قدر شوهرت را بدان

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

دو بچه دارم. 19 سال است ازدواج کرده ام. دخترم 8 ساله و پسرم 1 سال و نیم دارد اما شوهرم محیط مدرسه را سالم نمی داند و مانع رفتن دخترم به مدرسه می شود وخواندن هر کتابی را برای بچه هایم ممنوع می کند و تماشای تلویزیون چه در خانه و چه در مهمانی برای من و دخترم ممنوع است…

این قسمتی از متن یک نامه است که یک زن دردمند به دفتر آیت الله خامنه ای نوشته و کسب تکلیف شرعی نموده است. در واقع این زن به عنوان آخرین راه به آیت الله خامنه ای نامه نوشته و از یک مقام روحانی که اتفاقا همه قدرت سیاسی یک کشور را در دستانش دارد استمداد طلبیده است. این زن جوان در ادامه نامه مینویسد که همسرش  کفش و لباس برای من و بچه ها نمی خرد و بسیار سختگیر است. انتظار دارد که در منزلی آپارتمانی که استیجاری نیز هست نان بپزم. این زن در نامه ای که برای رهبر انقلاب نوشته برای آینده بچه هایش ابراز نگرانی میکند و از آقای خامنه ای کسب تکلیف میکند واز ایشان راهنمایی میخواهد و یا شاید به امید نجات و آنکه صدایش شنیده شود، سئوال میکند که در صورت جدایی، آیا حق حضانت بچه ها را به وی میدهند یا نه؟

از آنجا که این زن کسب تکلیف شرعی نموده، آقای خامنه ای که خودش را در مقام مرجعیت و استفتا می بیند از طریق پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر خویش پاسخ این زن را میدهد؛ پاسخی که در پایگاه خبری تحلیلی انتخاب نیز درج شده است.

ایشان پس از یک مقدمه به عنوان وظیفه شرعی به این زن توصیه میکند که زندگی مشترک را قدر بدانید و فکر جدایی نکنید و توقعات را تا ممکن است کم کنید.
پاسخ به این زن سندی صریح از نوع نگاه به جنس زن در جمهوری اسلامی است آنهم از سوی مقامی که برای خودش مقامی فرا قانونی در کلیه شئون اجتماعی و سیاسی و شخصی قایل است و می تواند خط مشی کل سیستم سیاسی و نهادهای وابسته به آن و حتی قوانین حاکم بر آن را به نام حلال و حرام و تفسیر کننده آنچه خداوند دوست دارد یا ندارد معین کند.

نوع نگاه جمهوری اسلامی به نیمی از جامعه به صراحت در این پاسخ نهفته است در واقع طبق حکم فردی که خود را رهبر شعیان جهان میداند زن در حکم یک ملک یا رعیت یا برده می بایست با مردی که برای زن و بچه اش مایحتاج معمولی را تهیه نمیکند و اجازه رفتن بچه ها به مدرسه را نمیدهد و حتی اجازه تلویزیون تماشا کردن و کتاب خواندن راهم نمیدهد زندگی کند و جالب تر آنکه طبق نظر مقام ولایت باید توقعاتش را از این هم پایین تر بیاورد و قدر چنین مرد و چنین زندگی مشترکی را بداند.

این اقای رهبری به سئوال اصلی خانم هم از خجالت جواب نداده چرا که حتما با چنین دیدگاهی اگر میخواست نظر بدهد بچه ها را هم در حضانت پدر قرار میداد وبرای همین ترجیح داده که اساسا این نظر را اعلام نکند.

با چنین دیدگاه فرودستی نسبت به زن و همسر که رهبری اعلام میکند و با افتخار هم آن را اطلاع رسانی می نمایددیگر تکلیف قضات و دادگاهها و قوانین حمایت از خانواده و کل نهادهای حمایتی که باید از زنان در مقابل خشونت و تبعیض دفاع کندمعلوم میشود.

سال 76 مدتی را در راهروی دادگاههای حمایت از خانواده بالا و پایین میرفتم. داخل شعبه ها یا پشت در شعب دادگاهها، گاهی فقط گوش میکردم و گاهی با زنها و مردها صحبت میکردم. از سرباز وظیفه تا رییس شعبه و خاطرات آبدار چی تا جایی که امکان داشت به گفت و گو می نشستم.

با دختری جوان که اتفاقا حامی و شاهدانش پدر و برادران همسرش بودند،و در زمان دادرسی همه با هم داخل شعبه رفتیم و دختر جوان توضیح داد که همسرش عادت دارد با جسم سخت و به شکل غیر متعارف به او تجاوز کند و اگرنه ارضا نمیشود. پدر همسر که زوج جوان در خانه وی زندگی می کردندو حتی برادرهای شوهر شهادت دادند که بارها صدای دادو فریاد دختر را شنیده اند و او را مجروح از دست برادرشان رها کرده اند. قاضی روحانی دادگاه در کمتر از یک ساعت و در کمال نا باوری من و پدر پسر و دیگر شهود حکم به تمکین داد. کمی پسر را نصیحت کرد و به دختر جوان گفت که برود و تلاش کند تا پسر را اصلاح کند و بعد هم به سرباز وظیفه گفت که بعدی را صدا کند.

تقریبا در مجموع روزهایی که من تنها برای درک وضعیت موجود، در دادگاهها ی حمایت از خانواده به سر بردم به جز مواردی که یک مرد خودش انصاف به خرج میداد حتی یک مورد ندیدم که حکمی عادلانه و به دور از سلیقه و جانب داری صادر شود. در اکثر موارد زنان با وجود سو معاشرت مردان و مصادیق مختلف این سو معاشرت سالها به دلیل نداشتن حق طلاق و حضانت و حقوق نابرابر دیگر برای گرفتن طلاق بلا تکلیف بوده و امکان جدایی در شرایط درست و منطقی برایشان فراهم نمیشد. شرایط به گونه ای بود که امکان اثبات ضرب و جرح و اعتیاد و بیماری روانی نیز با مشکل و زمان طولانی و دردسر های زیاد برای زنان روبرو بود و عملا زنان حتی امکان اثبات عسر و حرج برای گرفتن را طلاق را به دست نمی آوردند.

اما با وجود دانستن همه شرایط سختی که امروز برای زن ایرانی بخصوص در حوزه قانون با آن روبروست پس از خواندن استفتا این زن و مشاهده مردی که بیشتر به یک بیمار روانی شبیه است وباوجود آنکه صدر تا ذیل نظام و دیدگاه آنان نسبت به زن امری روشن برای من است و پیش بینی میکردم که رهبر عالیقدر توصیه به طلاق با همه محنت های این زن نکند ولی باید اعتراف کنم که هرگز پیش بینی نمیکردم رهبر در پاسخ به زنی در شرایط بالا بگوید توقعاتت را کم کن و قدر این مرد را بدان. یعنی فی الواقع اگر “بشرا خانم” دختر آقای خامنه ای و خواهر آقا مجتبی در چنین شرایطی قرار بگیرند باز هم رهبر جهان اسلام برای دختر خودش نیز چنین فتوایی صادر کرده و چنین نسخه ای میپیچد؟

اما سئوال اساسی اینجاست که اگر این دیدگاه نسبت به زن دیدگاه اسلام نیست پس این دیدگاه از کجا نشات گرفته است؟ اگر دیدگاه اسلام نسبت به زن در شهادت و قضاوت و بخصوص ارث که در قران هم به آن اشاره شده نیم مرد نیست پس این قوانینی که زن را فرودست و نیمه مرد میداند بگونه ای که به یک مرد حق میدهد 4 زوجه همزمان با عقد دایم و 40 زوجه با عقد موقت داشته باشد از کجا ناشی میشود؟

سئوال اینجاست که تا کی و به چه دلیل ما باید به دنبال علما بدویم و به خدمت آنها شرفیاب شویم و تغییر قوانین را گدایی کنیم. در حالیکه این آنها هستند که باید و وظیفه دارند، عمل درست را استخراج و برای جذب مردم به اسلام آنرا ارائه کنند.

پدری که در کودکی پسر و دختر خود را داغ میکرد و هرگز به انها خرجی نداد و هیچگاه انها را حمایت نکرد و اصولا ناپدید بودو پس از بزرگ شدن فرزندانش هم جز برای قرض کردن به سراغ پسر نمیرفت پس از خودکشی پسرش و تنها به طمع پول، حق حضانت نوه را از عروسش گرفت و دادگاه حکم به نفع پدربزرگی داد که نوه را میبایست به همسر چهارم معتادش برای بزرگ کردن میسپرد و دادگاه به همه التماسهای عروس و حتی عمه کودک که سرپرستی را به مادر بسپارند توجه نکرد. اگر این حکم که ولایت از ان پدر و جد پدری است را به نام اسلام صادر نمیکند پس بر چه اساسی کودک را از مادر گرفته و به پدر بزرگی که فرزند خودش را هم داغ میکرده سپرده است؟

اقای خامنه ای در جواب زنی که به امید یک حکم شرعی عادلانه به تظلم خواهی به نزد وی رفته است ؛ زنی که از ابتدایی ترین حقوق یک حیوان نیز محروم است چه پاسخی میدهد؟

توقع خودتان را کم کنید و قدر همسرتان را بدانید. اگر این حکم به معنای فقدان نگاه انسانی به یک زن نیست، اگر نشان دهنده بی حقوقی زن در جامعه ایرانی نیست،پس نشانه چه چیزی است؟ مسلم است که در چنین نگاهی دیه یک زن با دیه بیضه چپ یک مرد هم شان و هم مرتبه است و زن بیش از وسیله ای که برای تمکین جنسی مرد آفریده شده و اتفاقا در قانون هم آمده است نیست؟ زنی که اگر تمکین جنسی نکند از نفقه هم محروم میشود و اگر زنی مستقل نباشد میبایست برای ادامه زندگی به کارگری جنسی ولی با اندکی بزک و شعار ادامه دهد بدون آنکه خود در انتخاب همین کارگری جنسی هم نقشی داشته باشد.

مرد پس از 5 فرزند و عروس و داماد اقدام به ازدواج مجدد میکند. زن که در 14 سالگی ازدواج کرده و استقلال اقتصادی ندارد و به هزار و یک مساله تحت عنوان آبرو فکر میکند شکایتش را پس از 3 سال بدون نفقه و هیچ امکانی با گرفتن 2 دانگ از خانه مرد پس میگیرد و قبول میکند که با هوو زندگی کند چرا که ثبت ازدواج او در زمانی صورت گرفته که هیچ اجرت المثلی به او تعلق نمیگیرد و در فضای انقلابی اول انقلاب مهریه اش که تنها 5 سکه بوده رانیز به همسرش در همان سالها بخشیده است. زن که تمام جوانیش را و زیبایی ظاهری اش را با زاییدن 5 بچه و زحمات فراوان از دست داده میگوید. همسرم با وجودی که 8 سال از من بزرگتر است وقتی همسر مجدد گرفت و با اشک و زاری من روبرو شد گفت که اگر زن نمیگرفت به گناه می افتاد و حالا ارام تر شده است چون من دیگر سر و هیکل سابق را ندارم. وقتی درخواست طلاق کردم از خانه ای که انهمه برایش زحمت کشیده بودم بیرونم کرد و من با داماد و عروس بی ابرو شدم. تازه اقا مسافرتهایش با همسر جدید شروع شد. هر کاری برای من به دلیل مشکلات اول زندگی نکرده بود برای زن جدید کرد. او اول چل چلیش بود. پول داشت و در سن 55 سالگی پیر محسوب نمیشد و دختر 18 ساله هم میتوانست بگیرد و من پیر و فرسوده و شکسته شده بودم. با وجود این در خانه و محله پدری اگر رویم کمی باز میشد باز هزار حرف و حدیث بود که از برادر و پدر و همسایه میشنیدم.

چاره ای نداشتم. نه پول داشتم نه امکانات. در مقابل دو دانگ خانه برگشتم. حالا من سر سجاده او را نفرین میکنم و او چمدانش را میبندد و همان طور که من سر نمازم خداحافظی میکند که با زن جدید و پسر تازه به دنیا امده اش شمال برود.

سرگذشت زنان تحت خشونت کشور من دیگر داستانهایی عجیب و غریب نیست. اتفاقی هم نیست. قانون و حکومت و مسئولین و روحانیون و مجتهدین و شخص رهبر در ظلم رفته به زنان نقش دارند.

خشونت در سرزمین علیه زنان آنقدر عادی شده است که گاهی مرز میان خشونت با حقی که مردان از ان خود میدانند قابل تفکیک نیست.

تا زمانی که منابع قدرت در دست مردان باشد حرف از رفع تبعیض و برابری یا شوخی است یا نعل وارونه ای است که به شکلی دیگر زده میشود.

مردانی که ابزار قدرت را دارند میتوانند زنان را مانند برده خرید و فروش کنند و طوری صحنه آرایی کنند که زنان در نمایش ترتیب داده شده نقش ملکه را بازی کنند.

مردی که برای کسب اطاعت جنسی یک زن از عنصر اخراج از کار استفاده میکند یا او را تهدید به بی آبرویی میکند و یا وعده رشد و امکانات میدهد و از همه ابزارها برای خرید جنسی زن استفاده میکند تا زمانی که منابع قدرت را در دست دارد به همین شکل می تازد مگر آنکه قانون و فرصتهای برابر اجتماعی یا توسعه امکانات حمایتی و یا خرد جمعی در یک جامعه مدنی او را متوقف سازد.

در چنین شرایطی برساخته ایی فرهنگ ایجاد شده به دلیل منافعی که برای بخشی از جامعه مرد سالار ایجاد میکند بوسیله صاحبان منافع مریی یا نامرئی، داربستهایی برای حفظ آن باز تولید میکند.

فوندانسیونی که در 32 سال گذشته به وسیله و استفاده از مذهب ریخته شده به شکلی بالا آمده که گاه داربستهایش را اتفاقا مردانی با باورهای غیر مذهبی یا حتی سکولار تقویت میکنند. اگر چه به فوندانسیون نقد دارند و لی بجای تصحیح پای بستها در و دیوار را رنگ میکنند و میخواهند با درست کردن رو کار، همان ساختمان را به جای نو قالب کنند. به همین دلیل هم هست که در پروژه مربوط به این ساختمان زنان باید آنقدر مشارکت کنند که مردان در آینده به آنها بگویند شما هم بودیدو حضور داشتید. حضوری در ویترین که دست کمی از پستو نشینی ندارد. در چنین شرایطی زنانی که حضور جدی را طلب میکنند و زیر بار حضور ویترینی نمیروند، با کمترین اظهار نظر جدی و یا حتی نشانه ای که فهم آنها از مسئله را نشان میدهد میبایست انواع و اقسام اتهامات و انگها را مثل ضد مرد، منفعت طلب، فمنیست های… و… چه. افرادی که به دنبال انحراف جامعه هستند یا جامعه را خط کشی میکنند یا اتهامات دیگررا تحمل کنند و یا حذف شده و شاهد اظهار نظر مردانی باشند که عدم حضور زنان در قدرت را به دلیل عدم علاقه آنها به سیاست تعبیر میکنند.

آنچه برای من مانند روز روشن است و البته موجب عقب گرد من هم نمیشود این است که در صورت تحقق یک جامعه دموکراتیک در ایران که آرزوی هر ایرانی است مشکلات زنان با وجود مردانی که خود را دموکرات می نامند آغاز خواهد شد. تنها با تلاش برای استقرار یک قانون اساسی که برابری بین زنان و مردان را تضمین و چهار میخه کند می توان امید به اصلاح و تغییرات تدریجی فرهنگی آنهم با فعالیت مستمر زنان و مردان برابری خواه واقعی داشت. زنانی که امروز برای تسریع دوران گذار تلاش میکنند بایددر کنار همه فعالیت های خود همواره بر ضرورت داشتن چنین قانون اساسی نه تنها تاکید کنند که از امروز بر روی حدود و ثغور و چگونگی آن به گفتمان سازی و هم اندیشی و کمپین سازی بپردازند.

و چگونگی نگاه مردان سیاسی به حقوق همه جانبه زنان در نظام آتی کشور را حک و اصلاح نمایند.