حال دانشگاه هم خوب نیست

حجت شریفی
حجت شریفی

این روزها که می‌گذرد، دیگر حال هیچ کداممان خوب نیست، از صدر و ذیلمان حالمان خوب نیست، هر چه هم وسمه بکشیم بر صورت‌هامان و بزکش کنیم و به زور سرخاب و سفیداب، بخواهیم حالمان را خوش جلوه دهیم و به سیاق آنان که دروغ عادتشان شده کتمان کنیم این حال خراب را، باز چهره و رفتار و گفتار همه امان، داد می‌زند که حالمان اصلا خوب نیست. نه استادمان دل و دماغ چندانی برای درس دادن دارد، نه روشنفکرمان، نه هنرمندمان ونه روزنامه نگارو نویسنده امان و نه دانشجویمان. کاسب وتاجر و دکتر و مهندس و بقال سر کوچه هم دیگر حالشان خوب نیست. آخر مگر دلار ۲۵۰۰ تومانی و کاهش روز افزون تولیدات صنایع مختلف و اجاره‌های سر سام آور و تورم افسارگسیخته و‌‌ رها شده و بیکاری روز افزون، جز برای عده‌ای رانت‌خوار و فرصت‌طلب، حال خوش هم می‌گذارد برای کسی؟ حتی آنکه فریاد می‌زد همه چی آرومه و خوشحال است هم از ته صداش می‌شد فهمید که حالش خوب نیست. وزیر و وکیل هم به هم ریخته‌اند. حتی آنکه زل می‌زند از صفحه تلویزیون به چشمانت و ادعا می‌کند همه چیزخوب است و کشور در اوج پیشرفت و به اهداف چشم انداز ۲۰ ساله هم رسیده، دیگر با همه اعتماد به نفس عجیبش در بیان چنین سخنانی، صدایش، و چشمانش و شانه بالا زدنش داد می‌زند که نه حال خودش خوب است و نه حال کشورما. و طبیعی است که حال دانشگاه‌هامان هم اصلا خوب نیست.

 حالا نه اینکه حال روزهای قبلمان و سال‌های گذشته امان خیلی خوب بوده و دانشگاه‌ها حال‌های خیلی بهتری در گذشته داشته‌اند. نه، حال دانشگاه هم، نه در آذر ۳۲ که خون داد در پای استبداد آن روز و نه در آبان ۵۸ که از دیوار سفارت بالا رفت و نه در تیرماه ۷۸ که خوردن ترکه‌های بیداد و ستم بر سرش عریان‌تر شد و زخم کینه بر دلش نشست و نه در اکثر خرداد‌ها و تیرهای دهه‌های ۷۰ و ۸۰ که کتک خورد و سیلی چشید و زندان کشید، هم خوب نبوده، ولی روزهای معدود و خوش تا قبل از خرداد ۸۴ دانشگاه کم به خود ندیده است. اما بعد از خرداد ۸۴ انگار دانشگاه مدام افسرده است، کز کرده در خودش و پزمرده شده است، و دانشجو یا بی‌تفاوت شده نسبت به خود و دور و بر و جامعه و فرهنگ و اخلاق و کشورش و نه تنها برای خود و کشورش دلی نمی‌سوزاند و برای روزهای بهترش تلاشی نمی‌کند بلکه باری به هر جهتی می‌گذراند این روزهای دانشگاهش را و یا با سیطره ترسی عمیق، اگر هم بی‌تفاوت نبوده، آنچنان ناامید است که کمتر روزهای خوشی را پیش روی خود می‌بیند و ترسیم می‌کند.

 گل سر سبد دانشگاه‌هامان (دانشگاه شریف، پلی تکنیک و تهران و بهشتی و طباطبایی و…) که شده تنها سکوی پرتاب برای عزیمت بی‌بازگشت اکثر قریب به اتفاق دانشجوهایش به خارج که بروند و اگر بی‌تفاوتی آشفته اشان نکرده، دل نگرانی‌ها و حسرت‌های فرومانده برای وطن امانشان را می‌برد و بقیه هم بیشتر شبیه کارخانجات تولید مدرک شده، انگار در این روزهای بیکاری و بی‌اشتغالی، ادامه تحصیل‌های بی‌هدف و باری به هر جهت، به امید شاید فرجی از این ستون به آن ستون شده شغل بسیاری از جوانانمان! و مدیریت دانشگاه این روزها انگار نه برای مدیریت دانشگاه و آموزش عالی جوانان (به مفهوم ایجاد امکانات وبستری برای ارتقا علمی و فرهنگی و… جوانان) که موظف به کنترل دانشگاه و دانشجو شده اند که آنچنان در همه چیز دانشجو دخالت می‌کنند و محدودش می‌کنند از دخالت در فضای دانشگاه گرفته تا دخالت در ترکیب جنسیتی دانشگاه و حتی دخالت در متون علوم و کتب دانشگاهی و خودمانی سازی دانشگاه‌ها که دانشگاه را بیشتر به یک مدرسه راهنمایی شبیه می‌سازد!! بیچاره دانشجو که در دانشگاه‌های این روزها، برای اینکه حداقل کاری برای خودش یا برای دانشگاهش بخواهد بکند باید فقط او انعطاف به خرج بدهد و هی کوتاه بیاید و کوتاه بیاید و به هر عتاب و خطاب و… تن بدهد تا بلکه گشایشی بشود در کار فرومانده‌اش!

و نمی‌دانم چه بر سردانشگاه و چه بر سرهمه امان خواهد آمد و نمی‌دانم چه می‌شود در این روزها به دانشجویان مظلوم بی‌تفاوت نگاه داشته شده و یا ناامید شده گفت تا راه گشا باشد در این میانه و چگونه می‌توان در این روزهای بی‌چشم انداز پیش رو، استراتژی و راهکار و… ارایه داد؟ چه می‌شود نوشت برای دانشجو و دانشگاهی ای که شاید چشم و گوشش دیگر از انواع نوشته‌ها و گفته‌ها و راهکارهای بی‌فرجام پر است در این میانه بلبشو؟

در این میانه، هرچند گفتن و نوشتن از دانشگاه و آسیب‌شناسی عملکرد دانشگاه و دانشجو و تحلیل و بررسی آفت‌های فعالیت‌های دوران دانشجویی در این روزهای بی‌فعالیت، بدون حضور و اظهار نظر بسیاری از فعالان دربند و مظلوم دانشگاه، ناقص و تا حدی ناشنیدنی است، ولی در این فرصت، من باب طرح بحث، ضمن برشمردن برخی آفت‌های دوران دانشجویی، اشاره‌ای به آسیب شناسی فعالیت‌های این دوران می‌شود:

به هر حال چنانچه قبلا اشاره شد در روزهایی که زمین و آسمان کشتی اصحاب دانشگاه را ناجوانمردانه می‌شکند و ناخوشی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و… گریبانگیر همه امان شده، انتظار چندانی هم برای نجات سریع دانشگاه در کوتاه مدت از این ناخوشی نمی‌توان داشت، اما قطعا ناامیدی و بی‌حوصلگی و یاس و بی‌تفاوتی و بی‌اخلاقی هم این حال ناخوش امروزمان را خوش نخواهد نمود و لذا شاید بهتر باشد که باز هم به امید، احساس مسوولیت و شجاعت وعقلانیت و اخلاق دلخوش داریم و به توصیه ملک‌الشعرا بهار اعتماد کنیم که با این همه ناخوشی، “جز انتظار و جز استقامت، وطن علاج دگر ندارد”.

منبع: شماره 55 ماهنامه صنعت و توسعه