در اساطیر یونان، هکاتئوس، نامی است آشنا. می گویند این شخصیت اساطیری روزی مشعل بدست به غاری رفت که قرن ها مردم تصور می کردند، آن غار دروازه ی دوزخ است، و سه سگ با دم های مار گونه به نگهبانی آن مشغولند، اما هکاتئوس با مشعل بیداری وارد آن غار شد تا نشان دهد نه دوزخی و نه دروازبانی در کار است. نقل است از همان ایام جدال مشعل بدستان با آنانیکه بدون دروازه و دوزخ زندگی نمی توانند، آغاز شد و به باور این قلم، قبیله ی بی یاور مطبوعات هم از مشعل بدستانند.
باز هم سالی گذشت وبار دیگر جهانیان روز گذشته به دلیل گردش تقویم و ایام سال ، یادی از وضعیت تاسف برانگیز مطبوعات کردند که هر ساله در چنین ایامی (13 اردیبهشت ) روز جهانی مطبوعات را پاس میدارند که مشعل بدستان روزگارانند. اما امسال هم چون سال های پسین، این جشن در خور و شایسته رکن چهارم نبود ، و از این رو گریه را به مستی، بهانه می کنم تا بگویم در بلاد اسلامی شده ی ما، چون سالیان بر باد رفته، احرار و قلم بدستان مطبوعات به سوگ نشسته اند که گویی که در این جشن بیگانه اند زیرا از آن زمان که، مطبوعات را در این کهنه دیار به عنوان “زینت”، “حزب کاغذی”، “سکوی پرش”، “سپر بلا”، “شر لازم” و “معبر” دانستند، مصیبت های مطبوعات این آب و خاک هم مضاعف گردیدو نهاد واسط و قوه ی چهارم را چرخ پنجم یعنی وبال گردن زورمندان دانستند.
نقل حکایت مطبوعات این آب و خاک، حکایت آن مردیست که نام فرزندش را “صولت” نهاداما پس از رشد فرزند، از اینکه او را به این نام بخواند، دچار ترس و وحشت می شد؛ آنچنانکه پس از انقلاب که در قانون اساسی، آزادی های مشروح برای مطبوعات در نظر گرفته شد و همگان آزادی مطبوعات را منتظر بودند، با اولین پرتو افکنی احرار جراید، آخم بر جبین آنانیکه دم از آزادی مطبوعات میزدند نقش بست؛ تا بدانجا که امروز بنابر نوشته رئیس انجمن صنفی روز نامه نگاران ایران که روز گذشته به مناسبت این روز منتشر یافت، “فقط در دو سال گذشته بیش از 150 روزنامه نگار به بند و زندان کشیده شده اند با آن وضعی که همه می دانیم که 32 نفر آنها هنوز در زندان به سر می برند و برخی شان با محکومیت های سنگین عجیب و غریب چند سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی و زندان روبرو و با مجرمان زندانی خطرناک هم بند شده اند. بیش از چهل مطبوعه توسط هیات نظارت برمطبوعات توقیف و تعطیل شده و دهها روزنامه نگار بیکار شده اند و بدلیل نبود امنیت شغلی و استقلال حرفه ای بناچار یا این حرفه را ترک کرده اند و یا ترک یار و دیار کرده و آواره دنیا گشته اند تا شاید از تخصص و دانش خود در جایی دیگر بهره گیرند و گذران عمر و زندگی کنند.”
حال با چنین آماری این پرسش مطرح است که به واقع آنانیکه مدال مدافع آزادی مطبوعات را در جهان به گردن آویختند و سنگ آن را بر سینه می کوبند چه کرده اند؟ ایا جز صدور اطلاعیه و اعلامیه های پر طمطراق که همه ی تلاش این دلسوختگان است، کار دیگری هم در راستای آنچه می گویند انجام داده اند؟ یا همواره با توقیف هر نشریه ای و یا با دربند شدن هر قلم بدستی به نوشتن اعلامیه ای بسنده کردند تا مبادا از غافله عقب بمانند. اما از آن سوی ، در تمام این سال ها، ملت ایران دست کم دو بار باکمک های خود لذت حمایت مردمی را به اصحاب مطبوعات و احرار آن چشانده است ، اولین حمایت پس از توقیف فله ای مطبوعات در سال 79 بود که با کمک مالی به روزنامه نگاران بیکار شده ی نشریات توقیف شده، آن هارا مورد حمایت چشمگیر خود قراردادند.و دومین بار زمانی بود که در انتخابات مجلس ششم، با رای خود آن دسته از سیاست بازانی که مطبوعات را سکوی پرتاب خود کرده بودند، بعنوان روزنامه نگار، بر کرسی های خانه ملت نشاندند، اگر چه این سیاست پیشگان قلم بدست به قدر وسع کوشیدند اما هرگز پاسخگوی انتظارات رای دهندگان خود نبودند. از همین رو است که بجز عامل سانسور و انقباض خبری در مطبوعات امروز ایران، میان مردم و مطبوعات نیز قهری در افتاده که دیگر هیچ نشریه ای به تیراژ دلخواه آن سالهای شکوفایی نخواهد رسید.
و حال سال دیگری و سالگرد دیگری از روز جهانی مطبوعات، بی طمطراق و بی صدا آمد و با چند اعلامیه و مقاله در رسای ازادی مطبوعات، رد پایی از این جشن باقی نماند تا سال دیگر و صدور اعلامیه های تازه تر. و از این رو است که هر سال با سالگرد روز جهانی مطبوعات دلمان ازنگون بختی این مهمترین رسانه نوشتاری و احرار جان به لب رسیده آن مالش میرود و با خود زمزمه کنان می خوانیم :
مرغان بساتین را منقار بریدند / اوراق ریاحین را طومار دریدند