از اینجا

نویسنده

بخارای زمستانی با گرمای فروزانفر

اسدالله امرایی

نشر ثالث «برای سخنرانی نیامده‌ام» اثر گابریل گارسیا مارکز را با ترجمه بهمن فرزانه منتشر کرد. مارکز نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات مجموعه‌ای از ۲۲ سخنرانی خود را گرد آورده.

اولین سخنرانی در سال ۱۹۴۴ و آخرین آنها در سال ۲۰۰۷ ایراد شده و جالب است که در همه زمینه‌ها صحبت کرده از فوتبال گرفته تا سیاست و گرم شدن کره زمین و آب و هوا. قابل توجه نویسنده‌های وطنی و مقامات سیاسی و اجرایی. راستی تا به حال در کدام مراسم بین‌المللی و سیاسی از نویسندگان دعوت شده که بیایند و مثلاً در اجلاس سران کشورهایی که به مناسبتی در کشورمان حضور یافته‌اند حرف بزنند. حتی از نویسندگانی که همه حرف‌های مسوولان اجرایی را دربست می‌پذیرند و رنگ ماست را منوط به نظر مقامات می‌دانند. نشر ثالث از مجموعه یادداشت‌های مارکز «یادداشت‌های پنج ساله» و «نوشته‌های کرانه‌ای» را هم منتشر کرد. فرزانه از نخستین کسانی‌ست که مارکز را با ترجمه صدسال تنهایی به ایرانیان معرفی کرد. راستی به مبارکی رمان صدسال تنهایی بعد از حدود ۳۲ سال در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. این کتاب طی این سی سال در بازار رسمی کتاب حضور نداشت اما در بساط همه کتابفروشی‌های خیابان انقلاب و ایضاً جاهای دیگر بود. نشر ثالث ژنرال ‌در هزار توی خود‌ با ترجمه هوشنگ اسدی و ‌داستان مرموز‌ را با ترجمه بهمن فرزانه منتشر کرده. با چاپ صدسال تنهایی امیدوارم فرصت انتشار خزان خودکامه مارکز با ترجمه من هم فراهم شود که چندسالی‌ست بختش خفته. این کتاب را هم قرار است نشر ثالث منتشر کند.

رمان «ستاره آخرین عشق نادر» اثر هنری مورتیمر دوراند با ترجمه افشین مبصر منتشر شد. این اثر داستانی، روایتی است تاریخی از سه سال پایانی سلطنت نادرشاه که داستانی عاشقانه نیز در دل خود دارد. وقایع سه سال آخر سلطنت نادر شاه افشار در این کتاب آمده است. کتاب درست است که عنوان رمان بر خود دارد اما نادر که کشورگشایی خودکامه است در این سه سال گویا دچار مالیخولیا و توهم توطئه شده بود و تصور می کرد همه اطرافیان قصد براندازی او را دارند. او چنان ظلم و ستمی بر رعایای خود روا داشت که به قول میرزامهدی‌خان استرآبادی مردم از ظلم و جور او به غارها پناه بردند، آن‌وقت‌ها ظاهراً پناه بردن به غارها راه فراری مطمئن بود. نادر که خود را فرزند شمشیر می‌دانست با خونریزی و ستمکاری پرده تاریک موحشی بر تاریخ حیات خود کشید. قلمرویی را که به زور شمشیر از سند تا دجله تحت فرمان درآورده بود، با مرگش از هم پاشید. این کتاب را انتشارات شمع و مه روانه بازار کتاب کرده است.

«ایمپالای سرخ» رمان بنفشه حجازی به چاپ دوم رسید. این رمان که در دسته رمان‌های سیاسی قرار می‌گیرد بر تقابل دو شخصیت اصلی داستان شکل گرفته. یکی ایرج خردمند روشنفکر و دیگری خانم پیرنیای راوی. رمان درباره چند قهرمان مبارزات چریکی سال‌های قبل از انقلاب است و داستان به سال‌های پایانی دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ مربوط می‌شود که اوج جنبش چریکی‌ست. در قسمتی از داستان که زندانیان قصر خوردن خرما را برای حمایت از پرولتاریا بر خود حرام کرده بودند و قند خون‌شان می‌افتد، خردمند می‌گوید، بروید بگویید من ایرج ایمپالا هستم نه پرولتاریا و تظاهر هم نمی‌کنم. نان و خرما هم می‌دهم حتی اگر از پول خودم باشد! ایرج ایمپالا هم منتقد حاکمیت است و هم معترض همرزمان، روشنفکران و ساخت ذهنی‌شان. ایمپالای سرخ البته رمان است، نه تاریخ. اما به هر حال وقایع رمان خارج از تاریخ نیست. نشر افراز ایمپالای سرخ را منتشر کرده. در چاپ دوم هم جلد آن را تغییر داده تا در قالب یونیفورم داستان امروز ایرانی قرار بگیرد. بنفشه حجازی‌ هم بی‌نیاز از معرفی‌ست.

رمان «انتخاب»، نوشته نیکلاس اسپارکس را ناهید کبیری ترجمه کرده و نشر پوینده به بازار کتاب فرستاده. این رمان مثل باقی کارهای اسپارکس درون‌مایه‌های انسانی و عاطفی و رویکردی روانشناختی دارد و محور اصلی سال‌های پرحادثه زندگی مردی جوان است از عشق، ازدواج و خانواده و رنج‌های آدمی در جهان امروز می‌گوید. اسپارکس داستانی عاشقانه و سرگرم‌کننده خلق کرده اما از این داستان های عشقی آبکی نیست که پایان خوش داشته باشد یا با القای اندوه سوزناک و ساختگی پایانی تلخ برای آن رقم بزند. کبیری با قلم اسپارکس آشناست و پیش از این «دفتر خاطرات» او را هم ترجمه کرده بود. خواننده‌های ایرانی هم با آثار نیکلاس اسپارکس، بیگانه نیستند. آخرین آواز، معجزه عشق، پیامی در بطری، در اولین نگاه و فرشته نگهبان قبلاً ترجمه و منتشر شده بود.

بخارای ۸۴ هم مطابق معمول و سر وقت منتشر شد. آنهایی که مجله منتشر می‌کنند، می‌دانند سر وقت درآوردن یک مجله چه زحمتی دارد. آن هم مجله‌ای که ۱۰ تا مجله است. دهباشی مقدمه‌ای بر ویژه‌نامه بدیع‌الزمان فروزانفر نوشته و از سلوک و روحیه و شیوه تدریس او و زحماتش گفته. خانم مینو مشیری در مقاله اما این مرد یک داستایوفسکی یونانی است با ژرژ ویزینوس، نویسنده یونانی آشنا می‌کند. مشیری کوری و نوت‌بوک را از ساراماگو ترجمه کرده و آدلف را از بنژامن کنستان و خاکستر گرم را از شاندور مارائی نویسنده مجار. بخش مهمی از بخارا هم در راستای تقویت کتاب و کتابخوانی به نقد و بررسی کتاب پرداخته و کتاب‌های متنوعی را معرفی کرده است. شعرهایی از محمد قهرمان، تقی پورنامداریان، احمدرضا احمدی و شاعران تاجیک و افغان هم به چاپ رسیده است با کلی مطالب خوب و خواندنی. جناب استاد دکتر عزت‌الله فولادوند، مقاله‌ای از رابرت نازیک، ترجمه کرده‌اند که خواندنش واجب است. «شگفت است که روشنفکران اینچنین با سرمایه‌داری مخالف‌اند. دیگر گروه‌های قابل مقایسه با آنان از نظر منزلت اجتماعی- اقتصادی، به این شدت و به این نسبت، مخالفت نشان نمی‌دهند. بنابراین، روشنفکران از حیث آماری، غیرعادی و خلاف قاعد‌ه‌اند. البته همه روشنفکران «چپ» نیستند و مانند گروه‌های دیگر، طیفی از عقایدشان وجود دارد. ولی در مورد آنان، این طیف به چپ سیاسی میل می‌کند.»

«یکی از ما که با دیده و دل راه می‌رود/ پای راستش را هم از دست داده است/ ولی هنوز ایستاده است/ روی پای چپ/ مثل شعرهایش/ بعد از این رد پای او در شعرهای من/ خونین است» شعری که علیشاه مولوی گفته برای احمد شاملو در مجله رودکی ۱۱۰-۱۰۹ چاپ شده که قطع و شکل و شمایل تازه‌ای دارد. با آثاری از کیومرث منشی‌زاده، مسعود احمدی، مهدی وزیربانی، اکبر اکسیر، محمد قاسم‌زاده، فرزانه طاهری، حسن اصغری، مازیار نیستانی، ری‌را عباسی، میرزا آقا عسگری، دکتر عبدالحسین فرزاد. پرونده‌ای برای هوشنگ گلشیری دارد و مصاحبه‌ای هم با آقای عزت‌الله فولادوند شاعر و منتقد انجام داده درباره کتاب‌شان که به دکتر شفیعی‌کدکنی اختصاص دارد. ایشان با آقای دکتر فولادوند مترجم تشابه اسمی دارند.