باراک اوباما از تماس با حکومت های سخت و مشکل سخن گفته است، البته به این شرط که آنها مشت خود را باز کنند. محمود احمدی نژاد نیز به شرط مبنا قرار گرفتن «احترام متقابل»، نشانه هائی از تمایل کشورش به تماس با آمریکا ارسال کرده است. آخرین گام در رقص دیپلماتیک ایران و آمریکا نیز 5 اسفند با انتخاب یک مقام جدید- دنیس راس- در امور ایران از سوی اوباما برداشته شد.
برخی فکر می کنند دنیس راس نزدیکی زیادی به اسرائیل دارد. یکی از منتقدان وی در وزارت خارجه گفت راس در مذاکرات قبلی صلح اسرائیل و اعراب، در واقع مانند وکیل مدافع اسرائیلی ها عمل کرده است.
آمریکا هیچ رابطه مستقیمی با ایران ندارد. به همین دلیل، فرایند تصمیم گیری برای نحوه ایجاد گشایش در امور می تواند آسیب پذیر باشد. هنوز معلوم نیست آیا ایرانی ها اصلاً مایل به گفتگو با آقای راس باشند. برخی کارشناسان امور ایران می گویند پیشینۀ آقای راس، باعث پس زدن ایرانی ها می شود. ضمناً مشخص نیست گفتگوها در چه سطحی صورت خواهد گرفت.
یک دیدگاه این است که آمریکا و ایران باید کار را با پرداختن به مسائل کوچک شروع کنند. برای مثال آنها می توانند تماس های اولیه را به نحوه همکاری در امور مشترک (و نه لزوماً دوجانبه) در افغانستان و عراق اختصاص دهند. آمریکا قبلاً نیز دربارۀ عراق به گفتگو با ایرانی ها دست زده و سفیر جدید آمریکا در عراق- کریستوفر هیل- نیز قبلاً با رژیم مشکلی نظیر کره شمالی مذاکره کرده است. افغاستان موضوع مشترک و مایۀ نگرانی دیگری است. ایران مایل نیست زمام امور در آنجا دوباره به دست سنی های تندرو بیفتد و در سال 1988، به دلیل کشتار دیپلمات هایش تا آستانه جنگ با طالبان پیش رفته بود. آمریکا نیز نگران راه های ارتباطی در پاکستان برای پشتیبانی تدارکاتی از افغانستان است. به هرحال، منتقدان رویکرد «دربارۀ مسائل کوچک» از این نگرانند که بدون یک هدف استراتژیک و کاملاً مرتبط- مثلاً برنامه «تغییر رژیم» و یا واداشتن ایران به دست برداشتن کامل از برنامه هسته ای- تهران هرگونه گفتگوئی را به بن بست خواهند کشاند.
مسأله زمان نیز پیچیدگی خاص خود را برای اوباما دارد. برخی ها به او سفارش می کنند تماس با ایران را هرچه زودتر عملی کند تا تکمیل کننده اراده داخلی و خارجی بوجود آمده ناشی از انتخاب او به عنوان رئیس جمهور باشد. اما از سوی دیگر، ایران نیز انتخابات ریاست جمهوری خود را در خرداد ماه پیش رو دارد و پیش بینی برندۀ این انتخابات کار ساده ای نیست. ممکن است آقای احمدی نژاد محبوبیت هائی داشته باشد اما با درنظر گرفتن اقتصاد نابسامان و نارضایتی های موجود در میان مردم شهر نشین از به انزوا رانده شدن کشور در اثر سیاست های دولت فعلی، پیروزی وی در انتخابات تضمین شده نیست.
اعلام نامزدی محمد خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب نیز بر پیچیدگی موضوع افزوده است. خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود- سال های 1997 تا 2005- محدودیت ها را کمتر کرد و علیرغم شکست در باز کردن فضای سیاسی کشور، در میان دانشجویان و جوانان محبوبیت زیادی پیدا کرد. هرچند بسیاری از اصلاح طلب ها ورود او را ناخوشایند تلقی می کنند، اما تماس با وی برای آمریکا و سایر کشورها نسبت به احمدی نژاد کار ساده تری است. البته قرار نیست انتخابات چیزی را تغییر بدهد. برندۀ انتخابات ریاست جمهوری هر کسی که باشد، آیت الله علی خامنه ای همچنان در رأس قدرت باقی خواهد ماند.
مسأله آخر هم به برنامه هسته ای ایران مربوط می شود. گزارش آژانس بین المللی انرژی هسته ای اخیراً نشان داد ذخیرۀ اورانیوم غنی شده با درجه خلوص پائین در ایران بیشتر از چیزی است که قبلاً به نظر می آمد. ایران ماده لازم برای تولید یک بمب هسته ای را در اختیار دارد، البته با این شرط که غنی سازی بیشتری بر روی آن به عمل آورد. تندروهای آمریکائی اعتقاد دارند آقای خاتمی کبوتر صلح نیست. آنها می گویند برنامه تسلیحات هسته ای که به اعتقاد نهادهای جاسوسی آمریکا در سال 2003 در ایران متوقف شده، در دوره مسؤولیت آقای خاتمی انجام می شده است. حدود نیمی از مردم ایران نیز از حق دستیابی به دانش فنی هسته ای حمایت می کنند، هرچند ممکن است طرفدار در اختیار داشتن بمب هسته ای نباشند.
با درنظر گرفتن همه این مسائل، جای تعجب نیست که آقای اوباما احتیاط را پیشه کرده است. او توجه فراوانی به مسائل داخلی و نگرانی های اقصادی دارد، بنابراین احساس می کند هرگونه تغییر در سیاست خارجی را باید به آهستگی پی بگیرد. با این حال، حتی اگر اوباما و آقای راس قدم ها را با دقت و آهستگی بردارند، به زودی تحت فشار قرار می گیرند تا مسیر دیپلماسی خود به سوی ایران را تعیین کنند.
منبع: اکونومیست- 24 فوریه