دنیای زندونی دیواره

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

مشاور قوه قضائیه گفت: “ما از نظر تعداد زندانیان جزو ده کشور اول دنیا هستیم” خیلی هم عالی، واقعا هر لحظه فکر کردن به مملکت آقا امام زمان آدم را غرق شور و نشاط می کند. البته در خیلی کشورهای دنیا زندانی زیاد است، مثل آمریکا که خوب طبیعی است، در کشوری که اسلحه آزاد باشد، زندانی هم زیاد می شود، یا بعضی کشورها هستند مثل کره شمالی که من تحقیق نکردم، ولی بعید می دانم که زندانی زیاد داشته باشد، به دو دلیل اول اینکه کل کشور خیلی با زندان فرق ندارد، به همین دلیل هم لزومی ندارد کسی را به زندان بیاندازند، از طرفی زنده ماندن افراد خودش کار پرخرجی است، به همین دلیل مجرم اگر خودکشی نکند، تیرباران می شود یا مثل عمه طرف سگ می خوردش. ولی اینکه ایران از نظر تعداد زندانی جزو ده کشور اول دنیاست، یک دلیل مهمش این است که در ایران زندانی شدن یک اتفاقی است مثل پارک رفتن یا مسافرت رفتن. اکثر مردم با هیجان درباره زندانشان حرف می زنند و تا به حال صدها کتاب خاطرات زندان منتشر شده، البته یک دلیل اش این است که زندان جمهوری اسلامی نوشتن دارد، ولی دلیل مهمترش این است که اغلب نویسندگان قبل از رفتن زندان هم نویسنده بودند و اصولا به همین دلیل زندان رفتند. ولی بیایید یک نگاه ساده بکنیم.

در ایران افراد ممکن است بخاطر اینکه شلوار تنگ می پوشند زندان بروند، یا افرادی بخاطر اینکه کلاس روانشناسی برگزار می کنند زندان بروند، یا مثلا عده ای درویش که اولین اعتقادشان این است که نباید وارد سیاست شد، اینها زندان می روند، روزنامه نگار، عکاس، رقاص، نقاش، بازیگر سینما، کارگردان و همه اینها سینما می روند. در ایران کارهایی جرم است مثل مهمانی رفتن و مشروب خوردن یا نوع لباس که شصت درصد مردم آن کارها را انجام می دهند، یعنی اگر در ایران ۲۳۰ هزار زندانی داریم و مقام هشتم جهان را داریم، خیلی شانس آوردیم، اگر بنا باشد قوانینی که تصویب شده اجرا شود، بعید می دانم بیشتر از ده درصد جامعه زندانی نشوند. البته یک حرف نامربوطی را بعضی ها می زنند که آدم بشدت لجش می گیرد، طرف می گوید زندان در شان جامعه ما نیست. چرا؟ جامعه ای که رتبه بالای اعتیاد، فساد دولتی، جرایم، سانسور را دارد، اتفاقا همین شانش است.

 

بشکنه دستی که نمک نداره

خیلی ها فکر می کنند شیخ علی تهرانی، شوهرخواهر خامنه ای که سالها در عراق با مجاهدین خلق همکاری می کرد، به این دلیل این کار را می کرد که مخالف حکومت بود، در حالی که اصلا اینطوری نبود. شیخ علی تهرانی بیمار روانی و دیوانه شناخته شده بود که از نظر فکری و سیاسی صد درجه وحشتناک تر از مصباح یعنی سیصد درجه وحشتناک تر از خمینی است. کلا من نمی فهمم چرا از خانواده رهبری یک آدم حسابی هم بیرون نیامد، یکی که بلد باشد دو کلمه حرف بزند، یا کاری کرده باشد، یا فکری کرده باشد، یا حتی آشکارا دزد باشد، اصلا لازم نیست آدم خوب بزرگی باشد، آدم بد بزرگی باشد هم قبول داریم، ولی کلا مثل اینکه تخم بزرگی و عقل و فکر و این چیزها را در این خاندان محترم ملخ خورده است. اخیرا سید محمد خامنه ای، همان برادری که از بقیه کمتر نامعقول می نمود، گفته که “هاشمی از اول انقلاب مهره مورد نظر آمریکا برای رهبری بعد از امام بود.“بعد هم گفته مذاکره با مک فارلین توسط باند منحوس هاشمی برخلاف سیاست های جمهوری اسلامی در آن روزها بود. من هر چه می کنم نمی توانم بفهمم این دشمنی با هاشمی به اندازه ای که کل انقلاب و همه چیزها را نفی کند چه معنی دارد؟ البته برای ما که لازم نیست معنی داشته باشد، چون به این مزخرفات معتقد نیستیم، ولی برای کسی که معتقد به خمینی و انقلاب و این ماجراهاست، این که بقول دائی جان “یکی بر سر شاخ بن می برید” است. طرف می گوید هاشمی مهره آمریکا بود، یعنی منصوب کردن خامنه ای به رهبری توسط هاشمی رفسنجانی، همان هدفی بود که آمریکا دنبال می کرد؟ یا هاشمی سر آمریکا را هم کلاه گذاشته بود و اول کار با هدف گرفتن رهبری آمده بود، بعد خودش شاخ شده بود؟

ظاهرا مادر هاشمی رفسنجانی در همان روزهای اولی که بین خامنه ای و هاشمی دعوا شده بود، اظهار داشت: “حقته اکبر! چشمت کور، دنده ات نرم، سی چهل سال زور زدی، نون زن و بچه ات رو از گلوشون بریدی، انداختی توی سفره غریبه، حالا بخور! صد بار بهت نگفتم که آدم به گدا کمک می کنه ولی به گدازاده ای که به پول گدایی خو کرده کمک نمی کنه، بیا، اون از شیخ علی دیوونه، اون از بدری دیوانه که زن شیخ علی شد، این هم از محمد که هر روز داره پشت سرت حرف می زنه، آدم می خواد گه هم بخوره از فلانجای پلوخور می خوره.” البته من با اظهارات ننه اکبر مخالفم، ولی ایشان گفته و به من ربطی ندارد

 

اقدامات تامینی و اقدامات تسکینی

این هم حرفی است که دادستان کل کشور زده است و واقعا هم حرف مهمی است که گفته “حصر تعدادی از رهبران اعتراضات سال ۸۸ تامینی است و نه قضایی.” یعنی تامین کی از طرف کی؟ یعنی این افراد برای جامعه خطرناک بودند؟ یا می ترسند که اگر موسوی و کروبی را آزاد کنند، آنها توسط امت حزب الله کشته شوند؟ اگر حالت اول است که صد آفرین بر موسوی و کروبی که بعد از چهار سال که حق حرف زدن ندارند، هنوز چنان نفوذی دارند که کسی جرات نمی کند بگذارد از خانه بیرون بروند، اگر هم بخاطر حفظ جان شان در خانه حصر شدند که این چه کار بی معنی است. اگر این طوری باشد، جان نود درصد مسئولان مملکتی در خطر است، چون اگر موجودی مثل مرتضوی بدون صد تا محافظ به خیابان برود ملت جرش می دهند، آیا باید همه مسئولان کشور را در حصر نگه داشت؟ پس اینهمه پلیس و نیروی انتظامی برای چیست؟