بازگشت عنکبوت انگلیسی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بیاریدش

کدومشونو؟

 فرقی نمی کنه، یکیشونو بردار بیار دیگه

از در سلول خارج می شود و بعد از مدتی یک نفر را با چشم بند و دست های بسته، کشان کشان روی زمین می آورد و روی صندلی می نشاند و خودش خارج می شود.

بازپرس خیلی عصبانی از جایش بلند می شود و فریاد می کشد، بلافاصله یک نفر در سلول را باز می کند و وارد می شود.

بعد از چند دقیقه، دوباره یک نفر را با چشم بند و دست های بسته، کشان کشان روی زمین می آورد و می اندازدش روی صندلی . خودش هم از سلول خارج می شود.

زندانی چشم بندش را بر می دارد. چشم هایش را می مالد و به کاغذ روی میز نگاه می کند.

-این خودش امضا داره. احتمالا یادتون رفته بذاریدش تو پرونده. مال سال شصت و هفته

بازپرس دوباره فریاد می کشد و دوباره یک نفر بلافاصله وارد سلول می شود. دستور می دهد متهم را از سلول بیرون ببرند. بعد از چند دقیقه یک نفر دیگر وارد سلول می شود.