مهدویت (نجات دهنده ی نهایی) یکی از باورهای ادیان ابراهیمی است. شیعیان اولیه پس از وفات هر امامی، به چندین فرقه تقسیم می شدند و گروهی از آنان، آن امام درگذشته را مهدی موعود قلمداد می کردند[1]. پس از وفات امام یازدهم، شیعیان به چهارده فرقه تقسیم شدند و یک گروه از آنها، ایده ی تولد و غیبت امام دوازدهم را مطرح ساخت. این ایده مسائل تازه ای پدید آورد و همان گروه را هم به گروه های متعدد تقسیم کرد. مدت دوران غیبت یکی از آن مسائل بود. ابتدا زمان غیبت بسیار کوتاه قلمداد می شد، اما رفته رفته زمان آن افزایش یافت و بعدها به آن سو رفتند که از طول دوران غیبت و زمان ظهور امام غائب جز خداوند کسی خبر ندارد. سلسله ی امامان شیعیان اسماعیلی تاکنون ادامه یافته است. این مسأله برای گروهی از عقلای شیعه مطرح بود که تا کی می توان بر سر جانشین امام پیشین نزاع کرد و فرقه فرقه شد؟ این تبیین که این گروه “ایده ی تولد فرزند امام یازدهم و غیبت او را برساختند تا این مسأله را حل کنند و بدین ترتیب دفتر امامت را ببندند”، مدل تبیین کننده ای است که بهتر از بقیه ی مدل ها واقعیت را تبیین می کند. بدین ترتیب امور شیعیان در دوران غیبت به خود آنها واگذار شد تا بر اساس عقل شان دنیایشان را بسازند. شیعیان اولیه ائمه را “علمای ابرار” به شمار می آوردند[2]. در قرون بعد، نظرات شیعیان غالی سیطره یافت و ائمه به افرادی معصوم، دارای علم غیب، انسان کامل و واسطه ی فیض تبدیل شدند. ایده ی ولی الله عرفا با عصمت و علم غیب گره خورد و اداره ی امور کل عالم هستی به امام زمان واگذار شد.
با این همه، فقهای گذشته اجرای حدود در عصر غیبت را مجاز به شمار نمی آوردند و احکام یاد شده را تعطیل کردند. اما در قرون جدید، گروهی از فقها اجرای حدود را لازم به شمار آوردند و اجرای این احکام را وظیفه ی فقها قلمداد کردند. بدین ترتیب نظریه ی ولایت فقیه برساخته شد که اجرای فقه را نیازمند بسط ید فقها می دانست. در این نظریه ولی فقیه جانشین امام زمان است و به نیابت از او احکام فقهی را به اجرا می گذارد.
پرسش مهمی در این بستر می روید: از امام زمان و ولی فقیه، کدامیک اصل و کدام یک فرع است؟ به تعبیر دیگر، چه کسی در خدمت دیگری است؟ ظاهراً ولی فقیه باید در خدمت امام زمان باشد، اما در عمل امام زمان در خدمت ولی فقیه قرار گرفته است. چگونه؟
فقیه سالاری بدون امام زمان معنا ندارد. ادعا این است که امام زمان خود فقها را به عنوان جانشینان عام خود تعیین کرده است. شیخ طوسی، شیخ صدوق و شیخ طبرسی از اسحاق بن عمار نقل کرده اند که امام زمان درباره ی وظیفه ی شیعیان در دوران غیبت گفته است:
“و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم: در حوادث و رخدادهایی که واقع می شود، به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنانم”.
طبرسی در کتاب الاحتجاج، از امام صادق چنین نقل کرده است:
“و اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه و مطیعاً لامر مولاء فللعوام ان یقلدوه: هر یک از فقها که مراقب نفسش و نگهبان دینش و مخالف هوا و هوسش و مطیع فرمان مولایش باشد، بر عوام لازم است که از او تقلید کنند”.
فقهای معتقد به ولایت فقیه، ولایت فقیه را بر مبنای این گونه روایات برساختند. اما فقهای گذشته، و بسیاری از فقهای دوران معاصر، این گونه احادیث را به هیچ وجه به معنای تصویب حکومت برای فقها نمی دانستند. قائلان به ولایت فقیه، ولی فقیه را جانشین امام زمان قلمداد می کنند. از منظر دیگری هم می توان به ایده ی امام زمان نگریست. آنان امام زمان به عنوان یک شخص معین(نه ایده ی مهدویت) را برساخته اند تا از شیعیان پول بگیرند و برآنها حکومت کنند. این پول ها به جیب امام زمان نمی رود، به گلوی یک صنف می رود. امام زمان نیست که حکومت می کند، فقها هستند که به نام او بسط ید می دهند و سوار می شوند. در مورد آیت الله خامنه ای مدعا از جانشین عام گذشته و به جانشین خاص تبدیل شده است. به مورد زیر توجه کنید:
“یکی از شخصیتهای برجسته ی عصر ظهور سید خراسانی است که بنا بر روایات شریف با سپاهی انبوه از ایران قیام کرده و به سمت عراق پیش می رود، شعیب بن صالح جوانی گندمگون و زیرک با ارده ای پولادین و بصیرتی شگفت فرمانده لشگر اوست. سید خراسانی چند ماه مانده به ظهور و در ماه مبارک رجب به همراه سفیانی و یمانی در یک روز قیام می کند و هدف همه اینها عراق است. سید خراسانی و سپاهش با اصلی ترین دشمن امام زمان(عج) که سفیانی می باشد و عراق را اشغال نموده است، وارد کارزاری سخت شده و بعد از شکست او، با امام زمان(عج) بیعت نموده و لشگریانش را تحت اختیار امام زمان(عج) قرار می دهد. مصداق شخصیت الهی سید خراسانی که بسیار مورد تکریم و تاکید اهل بیت(ع) قرار گرفته، مقام معظم رهبری(مدظله) می باشد… به ذکر مشخصات سید خراسانی و انطباق آن بر مقام معظم رهبری(مدظله)[می پردازیم]… امام باقر: “یخرج شاب من بنی هاشم بکفّه الیمنی خال، ویأتی من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم”(ملاحم ابن طاوس، ص 77 . عقد الدرر، ص 128، باب 5)… کلمه شاب در عربی، جوان، دارای طراوت و سرزندگی جوانی معنی می دهد… سرزندگی و طراوت و بشاشیت موجود در مقام معظم رهبری بسیار آشکار است بطوری که ایشان با وجود سن زیاد از بسیاری از جوانان نیز سرحالتر است، کوه پیمایی ایشان که تا مدتی قبل هر هفته به طور منظم دوبار در سحرگاهان انجام می شد، خود گواه این مطلب است… سیادت سید خراسانی که البته در مورد مقام معظم رهبری نیاز به توضیح ندارد… مسئله خراسانی بودن مقام معظم رهبری نیز آشکار است، ایشان متولد خراسان بوده و پدر ایشان سید جواد با وجود این که آذری زبان هستند، از دهها سال قبل از مهاجرین و مجاورین در کنار بارگاه مطهر امام رضا(ع) محسوب می شوند… خال را چه به معنای نشانه در دست راست بگیریم و چه به فرموده ی برخی از عزیزان به معنی خلل و سستی در دست راست بگیریم(از ریشه خال، یخل، خلل)، باز این قضیه در مورد مقام معظم رهبری صدق می کند… شعیب بن صالح فرمانده لشگر اوست. نشانه های ذکر شده برای شعیب بن صالح به طور عجیبی با رئیس جمهور محبوب و مکتبی ایران جناب دکتر احمدی نژاد مطابقت دارد و در این صورت به راحتی این قضیه یعنی در کنار هم بودن سید خراسانی و شعیب بن صالح یعنی مقام معظم رهبری(مدظله) و دکتر احمدی نژاد و اینکه با شروع تحولات بزرگ ظهور سید خراسانی شعیب بن صالح را به عنوان فرمانده ی لشگر خود انتخاب می کند، قابل درک است… سردار سرلشگر سید یحیی صفوی در سفری که مقام معظم رهبری به مشهد مقدس داشتند در جمع جوانان بسیجی در سال 78 این گونه معظم له را مورد خطاب قرار می دهند: “ای سید خراسانی! این بسیجیانت امروز اینجا جمع شده اند تا با تو عهدی دوباره ببندند و بگویند که تا آخر در رکاب شما خواهند بود تا زمانی که در رکاب امام زمان(عج) جانبازی کنند”… در دیداری که اعضای فعال بسیج دانشجویی کوی دانشگاه تهران در سال 80 با استاد پناهیان داشتند این سوال مطرح شد: “استاد ما شنیده ایم که شما مقام معظم رهبری(مدظله) را سید خراسانی می دانید، آیا صحیح است”. جواب استاد پناهیان: “بله، برای بنده یقینی است که ایشان سید خراسانی هستند”[3].
این سخنان جلوی آیت الله خامنه ای بیان می گردد و او با سکوت خود رضایت خود را به نمایش می گذارد. حجت الاسلام صدیقی، در مصاحبه ی با سایت رجانیوز گفته، امام زمان آیت الله خامنه ای را به رهبری انتخاب کرده و تدبیر کارهای محمود احمدی نژاد هم به دست امام زمان است:
“آنچه که مسلم است، انقلاب ما با عنایت امام عصر(ع) به سامان رسید. جنگ ما با عنایت امام زمان(عج) پیروز شد. فتنه های داخل مملکت که کمترین معونه و هزینه را برای نظام و دولت داشت، با توجهات حضرت خنثی شد و به رهبری رسیدن حضرت آیت الله خامنه ای که پیش بینی نشده بود و هرگز مقدمه ای نداشت ولی ذخیره الهی بود و عنایت و تصرف ولایی امام زمان بود که این طور خداوند متعال ایشان را در دلها جا انداخت و رهبری ایشان این گونه تثبیت ومقبول شد… در جریان تهاجم نظامی امریکا در طبس که آنجا ما نبودیم و چشمان انقلابی ما ندید اما آن چشم بیداری که بایستی ببیند، دید… در این مسافرت آقای احمدی نژاد به امریکا و برخورد با وی در دانشگاه کلمبیا و همچنین سخنان او در سازمان ملل نیز همین دست وجود داشت. آن حجم از توطئه های همه جانبه را برای او از قبل تدارک دیده بودند و در دانشگاه، در یک جو کاملاً مخالف به “هو” کردن وی مبادرت کردند تا او را تضعیف کنند اما قضیه برعکس شد، آیا اینها تدبیر امام زمان(عج) نیست؟ کسی تردید بر اینها دارد… این دولت با خطرپذیری هایی که کرده، اگر دست ولایی و تصرفات ولایی امام زمان(ع) نبود، در داخل و خارج با این همه دشمن که با سرسختی و امکانات و ابزار فراوان در حال مبارزه هستند، باید از پای در می آمد ولی دستی ولایی این ملت، دولت و رهبر را نگه داشته است و همه بلاتردید با نظارت مستقیم خلیفة الله علی الاطلاق، صاحب ولایت مطلقه ی کلیه ی الهیه که بر کرسی کن فیکون نشسته است، اداره می شود و هرچه که او بخواهد خدا هم آن را انجام می دهد که او ظرف مشیت پروردگار متعال است… ما هیچ تردیدی در این حقایق شیعی نداریم، اگر برای دیگران یک امر ذهنی و افسانه است، برای ما عقیده، دین، باور و تجربه است”[4].
بدین ترتیب امام جمعه ی منصوب آیت الله خامنه ای روشن می سازد که تمام خراب کاری های محمود احمدی نژاد کار امام زمان است(ماجرای آن دختری که در زیر زمین خانه اش انرژی هسته ای تولید کرد، یکی از آن کارهاست).
دو وجه از خدمت امام زمان به فقها را شرح دادیم. اما این داستان زوایای دیگری هم دارد. حجت الاسلام صدیقی، امام جمعه ی منصوب ولی فقیه برای تهران، اخیراً گفته است که آیت الله بهجت:
“در خواب دیدند که حضرت امام زمان(عج) در مجلسی حضور داشتند، علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان(عج) بودند، آیتالله خامنهای وارد شدند و امام زمان (عج) جلوی پای ایشان تمام قد بلند شدند و برای ایشان جایی برای نشستن باز کردند”[5].
در این مدعا به چند نکته باید توجه کرد:
اول- امام زمان تمام قد در جلوی پای آیت الله خامنه ای بلند می شوند. معنای این جمله وقتی روشن می شود که بدانیم معمولاً فقها جلوی پای کسی بلند نمی شوند مگر آنکه آن فرد را بسیار بزرگتر از خود بدانند. راستی در این عالم خاکی انسانی وجود دارد که از فقها بزرگتر باشد؟
دوم- آیا خواب معتبر است؟ این فرض را در نظر بگیرید: من چند شب پیش خواب دیدم که آقای خامنه ای، پوتین، اوباما و سارکوزی تمام قد جلوی بنده بلند شدند و همگی تمام وقت در خدمت بنده بودند. آیا از این خواب می توان نتیجه گرفت که خواب دیده در عالم واقع از چنین شأنی برخوردار است؟ شاید در اثر پرخوری دچار پریشان خوابی شده باشم؟ شاید آرزوهای برنیامدنی را به خواب تبدیل کرده ام؟
برای روشن کردن مدعا بهتر است به مکاشفات عرفا اشاره کنیم که درباره ی آنها کمتر شک و شبهه وجود دارد. مکاشفات عرفا آمیخته به نظریه های علمی و متافیزیکی نادرست زمان حیاتشان است، چه رسد به خواب آدمیان. یعنی مشاهده ی عریان وجود ندارد. همه ی مشاهدات زبانی اند. به گفته ی دان گیوپیت:
“چیزی به عنوان تجربه ی خارج از زبان و مقدم بر زبان وجود ندارد… زبان تجربه را نسخه برداری یا منتقل نمی کند؛ زبان، خود تجربه را تعیین یا صورت می بخشد. زبان رویدادهای مشخصی را شکل می دهد و از این طریق، آنها را به تجربه های آگاهانه تبدیل می کند”[6]. “همواره باید در حال به کارگیری و پروراندن زبانمان برای جزء به جزء کردن پیوستار تجربه، تقسیم جهان، و اعطا ساختار جهان به جهان باشیم. ما خودمان همواره در حال ساختن جهان های انسانی متنوع خاص خودمان هستیم- یا به بیان بهتر: ما در کاربرد وصف الحالی زبان خودمان را جمع و جور می کنیم و در کابرد توصیفی زبان، جهان مان به ما داده می شود”[7].
همه ی گزاره های مشاهده ای نظریه بار (theory- laden) هستند. به تعبیر دیگر، همه ی مشاهدات مسبوق و مصبوغ به تئوری ها هستند. یعنی تئوری ها به مشاهده کننده می گویند چه چیز را ببین و آن را چگونه ببین و تعبیر کن. آدمیان تجارب حسی خود را بر اساس نظرات عقل عرفی تفسیر و تعبیر می کنند. نجوم دوران ماقبل مدرن به آسمان های هفتگانه باور داشت. مکاشفات عارفی چون شیخ محمد لاهیجی به زبان این نظریه ی نادرست بیان می گردید. او در شرح دو بیت زیر از گلش راز، مکاشفه ای را شرح می دهد که قابل توجه است:
همه عالم به نور اوست پیدا / کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر / که سبحات جلالش هست قاهر
“در سنه ی اثنین و خمسین و ثمانمائه در ایام اربعین که معتکف بودم در حالت غیبت دیدم که در هوا می روم و بر بالای شهری معظم سیران می کنم و تمامت آن شهر پر از شمع و چراغ و فانوس و مشاعل است و عالم چنان منور است که شرح آن نمی توان کرد. به یک بار از هوا روی به جانب آسمان کرده سیران نمودم و به آسمان اول رسیدم و دیدم که من عین آن آسمان شدم… باز از آن جا به آسمان دوم رفتم و باز عین آن آسمان دوم شدم و اسرار غریب بر من منکشف شد و همچنین تا هفت آسمان عروج نمودم و به هر آسمان که می رسیدم عین آن آسمان می شدم… و حضرت حق به صورت بی کم و کیف تجلی نمود… و مجموع عالم بسوخت و ناچیز شد آنگاه آتش درین فقیر افتاد و سوختم و فانی مطلق شدم. بعد از آن دیدم که هم در آن عالم به خود آمدم و مست و بیخود فریاد و نعره زنان این بیت می خواندم. نظم: ای شاه عالم سوز من وی ماه جان افروز من/ ای ساز من ای سوز من کی بینمت بار دگر”.
محی الدین عربی به نقل از رجبیون آورده است که آنان در مکاشفاتشان شیعیان را به صورت خوک دیده اند. تنها راه تبدیل شیعیان از خوک به انسان، توبه از شیعه بودن است:
”و منهم رضی اللّه عنهم الرجبیون… و کان هذا الذی رایته قدا بقی علیه کشف الروافض… فکان یراهم خنازیر فیاتی الرجل المستور الذی لایعرف منه هذا المذهب قط و هو فی نفسه مومن به یدین به ربه فاذا مرعلیه براه فی صوره خنزیر فیستد عیه و یقول له تب الی الله فانک شیعی رافضی… فان تاب و صدق فی توبته را´ه انسانا…: و دستهی از آنان، رضی الله عنهم، رجبیّوناند… و این شخص که من دیدمش در کشف و شهودی رافضیان (= شیعیان) را دیده بود… آنان را به صورت خوک یافته بود. در آن حال، مردی پوشیده پیش او آمده او هرگز خبر نداشت که آن مرد پوشیده اهل مذهب رافضیان است ولی، در واقع، او متدین و مومن به مذهب رافضیان بود. وقتی این مرد پوشیده بر او گذر کرد او وی را به صورت خوکی دید. صدایش کرد و به او گفت: به پیشگاه خدا توبه کن، چرا که شیعی رافضیای… پس اگر او توبه می کرد و صادقانه توبه می کرد، او وی را به صورت انسان می دید”[8].
ذهن و زبان ضد شیعی شان آن را به چنان مکاشفاتی می راند، نه آنکه شیعیان واقعاً خوک باشند. شیعیان غالی هم ذهن و زبانشان پر از پیش فرض های متافیزیکی نادرست است. مگر می شود خواب ببینند، در خواب همان پیش فرض ها را نبینند و بر آنها لباس این متافیزیک را نپوشانند؟ دیدن متکی بر نظریه های و پیش فرض هاست. دولت اسرائیل مبارزان فلسطینی را “تروریست” می بیند، اما دیگران آنها را “مبارزان رهایی بخش” و “مبارزان آزادی بخش” می بینند که در حال جنگ با اشغالگران اند.
سوم- وقتی من در خواب آیت الله خامنه ای و پوتین و اوباما و سارکوزی را می بینم، آنها را می شناسم. برای اینکه هر روز آنها را از طریق رسانه ها می بینم. چهره ی آنها حداقل شناختی است که من دارم. اما، امام زمان چه شکلی است؟ آیت الله بهجت چه زمانی و در کدام مکان در عالم بیداری امام زمان را ملاقات کرده که در عالم خواب او را شناخته است؟ از سوی دیگر، اگر من روزی سارکوزی را از نزدیک ببینم، او را می شناسم، چون صدها بار تصویر او را دیده ام. به فرض آنکه رویت امام زمان امکان پذیر باشد، به فرض آن که فردی(مثلاً آیت الله بهجت) فرد دیگری را ببیند، از کجا می فهمد که او امام زمان است؟ مطابق مدعای شیعیان دوازده امامی، امام زمان در چهار سالگی وارد غیبت صغرا شد. بیننده، آن وجود مقدس را در چهار سالگی می بیند، یا در 1200 سالگی؟ انسان 1200 ساله چه شکلی است؟ حتماً به یاد دارید که عده ای در شب های انقلاب، تصویر آیت الله خمینی را در ماه می دیدند و شعار می دادند: “ملت چه وقته خوابه، عکس امام تو ماهه”. البته راه حلی برای این مسأله ارائه کرده اند. می گویند آن شخص نورانی که فرد در خواب می بیند، خودش با بیننده می گوید که کیست؟ یا به قلب فرد الهام می شود که چه کسی را می بیند. مادر ترزا صدایی شنید که به او مأموریتی داد. آن صدا را صدای خداوند(مسیح) تعبیر کرد.
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد / هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟
هیچ نقاشت نمی بیند که نقشی بر کشد / وانکه دید از حیرتش کلک از بنان افکنده ای
چهارم- نکات یاد شده مبتنی بر این فرض است که آیت الله بهجت چنان داستانی را تعریف کرده باشد، اما اگر روحانیت دولتی چنین مدهایی را برساخته باشد، به این ملاحظات نیاز وجود ندارد. به فرض آنکه آقای بهجت چنین خوابی دیده باشد، خواب مطلقا فاقد حجیت است.
اینک، وجه دیگری از خادم بودن امام زمان را در نظر بگیریم. آیت الله مصباح یزدی گفته است:
“انجام فعالیتهای فرهنگی در راستای اهداف اسلامی موجبات رضایتمندی امام زمان(عج) را فراهم می کند؛ البته باید بدانیم که یکی از نشانههای رضایت آن حضرت، رضایت نائب او یعنی مقام معظم رهبری است”[9].
بدین ترتیب، رضایت “مقام معظم رهبری” نشانه ی رضایت امام زمان است. مصباح یزدی که می داند هیچ کس به امام زمان دسترسی ندارد، رضایت آیت الله علی خامنه ای را عین رضایت امام زمان قلمداد می کند. اسلام فقاهتی قرن هاست که با خداوند چنین می کند و از رضایت و عدم رضایت خداوند از گفتار و رفتار دیگران سخن می گوید. خدای شارع اسلام فقاهتی، همچون انسان ها تغییر حال می دهد: خوشحال و ناراحت می شود، مهر می ورزد و خشمگین می شود، فریب می دهد و گمراه می سازد، به یاری دوستانش علیه دشمنان وارد جنگ می شود، پارتی بازی و تنبیه می کند، قرض می کند و بهره می دهد. و غیره. فقها وقتی با خداوند چنین می کنند، تکلیف امام زمان روشن است که چیست؟
یکی از نواندیشان دینی، اسلام فقاهتی را “اسلام حقیقت”، در برابر “اسلام مصلحت” ایت الله خمینی قلمداد کرده است. اگر مجازات هایی چون حکم سنگسار، حکم شرابخواری، حکم ارتداد و دیگر حدود حقیقت اسلام اند، وای به حال اسلام و مسلمین(بهترین کتاب در این زمینه که کوشش کرده است تا اسلام فقاهتی را با حقوق بشر سازگار کند، کتاب آیت الله منتظری است به نام: مجازات های اسلامی و حقوق بشر). اسلام فقاهتی حقیقت خود را عیان کرده است. اسلام فقاهتی، یعنی انحصارگرایی و بنیادگرایی؛ تبعیض و ستمگری؛ خشونت و سرکوب، تکفیر و تسفیق؛ سنگسار و تازیانه؛ سلطه و شیخ سالاری؛ تقلید و سرسپردگی؛ قشریت و ظاهر پرستی؛ حیله و صدور فتوا مطابق میل حاکم. نواندیشی دینی که با ظاهرگرایی و قشریت وداع گفته است، قرائتی انسانی- اخلاقی از دین ارائه می کند که در درجه ی اول با ممتازبودگی فقیهان رویارو می شود، هر نوع تبعیض و نابرابری را نفی می کند؛ و نهاد دین را از نهاد دولت جدا می سازد. دینداران همچون هر شهروند دیگری حق دارند ارزش های مقبول خود را در قلمرو عمومی تبلیغ و ترویج کنند. دیگران هم مجازند باورهای دینداران را نقد و رد کنند. امام زمان و اسلام فقاهتی به همه ی شهروندان مربوط است. این یک بحث نظری صرف نیست. جان و مال و آبروی مردم در گرو این ایده هاست. نیاز نیست افراد فقیه باشند تا بفهمند سنگسار مجازاتی بسیار خشونت بار است. آیت الله خمینی مدعی شده بود که ساواکی ها پای یک زندانی سیاسی را اره و قطع کرده اند. می گفت اگر آن فرد پیدا شود حق دارد پای ساواکی را اره کند. شکنجه شدگان، حق دارند شکنجه کنندگان را شکنجه کنند[10]. نیازی نیست تا فرد فقیه باشد تا بفهمد این سخنان نامعقول و این احکام غیر اخلاقی است.
پاورقی ها:
1- مستندات این مدعا را در مقالات “امام زمان به چه کار فقها می آید؟” اورده ام.
2- مرحوم حیدرعلی قلمداران در سال های قبل از انقلاب در کتاب راه نجات از شر غلات، به نقد نظریه ی عصمت، علم غیب، واسطه ی فیض و مدیر عالم هستی پرداخت و با مستندات بسیار نشان داد که شیعیان حاضر در دوران حیات ائمه، آنان را “علمای ابرار” به شمار می آوردند. کسانی که پس از مرحوم قلمداران در این زمینه سخن گفته اند، همان نظرات و مستندات آن مرحوم را تکرار کرده اند.
3- رجوع شود به لینک: http: //u313. blogfa. com/post-151. aspx
مرتضی آوینی در نامه ای خطاب به ایت الله خامنه ای نوشته بود:
“خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیتالله خامنهای أیدکم الله تعالی بتأییداته الخالصه. سلام علیکم و رحمةالله و برکاته… بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند. سرِ ما و فرمان شما. کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی”. رجوع شود به لینک: http: //pasdaran. persianblog. ir/post/959/
4- رجوع شود به لینک: http: //www. fararu. com/prthi6nz. 23nvqdftt2. html
5- رجوع شود به لینک: http: //tabnak. ir/fa/pages/?cid=99573
6- دان کیوپیت، عرفان پس از مدرنیته، ترجمه ی الله کرم کرمی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، صص 118- 117.
7- پیشین، ص 208.
8- فتوحات مکیه، جزء دوم، ص 8 به بعد، مکاشفه بعضی از رجبیون.
9- رجوع شود به لینک: http: //news. gooya. com/politics/archives/2010/05/105510. php
10- آیت الله خمینی در سخنرانی 25/2/ 1358 گفته است:
“گاهی به بهانه حقوق بشر از این اعدام هایی که در ایران شده است انتقاد می کنند، و این را یک امر خشونتآمیز می دانند… اینها خشونتهایی که در عصر این پدر و پسر بود نادیده گرفتند. در 15 خرداد قریب پانزده هزار نفر را آنها کشتند… این طرفدارهای حقوق بشر، این پانزده هزار جمعیتی که در یک روز کشته شد اینها را مثل این که بشر نمیدانند… و این شصت هزار نفر یا بیشتری که در این چند صباح، در این چند ماه، از ایران کشته شد، اینها اصلًا به روی خودشان نمی آوردند که این کارها شده است… اگر آن آدمی که پایش را ارّه کردند پیدا بشود، پای او را به حسب حکم شرع باید ارّه بکند؛ قصاص. اگر آن آدمی را که آن جور شکنجه کردند الآن ما پیدا کنیم و ببینیم که می خواهد این هم تقاص کند، ما به او اجازه می دهیم که برود تقاص کند. این برای حقوق بشر است”.