“ما می خواستیم انقلاب مخملی کنیم و این پروژه را به رهبری م.م و م.ک به پیش می بردیم.” اخذ چنین اعترافی احتمالا مهمترین دستاورد کارشناسان مربوط به پرونده فعالان سیاسی بازداشت شده ای است که از تعداد آنها عددی در دست نیست.
من اما اینجا و همین بیرون که هستم اعتراف می کنم اینجانب و تعداد کثیری از فعالان سیاسی که نام اختصاری آنها جهت درج در جراید مربوطه شامل تمامی حالات دوگانه کلیه حروف الفبا می شود (آنقدر که گرفته اید ماشاالله) چنین قصدی داشتیم. اجازه دهید بیشتر توضیح دهم. ما به طور کلی و به ویژه کسانی که از انتخابات مجلس هفتم به بعد با انتخابات در هر سطحی در نظام جمهوری اسلامی قهر کرده بودند، دقیقا از یکسال مانده به انتخابات دور دهم ریاست جمهوری اسلامی، یعنی زمانی که حتی وزارت کشور جلسات ابتدایی خود را برای “برنامه ریزی انتخابات” آغاز نکرده بود و تازه پس از آن وزارت خانه مذکور دو وزیر به خود دید و هنگامیکه شورای محترم نگهبان احتمالا هنوز مشغول رتق و فتق امور انتخابات مجلس هشتم و پرداخت حقوق و مزایای ماموران خود در آن انتخابات بود، عملا وارد عرصه مشارکت در رقابتهای سیاسی منتهی به انتخابات 22 خرداد شدیم. البته این موضع گیری کار راحتی نبود که هیچ، توام با استماع انواع و اقسام نقدها و کنایه های سیاسی هم شد با این حال ما با بررسی شرایط، تقریبا موضع خود را در برابر هرنوع تحول سیاسی و جبهه بندی در عرصه انتخابات و نتایج آراء ملت پیش بینی کرده بودیم، به این معنی که در هر حالت قصد ما شرکت در انتخابات بود، انتخاباتی که تا لحظه آخر باور داشتیم که به دور از معیارهای عادلانه و آزادانه است. البته نمی توان کتمان کرد آقای احمدی نژاد در این میان نقش مهمی ایفا کرد یعنی اگر خرابکاری گسترده ایشان (به ویژه با توجه به سفرهای متعددشان) در سطح ملی و بین المللی نبود قطعا چنین عزمی در ما جزم نمی شد.
زیاده نگویم، در نهایت شعار ما “تغییر” شد و زمزمه روز و شبمان این بود “یا مقلب القلوب و الابصار… حول حالنا الی احسن الحال”. اینگونه بود که ما وارد میدان انتخابات شدیم و تا پایان در آن ماندیم و مانده ایم. ما درپی این بودیم که یک انقلاب و تغییر در اوضاع و احوال کشورمان و ملتمان ایجاد کنیم. ما می خواستیم از میان آنها که خود در زمره فرزندان انقلاب اسلامی و رهبرش بودند یکی را برای ایجاد این انقلاب و تغییر که در واقع همان زنده کردن آرمانهای اصیل مبارزان علیه استبداد در تمام طول تاریخ این مملکت بوده است، برگزینیم. فکر می کنم قضیه خیلی ساده است و نیاز به تفصیل بیشتری ندارد. خلاصه اینکه ما ارتکاب این عمل که به گمان زندانبانان امروز مجرمانه است را می پذیریم.
اما پرسش اساسی این است که طرف مقابل چه کرد؟ چیزی شبیه آنچه ما با سیاست حاکم می خواستیم بکنیم را آنها با آرای ملت کردند، به ریشه انقلاب برگردیم متوجه می شویم “قلب”. و اما به این هم رضایت ندادند؛ وقتی از ریشه مشترک “قلب” یک طرف به انقلاب متهم شد و سوی دیگر به “تقلب” آنها ترجیح دادند که بر کرده خویش “کودتا” علیه جمهوریت و اراده ملت را نیز هم بیافزایند. در این میان جان، مال، امنیت، آزادی و… مردم به هیچ انگاشته شد و هم پیام و هم پیام رسان توقیف شدند که این البته از لوازم هر کودتایی است. خون ها ریخته شد و بدن ها آماج ضرب و شتم قرار گرفت. و حالا ما که متهم به اقدام به انقلاب هستیم به اتهام زنندگان می گوییم متاسفانه شما متهم به کودتا هستید. خیلی ساده می گوییم.
حالا این دو اتهام موجود را به قضاوت تاریخ بگذاریم. هر دو اینها تجاربی تاریخی هستند که محدود به کشور ما هم نیستند. برای این قضاوت من تقویم هر کشوری را که بگویید ملاک قرار می دهم، آقایان باور کنید در هیچ کجای دنیا روزی که در آن وقوع یک کودتا ثبت شده باشد را جشن نمی گیرند، اما همین جا در کشوری که در فاصله کمتر از صدسال دو انقلاب را تجربه کرده است مردم با غرور تاریخ وقوع آنچه خود یا پدرانشان را کرده اند در تقویم خود می نگرند و لبخند می زنند.
آقایان باور کنید حتی اگر در دادگاه اتهام ما مبنی بر برپایی انقلاب را اثبات کنید، انقلاب به کودتا شرف دارد و کودتا جرم اثبات شده شما در پیشگاه ملت است.