عیار هنر را گذشت و آزمون زمان معلوم میکند. این حکم اما در سرزمینهای مانده و گیر کرده در استبداد و سلطهی مطلق حکومت در تمام عرصهها، پیچیدهتر است و سادهگی و سرراستیاش را از دست میدهد. حکومتهای مطلقه با ابزار تبلیغاتی و اعمال قدرت، فضا را برای کار و فعالیت یکی و منع و ممنوعیت دیگری فراهم میکنند و شرط اول بازی را که شرایط مساویست از بین میبرند. برای همین در آغاز، باید کیفیت محصول هنری و استعداد هنرمند را کنار گذاشت و جایگاه و رابطهی هنرمند و حکومت را بررسی کرد. آنهایی که سازگار هستند و چارچوبهای تعیین شده را میپذیرند و صحنهها و صفحهها را در اختیار دارند، هر چهقدر هم در زمینهی کاری خود مستعد باشند، دست آخر خود و هنرشان در اختیار دستگاه و جریانی میگذارند تا از آن استفادهی دیگر بکند. برای همین این مطلب در اصل و ذات خود چنین نگاهی دارد. بررسی واکنش هنرمندان پرورش یافته در دوران جمهوری اسلامی در مقابل حکومت؛ جدا از کیفیت و استعداد و توانایی هنریشان.
آری به قدرت
اکبر عبدی-رسوایی ممتد
دههی شصت. زمانی که ممنوعیت شغل اول بسیاری از افراد عرصهی هنر بود. بازیگرهای زیادی طعم این نبود اجباری را چشیده بودند و صحنهی خالی مهیای حضور آدمهای جدید بود. اکبر عبدی در چنین فضایی ابتدا آنتن تلویزیون و بعد پردهی سینما را فتح کرد و شد بازیگر و کمدین محبوب دههی شصت. گذر زمان اما، جادهی نزول را پیش پایش گشود. فیلمهای بیمایه، آثار تجاری شکست خورده در گیشه و نخواندن فیلمنامه و فقط سنجیدن میزان دستمزد، از اکبر عبدی یک بازیگر سطحی ساخت. کسی که همکاری با حاتمی و تقوایی را تجربه کرده بود، حالا نمایشگر دوربین مسعود دهنمکی و فریدون جیرانی و دیگران است. همین پیوستن به پروژههای حکومتی، اخراجیهای یک تا سه و بعدتر رسوایی و حمایتهای همهجانبهاش از دهنمکی و تفکری که او نمایندهگی میکرد، اکبرعبدی را دربست در کنار دستگاههای تبلیغاتی حکومت قرار داد. کسی که از دست احمدینژاد صله سکهی طلا میگیرد و همان لحظه، در مدیحهای او را “جیگردار”ی میخواند که خوب خدمت “جهودها” رسیده. این اواخر هم که داستان مهاجرتش به ترکیه مطرح شد، در اولین فرصت خود را به خبرگزاری فارس رساند تا ضمن تکذیب ماجرا، طعنه و متلکی هم به تمام مهاجران ایرانی حواله و همه را گارسون و ظرفشور خطاب کند.
لینک: توهین به یهودیها
https://www.youtube.com/watch?v=ElH1R4xAteU
محمدرضا شریفینیا- سایهی پشت صحنه
سیری که شریفینیا سپری کرده، همهاش در پشت صحنه خلاصه میشود. ابتدا حضور در پشت صحنه به عنوان عکاس و دستیار و بعدتر تصاحب همان پشت صحنه، با چیدن بازیگرها و خط دادن به کارگردانها و تهیهکنندهها. شاید تا پیش از کودتای سال هشتاد و هشت، او فقط در محیط محدود سینما منفور بود. زمانی که بازیگرها، از محمدرضا فروتن و محمدرضا گلزار تا بازیگران رده پائینتر مثل صبا کمالی، از باند او و باجهای مالی و غیرمالیاش برای رساندن هنرپیشهها به شاه نقشها داستانها میگفتند. وقتی هفتهنامهی “همشهری جوان” کل این ماجرای مگو را به شکل یک پرونده منتشر کرد، شریفینیا از در ِ تطمیع و تهدید وارد شد و خیلی سریع، به فاصلهی یک هفته، توانست تکذیبهاش را بر صدر تمام نوشتههای منتشر شده بنشاند و خود را از هرگونه زد و بند مبرا کند. اما اتفاقاتی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری افتاد و حضور شریفینیا در مراسم تنفیذ حکم محمود احمدینژاد در بیت رهبری، نقطهای بود که دیگر کتمان نمیشد. پس از آن شریفینیا دیگر اصراری برای محبوب ماندن و ترمیم چهرهاش ندارد. در تمام دیدارهای سینماگران با رهبری، در صف اول است و تمام پروژههای سینمایی دهنمکی و طالبی و دیگر فیلمسازان خودی را مدیریت میکند. تصویری که تا چند سال پیش فقط سایهاش بر پشت صحنهی سینما گسترده بود، حالا زیر نور قرار گرفته و دیگر اثبات جایگاه و قدرت نفوذش در پروژههای سینمایی و تلویزیونی احتیاج به مدرک و سند ندارد.
لینک: حضور در بیت رهبری
https://www.youtube.com/watch?v=xIOlVyYLz2Y
مریلا زارعی- عمومی کردن عقاید شخصی
تا یک دههی پیش، همراه و همگام تهمینه میلانی و فیلمهایش بود و مورد هجوم و حملهی رسانههای تندرو. معلوم نشد یکباره چه پیش آمد که ابتدا جلو دوربین ابوالقاسم طالبی و مسعود دهنمکی رفت، بعدتر همقدم حاتمیکیا، چادر بر سر به شهر قم سفر کرد و آخر در پروژهی تولیدی سپاه-شیار ۱۴۳- به جز بازیگر، نقش مبلغ را به عهده گرفت. این تغییر و تحول و دگردیسی، دلیلش هر چه که باشد، شخصی و درونی یا بیرونی و ریاکارانه، اصل ماجرا نیست. نقطه و نکتهی کلیدی جای دیگریست. جایی که مریلا زارعی به نوعی تبدیل به هنرپیشهی حیثیتی رسانههای حکومت میشود که وظیفهی تبلیغ و حمایت از او را به عهده میگیرند. کوچکترین نقدی دربارهاش را بیجواب نمیگذارند و حضورش در یک جشنوارهی درجه چند خارجی را نشانی از موفقیت بانوی ایرانی اسلامی میدانند و در تمام این لحظات، مریلا زارعی که اولین حضورش جلو دوربین فیلم “سلام سینما” و به عنوان یک علاقهمند به بازیگری بود و بعد بدون حمایت خاصی پلهها را یکی یکی بالا آمد، سکوت کرده و شاهد خوشنود این نمایش غریب است. نمایش کسانی که او را نه برای هنرش که برای موضعگیریهای ایدئولوژیکش میخواهند و تشویق میکنند.
لینک: حضور در قم با چادر همراه با ابراهیم حاتمیکیا
https://www.youtube.com/watch?v=ZLuGTPFvDiQ
بهاره رهنما- در مقتل استعداد
بهاره رهنما یکی از درشتترین محصولات این دوره و دههی متوسطپرور است. کسی که تا چند وقت پیش، بازیگر درجه دو سینما و تلویزیون محسوب میشد، ناگهان با رسانههای اصلاحطلبان پیوند خورد، به دیدار سران اصلاحات رفت و کمکم صحنههای بیشتری را تسخیر کرد. شاید روزی نباشد که خبری دربارهی حضورش در صحنهای جدید منتشر نشود. کارگردانی تئاتر، نمایشنامهنویسی، قصهنویسی و چند چیز دیگر. در میان این همه فعالیت، که اگر در یک سرزمین آزاد اتفاق میافتد، نه محل تردید و اشکال که نشانهی موفقیت بود، نکتهی آزاردهنده، کیفیت نازل این آثار است. آثاری که در بازیهای رسانهها و بده بستانهای مرسوم برجسته میشوند و بیشتر از آنکه باید در مرکز و کانون توجه قرار میگیرند. لحظهی موعود برای بازشناختن چهرهی بهاره رهنما اما نه در این مراکز و مکانها که در اینترنت اتفاق افتاد. جایی که او در پاسخ یک نقد مربوط به مقتلخوانیاش در برج میلاد، از خود بیخود شد، تهدید به شکایت کرد، روی آنتن برنامهی زندهی صدا و سیما رفت و در شمایل مدافع ارزشهای حکومتی ظاهر شد.
لینک: مصاحبه با صدا و سیما و حمله به منتقدان مقتل خوانی
https://www.youtube.com/watch?v=0uqFlXB_t0E
الهام چرخنده- تبریک مبارک!
بعد از نزدیک به چهارده سال تلاش و تقلا، بالاخره در جایی دیده شد. یک تبریک نوروزی به رهبر جمهوری اسلامی، الهام چرخندهی گمنام که حتی خبر مهاجرتش به مالزی هم توجهی جلب نکرده بود را تبدیل به چهرهی داغ رسانهها کرد. مرورگرهای اینترنتی هر خبری دربارهی او پیدا کنند، مربوط به همین یک سال و چند صباح است. به فعالیتهایی که ربط زیادی به هنر ندارد و دامنهاش از محجبه کردن زنان ایرانی آغاز و به زیارت خانهی پدر سیدعلی خامنهای ختم میشود. شاید آرزوی هر هنرمندی دیده شدن باشد. با این حساب، الهام چرخنده هم به آرزویش رسیده. البته در جایی که هنر غایب است و خبری هم از تشویق و ستایش نیست. اما کاریاش نمیشود کرد. لابد بدنامی “زهرایی”-نام فامیلی اهدایی رهبر- بر گمنامی چرخنده ارجحیت دارد.
لینک: تبریک نوروزی به رهبر
https://www.youtube.com/watch?v=U7R5yo5ByGY
مانی حقیقی
او همهی شرایط لازم را برای خوشنامی دارد. از نسبتهای خانوادهگی- نوهی ابراهیم گلستان و فرزند نعمت حقیقی و لیلی گلستان- تا استعداد و نقطهی آغازی که ترجمهی “این یک پیپ نیست” میشل فوکو بود. تماشاگر انبوه داشتن اما همیشه دشوار است و دردسر دارد. تیتراژ سه هزار تایی کتاب فوکو در ایران و مخاطبان اندک فیلمهای از جنس “کارگران مشغول کارند” هر کسی را میتواند جذب تریبونهایی بکند که برای انتشار حرفهای سطحی باز هستند. برای همین مخاطبان و دنبالکنندهگان امروزی مانی حقیقی، اکثرا کسانی هستند که ابتدا او را به عنوان بازیگر فیلمهای “دربارهی الی” و “ورود آقایان ممنوع” شناختند و بعد دلباختهی مصاحبهها و مناظرههای جنجالی او شدند. از آنجایی که از عشقش به ایران گفته بود به خاطر اینکه “هر بار که وارد خیابان میشوی، به چیز جدید و هیجانانگیزی برمیخوری؛ مثلا یک ماشین گذاشتهاند و مشغول گرفتن آدمهایی هستند که پوشش مناسب ندارند!” تا حمایتش از دولت احمدینژاد پیش از انتخابات سال هشتاد و هشت و بعدتر داوری جشنوارهی دولتی که بدون رای مردم سر ِ کار آمده بود و همنشینی با شمقدری و فراستی و دیگران. آش چنان شور شد که بالاخره بهمن فرمانآرا طاقت نیاورد و با اشاره به او در مصاحبه با روزنامهی اعتماد گفت: “ وقتی عکس دیدار هنرمندان با آقای عارف منتشر شد، دیدم دو نفر که در ردیف اول نشستهاند، از کسانی هستند که در چهار سال گذشته به شکلهای مختلف برای آقای شمقدری خوش خدمتی کردهاند. با خودم گفتم پس آن رفتارها چه بود؟ تویی که وقتی بسیاری از سینماگران قبول نمیکنند داور جشنواره شوند، داوری را میپذیری، چرا الان حس میکنی دوران جدیدی آغاز شده و باز باید در صف اول باشی؟”
سیروس مقدم- جنس چینی
دستیار ناصر تقوایی در سریال “دایی جان ناپلئون”؛ شاید این اولین سمت و عنوان سیروس مقدم در دنیای هنر، اثبات کنندهی این باشد که داشتن استاد بزرگ لزوما منتهی به بزرگ شدن نمیشود. سیروس مقدم رکورد دار ساخت سریال در تلویزیون است. از میانهی دههی هفتاد تا امروز. او همیشه مورد اعتماد سازمان سختگیر صدا و سیما بوده. از پروژههای مناسبتی تا سریالهای هر شبی و خلاصه هر اتفاق ممکنی را در صدا و سیما تجربه کرده تا بالاخره بعد از آزمون و خطای بسیار و ساخت نزدیک به چند هزار قسمت سریال کم مخاطب، موفق شد با “پایتخت” نظر مردم را جلب بکند و تبدیل به چهرهای بشود که حضورش در بیت رهبری، در ردیف اول و بین مدعوین مهم باشد. سیروس مقدم کارگردان دوران رواج جنس چینیست. جنسهای ارزان و همهگیر که هر سلیقهای را میخواهند راضی بکنند و تجارتشان باب طبع حکومتهایی مثل حکومت ایران است.
محمد رحمانیان- اپوزسیون جعلی
حضور همهجانبهاش در یک دههی اخیر جالب توجه است. ساخت دو سریال نود قسمتی برای صدا و سیما، نوشتن فیلمنامه برای مازیار میری و عباس کیارستمی، کارگردانی نزدیک به بیست نمایش و در حین حال بازی کردن نقش معترض و اپوزسیون. محمد رحمانیان که در مقابل دستگیری همسرش -مهتاب نصیرپور- هم در سال هشتاد و هشت سکوت کرد، برای مدتی به کانادا رفت تا آنجا هم همچنان روی صحنه باشد. مهاجرتی که از همان ابتدا بازگشتش قابل پیشبینی بود و برای همین نمایشها تماما با موازین جمهوری اسلامی اجرا شد. بعد از انتخاب حسن روحانی به ایران برگشت و در آن واحد در دو سالن مختلف نمایش روی صحنه برد. این همه بودن بیشک از هوشمندی و رندی رحمانیان میآید. کسی که میتواند همزمان حامی و غمخوار بهرام بیضایی و شبنم طلوعی باشد، نمایش اسلامی روی صحنه ببرد، صد و هشتاد شب سریال تلویزیونی بسازد، نشر چشمه به خاطر چاپ نمایشنامهاش لغو پروانه بشود، در غربت کانادا حواسش به قوانین حکومتی کیلومترها آنسوتر باشد، در مصاحبهی مفصل با خبرگزاری فارس بگوید خودش و همسرش مطلقا سیاسی نیستند و دست آخر، همیشه و همواره معترض باشد که مورد سانسور قرار گرفته و اجازهی کار نداشته؛ شاید کوتاهترین و گویاترین عنوان برای رحمانیان همانی است که قطبالدین صادقی در مقالهای نوشته: “اپوزسیون جعلی”.
علیرضا افتخاری- مرد مجالس
اگر شخصیت علیرضا افتخاری از ابتدا برای مردم روشن میشد، بعدتر رو شدن این کیش شخصیتی به دردسر و بحران نمیرسید. افتخاری از همان ابتدا مرد حضور در تمام مجالس بود. هنرمندان موسیقی سنتی او را فاقد کاراکتر و تفکر هنری میدانستند. او کسی بود که میتوانست هم تصنیفهایی که دلکش خوانده را بازخوانی کند، هم سرود انقلابی بخواند، هم برای تبریک قهرمانی تیم سپاهان اصفهان ترانه بسازد، هم در هتلی مشهور با گرفتن دستمزد میلیونی به اسم کنسرت لب بزند. به خاطر همین کسانی که با شخصیت افتخاری آشنا بودند، از دیدن او در مجلسی که توسط محمود احمدینژاد برگزار میشد، تعجب نکردند و از آن دویدن به سوی رئیس دولت و در آغوش گرفتنش یکه نخوردند. مخاطبان افتخاری اما این تصویر تازه را نتوانستند هضم کنند. سیدیهای او را شکستند، در رسانههای مجازی به او اعتراض کردند و کار را به جایی رساندند، که افتخاری در مصاحبهای به صورت مبهم از مردم به خاطر آن مجلس و آن برخورد عذرخواهی کرد. پوزشی که حتما از تحول شخصیتی او نمیآید. افتخاری هنوز هم برای حضور در هیچ مجلسی نه نمیآورد.
لینک: در آغوش گرفتن احمدی نژاد
https://www.youtube.com/watch?v=YjeQZd9jwo0
امیر تتلو- رپر تواب
کاراکتر تتلو حد میانه و تعادل ندارد. یا همه است یا هیچ. او میتواند در عکسی هم از خالکوبیاش رونمایی بکند، هم از دختران برهنه هم از بطریهای مشروب. و بعد از توبه، میتواند در یک استتوس کوتاه فیسبوکی، هم شرب خمر را حرام اعلام بکند، هم بیحجابی را گناه بداند و هم اینکه بر دستان مسئولان “به ویژه مقام معظم رهبری” بوسه بزند. رپری که تا دیروز زندهگی در دوبی را به حضور در ایران ترجیح میداد، ناگهان و بعد از جلسات “دوستانه” با “ماموران امنیتی” گفت و نوشت که پناهندهگی انگلیس و آمریکا را قبول نمیکند و ایران بهشت است و هر کس هم که از این بهشت رانده شده، پشیمان است. شاید او یکی از غیرجدیترین و فانترین کاراکترهای چسبیده به حکومت است. حکومت هر بار او را پس میزند و تتلو که انگار دیگر راه پیشی ندارد، دوباره جلو میآید تا شاید به آرزوی بزرگش- کنسرت در برج میلاد- برسد. رپر توبه کرده از دلبر و شراب و تتو، چند باری هم خوانندهگی را کنار گذاشته، یکی دو باری تصمیم گرفته فوتبالیست بشود و در آخرین تحول، نام خود را زودتر از آغاز هر جنگی در لیست سربازان “سردار سلیمانی” یادداشت کرده.