بهارستان را که رو به سمت جنوب میروی، گنبد فیروزهای کشیدهای در افق انتهای خیابان به چشم میآید. “بقعه سرقبرآقا” که یادگار روزگار قاجار است و آرامگاه امامجمعه دوران ناصری. دو سال پیش تصمیم گرفته شد تاریخ ۱۲۰ساله این مکان متبرک، چهارزانو بنشیند در برابر تاریخ ۱۸۰ساله مطبوعات ایران و فضای حرم ابدی “میرزاابوالقاسم تهرانی”، موزهای شود برای نشاندادن آنچه در طول نزدیک به دو قرن، از رسانه و مطعبه در این مرزوبوم بوده و مانده و شاید در آینده نیز بماند. نفسکشیدن هزاران برگ کاغذ زردشده روزنامههای قدیمی و چند دستگاه چاپ و تهیه خبر در این بنا اما چند ماهی بیشتر دوام نیاورد. دولت مستعجل موزه ملی مطبوعات ایران، یک ماه پیش از رفتن دولت احمدینژاد، آغاز به کار کرد و یکی، دو ماه بعد از رفتن او هم چراغش خاموش شد. داغ آن موزه اما دوباره در روز خبرنگار امسال تازه شد؛ شهردار تهران در اینستاگرام خود وعده داد بهزودی در تهران موزهای به نام موزه خبرنگار راهاندازی خواهد کرد. قالیباف در آن پست اینترنتی نوشت: “یکی از حلقههای گمشده فضای خبرنگاری و رسانه در کشور، فقدان مکانی است که تاریخ خبرنگاری در کشور را با ویژگیها، نقاط عطف، افراد شاخص و جریانهای مهم این حوزه به تصویر بکشد و دستاوردهای خبرنگاران را به نمایش بگذارد. در جهت تکریم خبرنگاران و رفع این فقدان، با همکارانم درباره تأسیس «موزه خبرنگار» گفتوگو کردهام. به عزیزان خبرنگار مژده میدهم بهزودی شاهد تأسیس این موزه خواهیم بود”. حال سؤال این است موزه بعدی مطبوعات کشور، در کجا و در چه شرایطی ساخته خواهد شد و تا چه حد وامدار مطبوعاتیهای ایران و نه خواسته شهرداری تهران، است. اما شنیدن سرگذشت موزه مطبوعات ایران و پیگیری برای یافتن مکانهایی که احتمالا کاندیدای موزه خبرنگار هستند، مرور این پرسش است که آن حلقه گمشده فضای رسانهای کشور، داشتن یک موزه است یا مرجعی برای حمایت صنفی از روزنامهنگاران؟
وقتی که دستگاه چاپ به زیارت بقعه سرقبرآقا رفت
در همه دنیا، حداقل کارکرد موزهها، ارائه یک مجموعه بینقص و بیبدیل از داشتهها در یک موضوع خاص است. بر همین اساس، موزههای هنر، موزههای جنگ، موزههای صنایع دستی، موزههای تاریخ و حتی موزههای حیاتوحش در کشورهای مختلف شکل گرفتهاند تا ارائهکننده بیشترین اطلاعات، اشیا و اسناد درباره موضوع اختصاصی موزه باشند. اما آنچه دو سال پیش در “بقعه سرقبرآقا” توسط ارشدترین مقام وزارت ارشاد دولت دهم روبان بریده شد، چندان شباهتی به یک موزه معمولی هم نداشت، چه برسد به موزه ملی مطبوعات ایران!سالهاست افتتاح “موزه ملی مطبوعات ایران” آرزوی محققان، ژورنالیستها و اهالی فرهنگ و تاریخ بوده و با آنکه در کرمان -به عنوان اولین شهر چاپ روزنامه در ایران- چنین مکانی وجود داشت، اما همیشه این نیاز احساس میشد تهران- بهعنوان پایتخت کشور و محل انتشار صدها روزنامه و هفتهنامه و ماهنامه- باید در دل خود، عالیترین شکل چنین موزهای را داشته باشد.بخت اما یار شعبه تهرانی این موزه نبود و سالها طول کشید تا ایدهای چنین مهم اجرائی شود؛ چراکه دندانگردی مسئولان وزارت ارشاد و مسئولان روزنامه کیهان، باعث شد معامله قدیمی بر سر افتتاح این موزه در ساختمان قدیمیِ قدیمیترین روزنامه چاپ عصر کشور بهجایی نرسد و بعد از آن، حتی نمایندگان مجلس نیز نگذاشتند موزه مطبوعات به ساختمان خانه ملت راه پیدا کند. اما سالها جستوجو، درنهایت در دولت احمدینژاد با یک حرکت هیجانی و سریع، به ثمر نشست تا به قول وزیر ارشاد وقت، با افتتاح موزه ملی مطبوعات ایران در بقعه سرقبرآقا، یکی از قولهای دولت دهم در آخرین روزهای حیاتش، جامه عمل به تن کند.با این همه، آنچه در دیدار از این موزه، عاید مخاطب شد، سردرگمی در کشف تصویری کامل و شفاف از تاریخ مطبوعات ایران بود. میگویند عمر چاپ روی کاغذ به بهانه انتشار مطعبه در ایران، به چیزی حدود دو قرن، پهلو میزند، اما آنچه از این تاریخ ۱۸۰ساله در بقعه سرقبرآقا کنار هم قرار گرفته بود، بیش از آنکه آرشیوی از تمام این تاریخ باشد، دربرگیرنده تنها بخش کوچکی از آن بود و بهروشنی معلوم بود مسئولان دولتی نمیتوانند تا پیش از تکیهدادن جنتی بر صندلی وزارت ارشاد دولت یازدهم، تکههای گمشده این پازل بهاصطلاح ملی را کنار هم بچینند.بقعه سرقبرآقا که آرامگاه ابدی “میرزا ابوالقاسم تهرانی”، امامجمعه وقت تهران در دوره ناصری بوده، در این دو سال اما زمان کوتاهی را در قامت یک موزه سر کرد. اگر چه مسئولان ساخت این موزه سعی کرده بودند با آوردن چند وسیله عظیمالجثه از روزگار لاپرتچیهای سابق که تمام تکنولوژی تولید اخبارشان، تلفن بیست شمارهای، حروف سربی، دستگاههای تایپ اتریشی و دوربینهای لارج فرمت انگلیسی بوده، خاطره آن روزها را زنده نگه دارند، اما واقعیت آن بود که اصلیترین موزه مطبوعات ایران در این بنای تاریخی، بیشتر شبیه به یک نمایشگاه فصلی بود تا موزه.این انتقادات که درست از همان مراسم افتتاح موزه، همراه حسینی، وزیر ارشاد وقت شد، نتوانست آنها را از صرافت کاری که آغاز کرده بودند، باز دارد تا اینکه سرانجام، مراسم تنفیذ برگزار و با روی کارآمدن دولت جدید، عملا موزه در سکوت خبری جمعآوری شد. عجیب اینکه کمترکسی درباره سرنوشت این موزه پرسوجو کرده بود و در طول دو سال از ناپدیدشدنش، حالا هم کمترکسی است بداند اقلام نگهداریشده در آن به کجا رفتند و سرانجام موزه چه شد.شاید افتتاح چنین موزهای در یکی از جنوبیترین آثار تاریخی تهران (جایی پایینتر از چهارراه سیروس)، گواه این نکته بود که مسئولان آن زمان، چارهای جز تندادن به تغییر کاربری یک مکان کاملا مذهبی به یک موزه ندیده بودند و ناهمگونی “محتوا” و “مکان” چنین موزه مهمی درنهایت، هجرت موزه از بقعه سرقبرآقا را رقم زد.
کاندیدای بعدی موزه مطبوعات کجاست ؟
اگرچه شهردار تهران سعی کرده با انتخاب عنوان “موزه خبرنگار” به جای “موزه مطبوعات ایران”، حضور شهرداری تهران در این حوزه را مورد توجه قرار دهد، اما واقعیت این است موزه وعدهدادهشده هم بیشک موزهای از جنس مطبوعات خواهد بود و لاجرم کارکردی از همین جنس خواهد داشت. اما یاران قالیباف در شهرداری تهران کدام بنای تاریخی را به عنوان موزه مطبوعات برخواهند گزید؟اگر فرهنگسراها و خانهمحلهها را از فهرست کاندیداهای موزه خبرنگار کنار بگذاریم، انتخاب مکانی تاریخی برای این موزه میتواند با احتمالات روشنتری قابل بررسی باشد و بعید نیست آرامگاه ملکالمتکلمین و صوراسرافیل یکی از این موارد باشد. برای پیداکردن قبر این دو روزنامهنگار فقید باید از خیابان مخصوص به سمت بیمارستان لقمان حرکت کنید. پس از آنکه از میان چهرههای ماتمزده روبهروی بیمارستان گذشتید و پنجرههای نرده کشیده آن را پشتسر گذاشتید، کوچه ابراهیمی با سه خانه تاریخی تخریبشده منتظر شماست. کوچه به خاطر پارک ماشینها کاملا مسدود است و دَرِ جنوب شرقی بیمارستان در انتهای کوچه حواس هر رهگذری را به خانوادههایی جلب میکند که نگران عزیزی هستند که در اورژانس این بیمارستان خاص بستری شده. نرسیده به این در اما خانه کوچک و شاید کمتر از ۵۰ متریای قرار دارد با دری بسته که به نظر یک خانه معمولی است اما داخل صحن آن دو نفر از پیشکسوتان روزنامهنگاری ایران به خواب ابدی رفتهاند؛ شهدای قلم به دست مشروطه! این تعبیری است که دو سال پیش احمد مسجدجامعی از “ملکالمتکلمین” و “صوراسرافیل” داشت.روزی که پیکر غرق در خون آنها را پیدا کردند، حیاط خانه مهدی ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین، تنها جایی بود که میشد جنازهها را امنوامان به خاک سپرد و حالا ایوان در حال ریزشش، یادآوری میکند چطور از خاطرهها رفتهاند. با اینکه قولهای عملینشده سازمان میراث فرهنگی از سال ۸۳ تاکنون، عملا سد راه بازسازی این خانه شده است، اگر قالیباف بخواهد موزهای را با نام موزه خبرنگار در تهران افتتاح کند، بیشک هیچ جای دیگر تا این حد مستحق این لطف نیست. لااقل از طرفه این اتفاق، بازسازی محل دفن این دو شهید نونوار خواهد شد، آنگونه که تقدیر موزه پیشین نیز در پیشانی بقعه سرقبرآقا، مرمتی جزئی را رقم زد.اما این دستیابی یک مانع بزرگ دارد؛ بیمارستان لقمان. شکل ظاهری ساختمان و مکان قرارگرفتن آن هم بهگونهای است که بعید بهنظر میرسد مدیریت این بیمارستان بخواهد از خیر آن بگذرد و بگذارد اینجا رنگوروی یک موزه را به خود ببیند. اما اینها همه در حالی است که برخی از محلیها میگویند در این چند سال، ساختوسازهای بیمارستان و گودبرداریهایی که توسط این مکان عمومی صورت گرفته، عامل اصلی تخریب قبور “ملکالمتکلمین” و “صوراسرافیل” بوده است.اگر ساخت موزه خبرنگار در این بنا به نتیجه برسد، موزه خبرنگار وامدار روزنامهنگاران مشروطهخواهی خواهد بود که سوم تیر ۱۲۸۷ به دست عمال محمدعلیشاه در باغشاه تهران به قتل رسیدند و شبانه در این خانه مخفیانه به خاک سپرده شدند تا شکار حیوانات وحشی آن سوی خندق نشوند. اما ساخت این موزه بعید است برای شهرداری تهران چندان مهم باشد که بخواهد خود را در معرض ورود به چنین مکان پر از چالشی قرار دهد، بنابراین بعید نیست ساختمانی چندطبقه و نوساز در یکی از محلههای تهران، روزی سردَر موزه خبرنگار را بر پیشانی خود ببیند و اولین شهدای روزنامهنگار ایران همچنان در جنب پارکینگ بیمارستان لقمان، خاکِ فراموشی بخورند!
منبع: شرق، ۲۵ مرداد