ساخته شدن ساختمان زشتی که در جلو آن طیاره قراضهای را هم به نمایش گذاشتهاند و هیچ تناسبی با بافت تجریش ندارد، پیادهرو را پلهدار کردهاند یا شیبهای وحشتناکی در آن به وجود آوردهاند.
همه میدانند که تهران در آستانه بیابانی شدن است. خاک آن فرسایش پیدا کرده. انگار جسد کسی است که او را کشتهاند، اما کسی مسئولیت قتلش را به عهده نمیگیرد. درختانش و باغهایش نابود شدهاند. آبهای زیرزمیناش تاراج میشوند. کافی است عصرها سرایداران برجهای خالی را ببینید که با چه گشادهدستی در و دیوار و خیابان را آبیاری میکنند و در جواب اعتراض میگویند این آب چاه است. برجها و مجتمعهای اداری یکی پس از دیگری در کوچهپسکوچهها و خیابانهای تنگ ساخته میشوند. در نیاوران، سعدآباد، ولنجک، زعفرانیه، فرمانیه و نخستین قربانیان آن خاک و درختان و سفرههای زیرزمینی و پیادهروها هستند.
کار به جایی رسیده که بعید است مسئولان تهران به ساخت و سازهای بیفکرانه و ضد محیطزیستی در تهران پایان دهند. ساخت و سازهایی که دست برجسازان را در تمام خیابانها و کوچهپسکوچههای نان و آبدار شمال تهران باز گذاشته تا از بام تا شام با اشغال پیادهروها و غرش بولدوزرها و ماشینهای سنگین آسایش شهروندان را نابود کنند. ساخت و سازهای پایانناپذیری که با ایجاد راهبندان و تغییر مسیرهای دلبخواه، ایجاد سروصدا، قطع درختان، نصب آرماتورهای موقت، ریختن مصالح و نخاله و پخش گرد و خاک و گچ و سیمان بر سر عابران و خانههای اطرافیان، به تهران چهره شهری دلهرهآور را میدهد.
تهران شهری است با چهره موقت همیشگی. مسیرها پیوسته تغییر میکنند و نصب جرثقیلها و ماشینهای سنگین بر آسایش و عبور و مرور مردم اولویت دارد. البته برخی از برجسازان با نصب تابلویی از ایجاد مزاحمت برای اهالی محل معذرت میخواهند، اما معلوم نیست این معذرتخواهی کدام مصیبت و آلودگی صوتی و زیستمحیطی و سلب آسایش و وقت مردم را جبران میکند.
هر شهری را در دنیا یک بار دیده باشید، وقتی که تصویر آن را میبینید، تشخیص میدهید که اینجا کجای آن شهر است. کاخ ورسای در فرانسه، میدان ترافالگار است، میدان تقسیم است در ترکیه؟ اما تهران را، حتی اگر متولد تهران هم باشی، تشخیص نمیدهی، چون تهران گذرگاه مهاجمان است و بازیچه دست نابودکنندگانش.
سخن آخر اینکه: گیریم ایجاد محدودیت برای برجسازی و دادن مجوز تغییر کاربریها در تهران و جلوگیری از قطع درختان و اشغال فضاهای عمومی آرزویی محال باشد، دستکم برای سازندگان، محدودیتی زمانی ایجاد کنید. به کدامین گناه مردم اشغال معابر عمومی را گاه تا ۲۰ سال و حتی بیشتر باید تحمل کنند؟
منبع: شهروند، شانزدهم شهریور