مادر وطن و ستارخان

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

بهار را می آلایند به دروغ و نیرنگ ودشنام. تن استادان به چاقو می درند. مجسمه سرداران مشروطیت رامی ربایند و بر کرسی سازمان ملل یاوه می بافند.

هفته دوم اردیبهشت ماه جلالی با دوروز جهانی مصادف است. شنبه روز جهانی کارگر می رسد. در سراسر جهان   میلیونها “انسان کار” راهپیمائی می کنند، سرودمی خوانند و پرچم های سرخ را به اهتزاز درمی آورند. پلیس همه جا مراقب است تااین اجتماع عظیم انسانی درآرامش برقرار شود.

در “آزادترین کشور جهان” که همانا جمهوری اسلامی باشد، هرگونه راهپیمائی ممنوع اعلام شده است. آنها که خطر رابه جان خریده و جمع شده اند، پلاکاردی دردست دارند:

“کارگر، روز بیکاریت مبارک. تا حق خود را نگیریم از پا نمی نشینیم.” و بلافاصله مورد تهاجم نیروهای ضدشورش قرار می گیرند. سرکوب با وعده “صدقه” همراه می شود. البته مژده بزرگی هم درکار است: “صنعت نساجی هم دارد آخرین نفس هایش را می کشد. “

فریدون خاوند- اقتصاد دان- می نویسد: “به نظر می رسد که این صنعت کلیدی آخرین سنگر های خود را نه تنها در بازار های بین المللی، بلکه حتی در بازار ملی از دست می دهد.از صنعت بالنده و سر بلند دیروز، تنها سایه ای بر جای مانده است که نومیدانه برای بقای خود تلاش می کند.”

 ”صنعت کهن”، سایت اطلاع رسانی صنعت نساجی و کف‌پوش های ماشینی ایران آماری ارائه می کند: “مصرف چادر مشکی بیش از سی و پنج میلیون متر مربع تخمین زده می شود که تنها دو تا سه میلیون متر مربع آن در کشور تولید و مابقی به طور مستقیم یا غیر مستقیم از ژاپن، اندونزی و کره جنوبی وارد می شود.”

نساجی هم مانند دیگر صنایع ایران قربانی منافع تجار موتلفه است. بر خیل کارگران بیکار افزوده خواهد شد. کارگرانی که همین حالابه گفته سیامک طاهری، روزنامه نگار در تهران، چنین وضعی دارند: “هفت و نیم میلیون کارگر همچنان با بیکاری، اخراج، دستمزدهای پایین تر از خط فقر و گرانی روبرو هستند؛ ونمی توانند نیازهای اولیه خود مانند خوراک و پوشاک مناسب، آموزش و پرورش، بهداشت و بیمه های اجتماعی  را که حق مسلم هر انسان است، برآورده کنند.”

در سال نخست استقرار جمهوری اسلامی،  بعد ازترور مرتضی مطهری به او لقب “معلم شهید” دادند تا روز کارگر را باروز معلم یکی کنند. روزجهانی کارگر در جمهوری اسلامی روزمعلمان هم هست. آنها هم در این روز مجال نفس کشیدن پیدا نمی کنند.

محمدخاتمی بیهوده نمی گویدکه فقط افکار انحرافی مجازند. آیت‌الله موسوی اردبیلی می پرسد: “آرمان‌های انقلاب برای رفاه جامعه کارگری چه شده است؟”

شیخ دلاور مهدی کروبی پرسش دیگری دارد: “آیا با حاکمیت نظامیان بر اقتصاد دیگر می توان از حقوق کارگران سخن گفت؟ “

دولت کودتائی که مسائل کارگری را باسخنرانی رهبرحل کرده، خبر می دهد که “فاصله طبقاتی رابه پایین‌ترین حد پس از انقلاب” رسانده است.

جواب این ادعا را بایدازمهدی کروبی شنید: “همگان می دانند که در این سال ها علیرغم درآمدهای نجومی نفتی (قریب بر ۴۰۰ میلیارد دلار) چه بر سر پروژه های ملی آمده، وضعیت اشتغال و نرخ بیکاری چگونه است، سطح سرمایه گذاری داخلی و خارجی به چه وضعیتی در آمده، شرکای صنعتی و تجاری کشور چه کشورهایی هستند، اصل مسلم رقابت و تجارت آزاد در اقتصاد به اصل اختصاصی بودن در این عرصه تبدیل گردیده است.”

وکار بجائی رسیده که “ترکیه هم  به دلیل نرخ پایین رشد اقتصادی در ایران  حاضر به سرمایه گذاری نیست.”

ودرست درهمین روزها “روسیه در خزر به نفت می رسد” و رضا تقی زاده که تحولات دریای خزر را در حوزه نفت به دقت دنبال می کند، این سئوال بی جواب را طرح می کند: “چرا ایران درجا می زند؟”

دوشنبه 13 اردیبهشت روز جهانی مطبوعات می رسد و جمهوری اسلامی به یک رکورد دیگر دست می یابد.

در فهرست ۴۰ دشمن آزادی مطبوعات در دنیا که توسط سازمان گزارشگران بدون مرزمنتشر شده  نام محمود احمدی نژاد، کیم جونگ ایل و معمر قذافی در صدر قرار دارد.

گروهی  از روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان زندانی در ایران  بیانیه ای انتشار می دهند ودرآن از جمله می نویسند: “روز جهانی مطبوعات در شرایطی فرا می‌رسد که خودسانسوری و سانسور سازمان‌یافته گسترده‌ای علیه رسانه‌های مختلف ایران اعمال می‌گردد و دامنه آن تا حد اعمال تیترهای تحمیلی و عکس‌های منتخب حکومتی گسترش یافته است.”

دوخبر هم از روزنامه نگاران می رسد که حتمامایه سربلندی بیشتر “طالبان شیعه” رافراهم می آورد.

احمد زیدآبادی رادر زندان رجائی شهر به میان قاتلین وقاچاقچیان فرستاده اند. واین زندانی است که حتی در بهداریش، خطر انتقال بیماری ایدز دور سر زندانیان پر پر می زند.

روزنامه فیگارو درمقاله ای تحت عنوان«تمامی جرمها» درباره عماد الدین باقی می نویسد: “اوتمامی «جرم ها» را یکجا دارد: بنیانگذار مؤسس انجمن دفاع از حقوق زندانیان؛ نویسنده کتاب سانسور شده «حق حیات» که در آن با حکم اعدام به مخالفت می پردازد؛ سردبیر سابق روزنامه جمهوریت که در سال ۲۰۰۳ توقیف شد؛ حمایت از نامزدهای اصلاح طلب طی انتخابات اخیر. به علاوه، حکومت جمهوری اسلامی نیز او را به دلیل انجام مصاحبه ای که دو سال پیش با مرحوم آیت الله حسینعلی منتظری انجام داده و پس از مرگ این مرجع مخالف منتشر گردیده مورد بازخواست قرار داده است.”

فیگارو ظاهرا فراموش می کندگناه اصلی باقی  را- نوشتن کتابی در باره حجتیه – به “جر م”های دیگر او اضافه کند.

علی اکبر محشتمی‌پورکه حجتیه رابه مصباحیه  پیوند می زند، می گوید: “انجمن حجتیه در بنیاد علوی لانه کرده است. بسیاری از نقشه‌ها علیه اندیشه‌های امام، بیت امام و دفتر نشر آثار امام در آنجا طراحی می‌شود. فرقه مصباحیه که من چند سال است روی آن تاکید می‌کنم، بی‌کار ننشسته است. اینها جریانی بسیار خطرناک و خشن هستند که به هیچ کس رحم نمی‌کنند. آنها نه امام را قبول داشته و دارند و نه حتی آیت‌ الله خامنه‌ای را قبول دارند. آنها از  ایشان پلی ساخته‌اند برای رسیدن به اهدافشان و وقتی به اهدافشان رسیدند ریشه ایشان را هم می‌زنند.  آقای مصباح یزدی و جریان انجمن حجتیه که در مدیریت‌های کلیدی مهم و مکان های مهم کشور نقش دارند به دنبال رسیدن به اهداف و برنامه‌های خودشان هستند.”

یکی از این برنامه ها، توقیف تدریجی روزنامه هاست تا علی بماند و مانداب مطبوعاتی اش که این هفته از “گاف مشترک تایم و سیا” پرده بر می دارد. درتمام دنیا این کیهان است که می فهمد انتخاب میر حسین موسوی بارای بالای یک میلیون، برنامه سیا بوده است.

باید منتظر ماند تا کیهان منشاء امنیتی نامه بزرگان سینمای جهان برای آزادی جعفر پناهی وردکلیه فیلم های ارسالی جمهوری اسلامی توسط جشنواره کن را  هم روکند. می توان حدس زدکه سازمان های سیا وموسادبه اسپیلبرگ، اسکورسیزی، دونیرو، جیم جارموش وبقیه خط داده اند که خواستار آزادی کارگردان مبارز و مقاوم ایرانی بشوند.

بعد از روز جهانی مطبوعات، نوبت کتاب می رسد و “نمایشگاه کتاب تهران زیر نگاه دوربین‌های مداربسته” آغاز می شود.

رمان “کلنل” یکی از صدها کتابی است که به این نمایشگاه نرسیده است. آخرین رمان  محمود دولت آبادی برای دومین بار، ۲۱ اصلاحیه خورده است. بار نخست تعداد اصلاحیه‌های این اثر شامل ۴۳ مورد می شد. یعنی گوشتهای رمان راکنده اند و حالا نویسنده بزرگ ایران به انتشار “استخوان” اثرش هم راضی است.

نمایشگاه سوت و کورست تا در روزی که معلوم شده محافظین کروبی “خبرچین” وزارت اطلاعات بوده اند، خبر می رسد که شیخ دلاور می خواهد مثل پارسال  به نمایشگاه برود. سبزها اعلام آمادگی می کنند، کودتاچیان تهدید.

از مسائل داخلی می ماند دزدیدن مجسمه های تهران. معلوم می شود سرقت مجسمه های ستارخا ن، باقرخان، مادرو… پیش از نوروز آغاز شده است. شب ها “سارقین گمنام امام زمان” آمده اندوسر فرصت مجسمه های عظیم رابادستگاههای برش قطع کرده وباجرثقیل برده اند. همکارانشان هم که شهر را زیرذره بین دارند، متوجه نشده اند.شایدهم علتش این بوده که دولت با میکروسکوپ دنبال دانه درشتهائی می گشته که همه«مفاسد اقتصادی» زیر سر آنهاست. محمد رضا رحیمی دردمشق است و مشغول کشیدن خط و نشان برای اسکتبار جهانی. سردار میلیاردرهم که یک پایش در مهدکودک هاست تا به فرزندان ایران زمین “اسلام ناب” بیاموزد وپا ی دیگرش در پروژه ناچیز اپراتور سوم موبایل.

درنتیجه کار یافتن مفسدین به سردار حسن فیروز آبادی،  رئیس ستاد کل نیروهای مسلح واگذار می شود و نتیجه هم به سرعت معلوم: “گروه اندکی که شمارگان آن‌ها به هزار نفر هم نمی‌رسد، با غارت بیت‌المال و حیله‌ها و رابطه‌های غیرقانونی مفاسد بزرگ اقتصادی را مرتکب شدند. آثار زیانبار جرم آن‌ها موجب بروز مشکلات برای عامه مردم و محرومان و مستضعفان، این ولی نعمتان انقلاب را فراهم آورده است.”

البته معلوم نمی شودکه این هزار نفر- کپی هزار فامیل زمان شاه- در غارت رقم نجومی۴۰۰ میلیارد دلار درآمد نفت هم دست داشته اند یانه. هرچه هست باید منتظر حذف آنها بود تامشکلات “ولی نعتمان انقلاب” هم حل شود.

الیاس نادران سربسته نشانی سعید مرتضوی رامی دهد ومی گوید: “فساد از سطح فردی فراتر رفته و به صورت سازمان‌یافته گسترش پیدا می‌کند و در انتها با اتصال به مرکز قدرت به فساد سیاسی تبدیل می‌شود. به همین دلیل هیچ‌گاه مفسدان نگران نمی‌شوند.”

سخنان میرحسین موسوی منتشر می شود: “با اسلحه امنیت یک کشور را نمی‌توان حفظ کرد.”

ورئیس دولت کودتا که نه تنها امنیت، بلکه همه مسائل داخلی را به زور سر نیزه حل کرده، دوان دوان خودش رامی رساند به امریکا.

 شاید از سر تصادف باشدکه درهمان روزمصطفی کواکبیان در مناظره با صفارهرندی به “چراغ سبزهای بی سابقه  احمدی نژاد به امریکائی ها” اشاره می کند.
 در سازمان ملل از هاله نور خبری نیست، اما تارئیس دولت کودتاشروع می کند تابه قول هیلاری کلینتون حرفهای “خسته کننده، کذب و گاهی کاملا بی ربط ” بزند، خیلی ها سالن راترک می کنند واول ازهمه دبیرکل سازمان ملل.

 بان کی مون در سخنان خود در ابتدای این کنفرانس به صراحت تمام گفته است: “من از ایران می‌خواهم به طور کامل بر اساس قطعنامه‌های شورای امنیت عمل کند. با صراحت بگوییم: ایران مسئول و متعهد است تا تمامی شک و تردیدها و نگرانی ها درباره برنامه اتمی‌اش را رفع کند.”

حرفهای رئیس دولت کودتا، حتی موج نفرت همیشگی را هم بر نمی انگیزد. از پشت پرده هم که کسی خبر ندارد. آیا احمدی نژاد این همه راه رفته که حرفهای تکراری بزند یا باید حواس را متوجه اشاره کواکبیان کرد؟

او دارد بر می گردد که معاون اولش محمد رضا رحیمی در دمشق اسرائیل راتهدید می کند: “در صورت هرگونه تخاصمی به سوریه که به مثابه درازتر کردن پاها از گلیم باشد، پاهای آنها به اندازه ای که از گلیم دراز شده، قطع خواهد شد.”

البته  روشن   است که منظور آقای “دکتر” از “تخاصم” همان “تجاوز” است. اما خداکنداندازه گیری “گلیم” به مردفساد ناپذیر و دانشمندی مانندایشان سپرده نشده باشد، آنهم در روزهائی  که  مبارک و نتانیاهو پیش از آغاز مذاکرات غیر مستقیم صلح خاور میانه دیدار می کنند.

جمهوری اسلامی از این مذاکرات حذف شده است، اما در نقاط دیگر منطقه حضور دارد.

بعداز دستگیری اعضای یک شبکه جاسوسی وابسته به سپاه در کویت، شماری از نمایندگان مجلس این کشور خواستار اخراج سفیر ایران می شوند. کابل شاهد تظاهرات در اعتراض به اعدام افغان‌ها در ایران است.

هفته دوم اردیبهشت به پایان می رسد. گروه بندی امنیتی- نظامی درون مجلس بازهم خیز برداشته اندکه علی لاریجانی را از ریاست مجلس بردارند و معلم اخلاق احمدی نژاد را به جایش بگذارند. یکی دیگر از لاریجانی ها- اردشیر خان معروف به محمدجواد- مجبور به اعتراف می شود: “اتفاقات پس از انتخابات وسیع‌ترین تهاجم در دوران انقلاب علیه نظام بود.”

 منظورش همان خس وخاشاک است. همان جنبش سبزکه رهبران نمادینش دراین هفته خواست«انتخابات آزاد بانظارت ارگان های بی طرف» را تکرار می کنند.موسوی وکروبی و خاتمی یک حرف را می زنند.سخنی که کروبی در دیدار با اعضای شورای مرکزی سازمان دانش‌آموختگان می گوید: “دولتمردان در نهایت باید به خواست های جنبش که همان اجرای کامل قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد است تن دهند و هر چه این امر را به تاخیر و تعویق بیاندازد هزینه بیشتری به مردم و نظام وارد خواهد کرد.” و به درستی تاکید می کند: “بدون اتحاد همه ایرانیان پیروزی نهایی غیرممکن است.”

 در آخرین ساعات شب غربت که درمیهن روز بعدرسیده است، پیامی از ایران روی مسنجرم مثل ستاره ای می درخشد: “فرقی نمی کند شهریار باشی یا ستارخان که این روزها ناپدید می شوی. تو محکم ایستاده ای با تبری بزرگ بر دوشت ای آزادی.”

میر حسین موسوی دارد برای “اصلاح طلبان آذربایجان” حرف می زند. “مادر” وطن قالب فلزی را که زهرا رهنورد برایش ساخته ترک می گوید؛ تندیس ستارخان و باقر خان را در آغوش می کشد. صدایشان یکی می شود واز تاریکخانه جهل بیرون می ریزد: