روان گسیختگی مسوولان و تقدس خانواده

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

محمود گلزاری،مشاور امور خانواده وزیر ارشاد، اخیرا در مراسم گشایش سبک زندگی اسلامی، که معلوم نیست چه سبکی است، مدعی شده تمدن های الحادی می خواهند تقدس خانواده در ایران را از بین ببرند و انسان را به لجنی بدبو تبدیل کنند. وی بحران های خانواده در ایران را ناشی از همین تمدن های الحادی دانسته است. 

فرار از واقعیت، روشی قدیمی است که سال هاست مسوولان جمهوری اسلامی برای فرار از مسئولیت و توجیه مشکلات و آسیب های اجتماعی انتخاب کرده اند؛ روشی که نه تنها خانواده که جامعه ایرانی را با فروپاشی روبرو کرده است.

آنچه خانواده ایرانی را از خود متاثرکرده ،اگرچه یک سببی نیست اما مهمترین دلیل آن، در قوانین کهنه و پوسیده ای نهفته است که هیچ کارکردی برای خانواده امروز ایرانی ندارد و امنیت و آرامش را به عنوان پای بست اولیه خانواده از میان برده است. 

آنچه خانواده ایرانی را با بحران روبرو کرده نگاه نابرابری است که اتفاقا درروح و محتوای قوانین اسلامی وجود دارد و مسوولان جمهوری اسلامی به جای حل مساله، مانند همه مشکلات سیاسی و اقتصادی دیگر، آن را به گردن نظام های الحادی و غربی انداخته، و در شیدایی فرو رفته در خویش که از آغاز انقلاب اسلامی شروع شده ، حاضر نیستند تن به رفع تبعیض و تغییر قوانین موجود بدهند. 

جناب گلزاری که خود روانشناس هستند بهتر می دانند که آن شیدایی فراگیر در مسوولان جمهوری اسلامی ناشی از ترسی بود که آنها راازمواجه شدن با واقعیت دور می کرد. ترس از اعتراف به این واقعیت که بابرداشت قدیمی و کهنه از اسلام، نمی توان روابط متقابل اجتماعی و خانوادگی و روابط میان فردی در خانواده را اداره کرد و طرح امروز سبک زندگی اسلامی نیز تنها ابزاری برای بزک کردن و بازتولید روابط نابرابر درخانواده است. 

شیدایی که امروز به یک فوبیای فراگیری درآمده و جامعه ایرانی را فلج و زمین گیر کرده است. فوبیای سیاسی و اجتماعی که عملکرد آنها را در مواجهه با آسیب های اجتماعی تحت الشعاع قرار داده و آنها را آنچنان مستاصل کرده که گناه بی کفایتی خودشان را به گردن این و آن می اندازند. 

مسوولان جامعه ما از همان آغاز در شیدایی و فوبیای خود در درک مسائل غرق شدند و تمدن و فرهنگ ایرانی را با اختلال و خطر عقب گرد تاریخی روبرو کردند.امروز شیزوفرنی این مسوولان آنچنان فراگیر شده که قادر نیستند در ذهن و در عمل بین دلایل واقعی و غیر واقعی تشخیص درست دهند و همین آشفتگی است که خانواده و جوانان و جامعه ایرانی را با احساسی توام باناامیدی وناامنی و حتی پوچی و بی آیندگی روبرو کرده است؛ احساسی که به طور طبیعی ابتدا خانواده را درگیر کرده و آشفتگی را تا جامعه گسترده می کند.

جناب گلزاری که گام نخست برای مقابله با فروپاشی خانواده را به گردن کشورهای غربی می اندازد، باید باور کند که اختلال موجود در خانواده ایرانی، ( اگر آن را اختلال بدانیم ) ناشی از قوانین و تفکر و نگاه نابرابر حکومتی بیماراست که حاضر نیست به دلایل واقعی این آسیبها در درون خودش بپردازد و همچنان بر آن نگاه نابرابرمیان زن و مرد به عنوان عناصر اصلی خانواده پافشاری، و بی ثباتی را به خانواده و فرهنگ و تمدن ایرانی تزریق می کند. 

مسوولان که با یک روان گسیختگی مزمن قادر به درک موقعیت و مشکلات ایران نیستند، عارضه ای خلقی پیدا کرده اند که روز را شب و شب را روز می بینند و به زمین و زمان به دیده شک و دشمن نگاه می کنند و دشمن اول را خود مردم ایران می دانند. حاکمان ایران در یک هراس دائمی از برابری زنان با مردان و اصولا برابری انسان ها با یکدیگر به سر می برند و تا جایی پیش می روند که نظام های دموکراتیک را الحادی و انسان های غیر از خود را لجن و بد بو خطاب می کنند. آنها از این فوبیا دچار جنونی شده اند که همه مشکلات خود را به گردن اغیار می اندازند. جنونی که با تاراج منابع ملی و دزدی های گسترده در هم آمیخته و زیست معمولی مردم ایران را دچار بی ثباتی و نوسان ها و تغییرات شدید کرده است.

در آخر باید گفت :جناب گلزاری شما به عنوان یک روانشناس باید بهتر بدانید که محرک بی ثباتی خانواده ایرانی حکومت های الحادی نیستند. محرک اصلی در نگاه جمهوری اسلامی به مال و جان و سبک زندگی مردم نهفته است که خود را مالک آنها می داند؛ نگاهی که منجر به ضربات مهلکی به موزاییک های تشکیل دهنده جامعه ایرانی شده و ارتباطات عاطفی آنها را با بی اعتمادی روبرو کرده است.