مشروعیت دوگانه

شیرین عبادی
شیرین عبادی

روزی نیست که مردم جهان، بیننده و شنونده خبرهایی از کشته و زخمی شدن مردم کشورهای خاورمیانه بر ‏اثر جنگ، تروریسم، انفجار مین، درگیری های فرقه ای، یورش نیروهای امنیتی و امثال آنها نباشند. میزان ‏انعکاس چنین اخباری در شبکه های خبری بین المللی، به حدی است که گویی افکار عمومی جهان، حتی به ‏‏”مرگ” روزانه و انبوه اهالی خاور میانه عادت کرده است و چنین اخباری، دیگر حتی جلب توجه چندانی را ‏در سطح افکار عمومی به دنبال ندارد. به راستی، چگونه شد که به چنین وضعیتی رسیده ایم؟ چگونه است که ‏ساکنان خاورمیانه، به چنین سرنوشت اسفباری گرفتار آمده و گویی دورنمای امیدوارکننده ای نیز برای ‏خلاصی شان از این سرنوشت قابل تصور نیست؟

به عنوان یک مسلمان که تمامی عمر در ایران زیسته ام و تا حدودی به وضعیت سیاسی کشورهای اسلامی ‏این منطقه نیز آگاهی دارم، باور دارم که نبود یا کمبود دموکراسی، عامل اولیه وضعیت اسفباری است که ‏مردم خاورمیانه، مدتهاست گرفتار آن شده اند. متأسفانه اغلب کشورهای اسلامی این منطقه از جهان، بنا به ‏دلایل تاریخی از دموکراسی به مفهوم واقعی آن محروم هستند و همین امر باعث می شود که حکومت ها منافع ‏حداقلی مردم را تامین نکنند و میان آن شهروندان و حاکمان فاصله ای خطرناک موجود باشد. ‏

این حالت را من شبیه خانه ای می دانمکه صاحب خانه در آن را باز می گذارد و از منزل بیرون می رود. ‏بدیهی است چنانچه اموال با ارزشی در آن خانه باشد، دزدان به آن دستبرد می زنند و در این حالت تقصیر و ‏گناه صاحبخانه کمتر از سارق نیست. مردمی که گرسنه هستند، مردمی که از آزادی های شخصی برخوردار ‏نیستند. مردمی که آزادی عقیده و بیان ندارند، مردمی که بدون داشتن روابط نمی توانند شغلی مناسب ‏تحصیلات و توانایی های خود بیابند، مردمی که جوانان شان در زندان ها به سر می برند، در یک کلام مردم ‏جامعه استبداد زده، نمی توانند و نمی خواهند پشتیبان حکومت های خود باشند و مخالفت خود را با حکومت ‏های غیر دموکراتیک به روش های مختلف بیان می کنند. در همین راستاست که حتی - مانند آنچه در عراق ‏اتفاق افتاد - به حکومت های بیگاه پناه می برند و از آنان برای مقابله با دولت خود کمک می گیرند. و در ‏همین راستاست که حتی کسانی در خاورمیانه تروریزم را به عنوان راه حلی برای مشکلات خود انتخاب کرده ‏و جوانان را با وعده بهشت به عملیات انتحاری تشویق می کنند. ‏

اما همین افراد، اگر در کشوری که دارای حکومتی سالم و دموکرات بود به سر می برند، اگر در قبال انتقاد ‏به سیاه چال ها یا چوبه های دار سپرده نمی شدند، اگر با مبارزات سیاسی سالم و نه با اسلحه می توانستند ‏خواسته های خود را بیان کنند، اگر منابع ملی آنان صرف بهبود وضعیت مردم می شد و سر از بانک های ‏غربی در نمی آورد، اگر ثروت ملی آنان صرف خرید اسلحه نمی شد؛ چه بسا امروز دنیا بر مدار دیگری می ‏چرخید.‏

توجیه اصلی حکومت های منطقه برای عدم رعایت دموکراسی آن است که که دموکراسی با ارزش های بومی ‏یا مذهب همخوانی ندارد. و البته در نزد قائلان به چنین دیدگاهی، ارزش های بومی فقط تفسیری است که ‏حکومت ها از سنت و مذهب دارند و حتی تفاسیر روشنفکران یا نوآوران دینی یکسره باطل و مردود است. ‏چنین حکومت هایی هر انتقادی که بر عملکرد دستگاه های دولتی وارد شود را مساوی با خدشه به ارزش های ‏ملی و مذهبی دانسته و مخالفین خود را خائن یا منحرف معرفی می کنند. برخی از این حکومت ها، برای ‏توجیه نظرات خود به واژه هایی چون “دموکراسی اسلامی” و یا “حقوق بشر اسلامی” استناد می کنند و در ‏قبال انتقادات وارده به شیوه حکومت به برداشت های خودساخته از مفاهیم اولیه تمسک می جویند و حال آن ‏که دموکراسی معنا و مفهوم واحدی دارد. در شرق و غرب یکسان است، اسلامی و مسیحی و… هم ندارد.‏

خوشبختانه، در کنار سایر مبارزان راه حقوق بشر و دموکراسی، جبهه واحدی از روشنفکران مسلمان که ‏صرفنظر از مرزبندی های سیاسی تشکیل شده، نوید رهایی مسلمانان است. این جبهه واحد نامی ندارد، بدون ‏رهبر است، اداره مرکزی و شعبی ندارد: جایگاه آن در قلب هر مسلمانی است که تاب و تحمل ستم را نداشته ‏و حاضر نیست هر سخن باطلی را به نام مذهب قبول کند. روشنفکران مذهبی که خوشبختانه تعداد آنها در ‏کشور اسلامی رو به افزونی است، تنگ نظران را به چالش کشیده و با استدلالی که از دل مذهب بیرون می ‏آید ثابت می کنند که هر عمل حکومت، ولو به نام اسلام، اسلامی نیست. آنان می خواهند که مانع از سوء ‏استفاده از نام اسلام شوند و تاکید دارند که اسلام با دموکراسی همخوانی دارد: ما می توانیم مسلمان باشیم و به ‏دموکراسی احترام بگذاریم، ما می توانیم مسلمان باشیم و حقوق بشر را رعایت کنیم. آنان می گویند اسلام دین ‏برابری و با دیکتاتوری مخالف است، و مردم مسلمان نباید فریب حرف های مستبدان زورگو را بخورند. ‏جبهه رو به افزون روشنفکران اسلامی، یکی از طلیعه های دموکراسی در خاورمیانه است.‏

در عین حال، وقتی سخن از دموکراسی به میان می آید، نباید فراموش کرد که این معنی اگرچه به معنای ‏حکومت اکثریت است، اما حتی اکثریتی که در یک انتخابات آزاد به قدرت می رسد نیز حق ندارد هر طور که ‏بخواهد حکومت کند. فراموش نکنیم بسیاری از دیکتاتورهای جهان - چون هیتلر - با دموکراسی به قدرت ‏رسیده اند. بنابراین پیروزی اکثریت در انتخابات به معنای دموکراسی نیست. اکثریت به قدرت رسیده در یک ‏انتخابات آزاد باید چهارچوب دموکراسی را رعایت کند، و چهارچوب دموکراسی قواعد حقوق بشر است.‏

به عبارت دیگر، اکثریت به قدرت رسیده فقط در چهارچوب ضوابط حقوق بشر می تواند حکومت کند و حق ‏تخطی از آن را ندارد. به عنوان نمونه، هیچ اکثریت به قدرت رسیده ای به بهانه مذهب نمی تواند ستم بر نیمی ‏از افراد جامعه یعنی زنان را تایید کند. هیچ اکثریت به قدرت رسیده ای به بهانه قواعد ایدئولوژیک مورد قبول ‏اکثریت حق ندارد مانع از آزادی عقیده و بیان و مذهب اقلیت ها شود. ‏

به امید روزی که در خاورمیانه نیز، شاهد تحقق حکومت های “مشروع” باشیم؛ حکومت های که مشروعیت ‏خود را نه فقط از نه فقط از صندوق های رأی، که از آرای مردم و احترام به حقوق بشر تواماً بگیرند؛ و ‏مقولاتی چون نسبیت فرهنگی یا مذهب یا امنیت ملی را، بهانه ای جهت نادیده گرفتن حقوق بشر قرار ندهند. ‏