متأسفانه رسانههای آزادتر خارج از کشوری در این باره حق مطلب را ادا نکردند و میتوان گفت ناخواسته در ایفای یکی از مسئولیتهای خارج از کشوری خود درباره اطلاعرسانی دقیق و کامل و شکستن دیوار سانسور خبررسانی داخل کشور ناموفق بودند. شاید هم بر اهمیت و عمق اتفاق امسال دقت کافی نداشتند.
امسال در دانشگاههای بسیاری از شهرهای مهم مراسم سالگرد ۱۶ آذر برگزار شد. این امر هر چند هنوز فاصله زیادی با مراسمهای دهه ۷۰ (قبل و به ویژه بعد از دوران اصلاحات) دارد اما نسبت به سالهای قبل شور و شوقی جدید مشاهده شد و خونی تازه به رگهای دانشگاه در حال دویدن و جهیدن است. تعداد مراسمها، تعداد شرکتکنندهها، میزگردهای مناظرهای و جدلی مختلف، جدیت بحثها، نظرات صریحتر سخنرانان و… و بالاتر از آن انگیزه و شوقی که در چهرهها و بانیان عمدتا جدید مشاهده میشد، نویدهای نویی را در خود دارد. (هر چند بسیاری از افراد جریان اصلی اصلاحات -جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب- و نیز جریانات تحولخواهی چون ملی-مذهبیها و ملیون و… برخلاف دهه ۷۰ محروم از حضور در تریبونها بودند).اما؛
علت این شور و شوق چیست؟
رخوت و بیانگیزگی و ناامیدی دانشگاه، به ویژه ناامیدی خاص در دوران دولت دوم احمدینژاد در حال فروکش کردن است.
هم چنین به نظر میرسد فضای دانشگاه از حالت صبر و توقع و سرخوردگی که در سال اول دولت روحانی داشت که نتوانسته در فضای امنیتی جامعه (و تا حد زیادی در دانشگاه نیز) تغییر محسوسی ایجاد کند؛ بیرون آمده و شناخت و توقع خود را از دولت واقعی و عینی کرده و دست بر زانوی خود گذاشته است. البته عرصه دانشگاه برخلاف حوزههای دیگر سیاسی داخلی از حوزههای نسبتا مثبت در ارزیابی کارکرد دولت روحانی است. دو، سه بار رفت و برگشت انتخاب وزیر آموزش عالی بین دولت و مجلس، هر چند سرانجام با عقبنشینی دولت همراه شد، اما نشان داد که دولت در حوزه آموزش عالی کمتر از مثلا حوزه وزارت کشور حاضر به عقبنشینی است. همین خود مایه امیدواری برای دانشجویان بود که در ابتدا پرتوقعتر بودند و بعدا شناختشان از دولت جدید و توقعشان را از آن واقعیتر کردند.
گشایش نسبی فضا و انگیزههای برآمده از نتایج انتخابات ۹۲ نیز حرکتهای نهان و آهسته و زیر پوستی را در دانشگاه دامن زده بود.
اما به نظر میرسد علت اصلیتر این شور و شوق را باید در جای دیگری جستجو کرد: تغییر نسل و پوستاندازی جدید دانشگاه.
عرصه فعالیتهای سیاسی و مدنی و صنفی در دانشگاه برخلاف مثلا احزاب، جنبشهای مدنی چون جنبش زنان، معلمان، اقوام و… و یا تشکلهای فرهنگی و صنفی و سیاسی همچون کانون نویسندگان، جامعه مهندسان و پزشکان و…؛ مادامالعمر نیست. دانشگاه هر ۴ تا ۶ سال یک بار نسل عوض میکند، عدهای فارغالتحصیل میشوند و میروند و عده و شاید نسل جدیدی میآیند. امسال نیز مرز ۴ و ۶ سال، پس از پیدایی جنبش سبز و سرکوب کنش خیابانی آن بود.
با مرور چند دوره تحکیم وحدت و به خاطر آشنایی و ارتباطم با چند نسل و دوره از فعالان جنبش دانشجویی و حضور در کنگرههای سالیانه آن ها یا در جلسات و مراسمهای مختلف در شهرهای گوناگون، اینک به وضوح این حالت تغییر نسل را در تصاویر و فیلمها میبینم.
انجمنهای اسلامی و جریان تحکیم وحدت تاکنون چند بار تغییر نسل داده است؛ از نسل خط امامیهای دهه ۶۰ تا نسلهای بینابینی بعدی و سپس نسلهای نو بعد از اصلاحات و تاکنون؛ نیازی به ذکر اسامی نیست. نسلهای متاخر اما به علت تحمل زندان و سرکوب نمادینتر شدهاند؛ از علی افشاری تا بهاره هدایت و البته بسیاری دیگر از عزیزانی که ذکر نامشان به درازا میکشد.
تجربه اما نشان میدهد پس از هر سرکوب مانند ۱۸ تیر و جریان کوی دانشگاه و… تا سرکوب پس از پیدایی جنبش سبز، نسلی (منظور نسل دانشگاهی ۴ تا ۶ ساله است) که مورد سرکوب قرار گرفته و دانشجویانی که در آن دوره در دانشگاه بوده و شاهد سرکوب و پرداخت هزینههای سنگین بودهاند، مقداری عقب رانده میشوند و بعضا دچار ملاحظهکاری و پرهیز از کارهای پرریسک میگردند. اما با گذشت چند سال نسل دانشجویان عوض میشود. کسانی میآیند که داستان سرکوب را شنیدهاند، اما کمتر دیدهاند. شنیدن به آنها انگیزه میدهد و ندیدن و در حادثه نبودن آنها را از ملاحظات مانع کارهای پرریسک مصون میدارد. اینها کسانیاند که باز علیرغم آن که چوب و چماقها هم چنان بالای سرشان است و تهدیدها برقرار؛ اما خطشکنی میکنند و باز پایشان را از خطوط ترسیمی توسط نهادهای امنیتی – اطلاعاتی برون و درون دانشگاه بیرون میگذارند و این چرخه میچرخد و باز دور تازهای آغاز میشود.
این خط شکنی تاثیراتی نیز بر سایر جنبشهای خاص اجتماعی (زنان، معلمان و…) و نهادها و تشکلهای سیاسی و فرهنگی دارد. وضعیت و فضای سرکوب و رکود چهارساله دوم احمدینژاد و فضای نسبی صبر و انتظار و بی عملی همراه با تردید برای فعال شدن؛ که اینک در برخی از جنبشهای اجتماعی و بخصوص فضاهای حزبی و روشنفکری مشاهده می شود، معمولا توسط “صفشکنان” و “پیشتازان” جبهه گسترده دموکراسیخواهی در ایران یعنی دانشجویان به طور خاص و جوانان به طور عام شکسته و زدوده شده و خونهای تازهای به رگهای دیگر نهادها و جنبشها نیز دوانده میشود. البته معلمان و زنان و… خود در چند سال اخیر تحرکاتشان را جان تازهای داده بودند. اما این سنگینی و تردید و رکود نسبی در فضای حزبی و سیاسی و روشنفکری، به علت فشارهای امنیتی گسترده و نفر به نفر، هم چنان قابل مشاهده است…
نکته مهم و قابل تامل این که برخی از فعالان آخرین نسلهای تحکیم وحدت که البته خود مراسمهای خاص و خصوصیتری برای بزرگداشت شانزده آذر و یاد زندانیان دانشجو برگزار کردهاند، خود گفته اند که این جدیدیها را نمیشناسند و عدم ارتباطشان با آنها را نقطه ضعف قابل نقد خود میدانند. همین نقد، خود البته بیانگر همان نکتهای است که در بالا آمد؛ پوستاندازی جدید دانشگاه.
در این جا باید اضافه کرد نسل جدید آمده اما مطالبات نسلهای قبل و مطالبات عام اجتماعی را پژواک میدهد. شعارهای مکرر در مراسمهای مختلف برای رفع حصر از رهبران جنبش سبز و نیز لباس و دستبند و شالهای سبزی که در لابه لای جمعیت قابل مشاهده است، نشان میدهد که آنان نیز هم چنان بر مطالبات جنبش سبز و تداوم این مطالبات در اشکال و یا موارد جدید اصرار دارند.
از بعدی دیگر مشاهده می شود فعالان جدید عرصه دانشگاه نوعی واقعگرایی و حزم و احتیاط و رعایت شرایط و تحمل سیستم را هم به طور نسبی مد نظر قرار داده اند.این را می شود در فحوای شعارهای شان نیز مشاهده کرد. تا آنجا که گاه سخنان برخی سخنرانها تندتر از شعارهای دانشجویان بود، هر چند سوالهای زیرکانه دانشجویان و نیز تشویقهای شان سخنرانان را به بیان شفافتر نظراتشان وادار میکرد (سخنان علی مطهری و هادی غفاری را در این باره میتوان مثال زد که به صراحت به مسائل مربوط به راس هرم سیاسی وارد شدند).
حال با توجه به این دو نکته نباید چنین توقعی داشت که این دانشجویان جدید، سلسله حرکتهایی زنجیرهای را در ماههای بعد انجام دهند. فضای اجتماعی و کمی رقیقتر فضای دانشگاه هم چنان امنیتی است. اما ورود نسل نو و پوستاندازی دانشگاه میتواند این انتظار و چشمانداز را به وجود بیاورد که حرکتهای زیرپوستی ولی مداوم و ممتدی در دانشگاه و در سال و ماه های آتی در پیش خواهد بود. وضعیت انتخاباتی سال آینده نیز به این فضا و تحرک دامن خواهد زد.
دولت روحانی نیز که سعی کرده در حوزه دانشگاه امتیاز کمتری به جریان مقابل بدهد، باید مانع برخورد نهادهای امنیتی و بخصوص وزارت اطلاعات خود دولت، با این نسل تازه شود. اینها در حالت رقابتهای سیاسی دوقطبی شده بین دولت روحانی و جریان مقابل، در صف “حمایت انتقادی” از دولت در برابر جریان مقابلش خواهند ایستاد. جریان مقابلی که حمایت بیت رهبری را نیز در مسائل فرهنگی و سیاست داخلی بخصوص برخورد با تحرکات سیاسی –ـ اجتماعی که مطالبات جنبش سبز را استمرار بخشد، پشت خود دارد. هر چند سخنان شعاری حسن روحانی با تشویق این تازه واردان همراه است، اما او باید بداند که با تکرار مکرر “بر روی وعدههایم ایستادهام” و “عهد من با شما شکستنی نیست”؛ نمیتواند نسل پوینده را تا مدت زیادی خوشبین نگه دارد. اگر دولت روحانی به وزیر علوم میانه رو جدیدش که به شدت تحت فشار راست افراطی است و حتی به تعبیر علی مطهری معاملهها و وعدههایی نیز برای برخی پستها (و احتمالا مسئولان و معاونتهای سیاسی و امنیتی وزارت علوم) رد و بدل شده است، فشار نیاورد که بر گشایش فضای دانشگاه و تغییر جهت محدودیت های امنیتی اعمال شده بر دانشجویان اصرار بورزد؛ سخنان شعاری هم چون این وزیر نیز راه وزرای رد شده توسط مجلس را ادامه میدهد، چندان موثر نخواهد بود.
برخورد خشن با فائزه هاشمی و هادی غفاری در دو مراسم و در دو جای مختلف کشور نیز نشان داد که جریان راست افراطی (متکی به بیت) قصد تعدیل و عقبنشینی ندارد. بنابراین نه آتش بس یکجانبه دولت با راست افراطی راهگشاست و نه برخوردهای شعاری و دیپلماتیک بدون پشتوانه و برنامه عملی با صف دموکراسیخواهان و اصلاحطلبان. روحانی به خوبی میداند که جریان راست افراطی از اتاق فکر وارد عمل شده است. او مهم ترین و اساسیترین سخناش را در سخنرانی اش در رابطه با فساد گفت که وقتی اطلاعات و تفنگ و پول یک جا جمع شود، سلمان و ابوذر هم فاسد میشوند. اینها نشان میدهد که روحانی به کنه ماجرا آگاه است. اما وی با این پروژه بسیار سنگین جریان مقابل چه خواهد کرد؟ نصیحت و دعوت به آشتیجویی؛ تکهپرانی و طعنه زدن یا چارهاندیشی استراتژیک برای کسب حمایت مردمی از یکسو و تلاش برای افزایش شکافهای جریان مقابل از سوی دیگر؟ در این باره باید جداگانه بحث کرد.