نگاهی به نمایش حکم
حکایت ماندن در میان راه…
اوردمان نویسنده ای است که تقریبا در کشورمان ناشناخته است و آثار وی ترجمه قابل قبولی درایران نداشته است. اوتلاش می کند در آثارش با رویکرد به مسائل اجتماعی و خانواده ها به نقد سیستم بهره کشی و سرمایه داری و خودکامگی بپردازد و از لابه لای همه کشمکش ها و کشش های دراماتیک، در آرزوی تحقق عدالت و کشف حقیقت پافشاری نماید.
نمایش “حکم” بیش و پیش از هر چیز میخواهد پرده از آن چهره پنهان آدمها بردارد که به ظاهر سخت مطمئن و موجه به نظر میرسد اما آنگاه که همه چیز رفته رفته عریان میشود در مییابیم که چقدر رقت بار است و ترحم انگیز و همه هنر” نیکلای اوردمان” رساندن مخاطب به این اتفاق ـ محور معنایی بوده است که نطفه آن را در بطن اصلیترین گرههای دراماتیک پرورده است: درکی دوباره و دیگر گونه و شاید ویرانگر از “خود” و از “دیگری”….
همه غرابت، اثرگذری و ضربه افکنی”حکم”مدیون وانمایی همین بعد پیچیده و پنهان آدمهایش به ماست به نحوی که در پایان، همه تصورات ما را از آنها به هم میریزد و تصویری برهنه و بیرحم از این ویرانگی میآفریند. تصویری که همچون آینهای بیهیچ پرده و پیرایه باز تابنده چهره خود ما هم هست اگر چه همیشه آن حقیقت را از چشم خود پنهان داشتهایم و حرفهایها شرح این مشاهده ـ مکاشفه درونی است بیآنکه دیگر اجباری در میان باشد و دستی جز خویشتن ما در کار…
نقاط حساسی که نویسنده نمایشنامه “حکم”در لایه زیرین به آنها اشاره میکند، سیاست و روان بیمار آدمها است. مهمترین وظیفه کارگردان در هنگام کار با چنین متنی، شناختن فضای مطلوب برای جریان آن و سر و شکل دادن به لحظات باورپذیر و نفسگیر است. ما در رویارویی با این نمایش، این نقاط را حس نمیکنیم چرا که به سادگی از آنها چشمپوشی شده است. تاکیدات مهمی که روی مسائل حیاتی از جمله، قتل، خیانت، تجاوز و قانون در نمایشنامه گذاشته شدهاند، در اجرا به چشم نمیآیند و حتی گروه اجرایی سعی هم نکرده است که این متن را از زاویه تازهای بنگرد.شاید طنز، نقشی موثر و محوری در شکلگیری اتفاقات داشت و از طریق تکرار و ترجیع(گوش خواباندن منشی پشت در، به سلامتی زدنهای شخصیت ها…) در رساندن بخشی از مفاهیم مستقر در متن یاری میرساند اما در وجه تماتیک، نمیتوان از فضای به شدت تلخ و اندوهبار و غمآلود حاکم بر سرنوشت کاراکترهای نمایشی به راحتی گذشت. تنهایی تراژیک آدمها نقطه عطفی است که تمام ماجراها به آن سو هدایت شدهاند. این تلخی و غمانگیزی روی دیگر پوچی و بیمایگی و حقارتی است که جلوه دیگر آن را در طنز و مایههای کمیک نهفته در کاراکترها میتوان یافت و در آمیختن این دو به گونهای که بافت اثر را دچار اختلال و تناقض و عدم توازن در بیان روایتی نسازد بیتردید یکی از نقاط قوت نمایشنامه است.
به همین دلیل تماشاگرانی که از ابتدا با ذوق فراوان قدم بر سالن اجرا می گذارند، از دیدن نمایش ناامید میشوند و سردرگم میمانند. انگار چیزی به دست نیاوردهاند.
باورپذیر بودن نقشها و ساخت دقیق موقعیت بحرانی میتواند به رشد منحنی تعلیق در نمایش کمک فراوانی بکند. اما در این نمایش بازیها به شکل رفع مسئولیت انجام گرفتهاند. هیچ کدام از بازیگران، عمق نقش خود را در نیافتهاند و همچنان به تکرار حرکات و گویش تله تئاتری مرسوم میپردازند.
با همه این نقص ها در مقوله اجرا نباید فراموش کرد که زبان درام در لایههای خود آن قدر فقیر است که به راحتی با ذهن مخاطب ارتباط برقرار میکند. از این روست که نیازی به در خود فرورفتن و رمزگشایی نیست. شاید تمام فرورفتن در معانی این کار به همین خاطر است. در واقع هدف اصلی که در این اجرا تعقیب میشود یک جمله است: نشان دادن وضعیت بحرانی بشر از سادهترین روش ممکن!
استفاده از وسایل صحنه اندک، میتوانست نکته مثبتی برای این نمایش به حساب آید که این امر هم اتفاق نمیافتد اگرچه وسایل صحنه اندک هستند و عملاً دکوری وجود ندارد، تمرکزی روی شخصیتها، انگیزشها، حرکات، سکوتها، درگیریها و… صورت نمیگیرد. خشونتی که در متن موج میزند و لایههای روانشناسانهای که هر از گاه در متن خود را نشان میدهند، در این نمایش نادیده گرفته شدهاند. این نمایش، داستان خود را بدون هیجان و اضطراب و بیحوصله تعریف میکند و همین مسئله به راحتی به مخاطب هم انتقال داده میشود.
رعایت فضاسازی، تحلیل انگیزهها و عمل صحنهای، استفاده از افکتهای صوتی و نوری، بازیهای عمیق و با تمرکز و در نهایت، چیدن به جا و درست این عوامل در کنار یکدیگر و ارائه نکات تازهای از دیدگاهی تازه، میتوانند به بهبود اجرای این نمایش کمک فراوانی بکنند.
“حکم” حکایت در راه ماندن ماست که در”دیگری” راه گم کردیم و به “خود” نیز نرسیدیم. دعوتی به درک دوباره خویش و یافتن دیگر باره خود در پیوند با دیگری…