شعارها و شعورها!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در این روزهای عید و دیدوبازدیدهای نوروزی، آنچه بیش از همه انسان را رنج می داد و می دهد وضعیت بستگان زندانیان دربند و در حصر است، به ویژه پدران و مادران سالخورده ای که در حسرت دیدار فرزندان زندانی شان ثانیه شماری می کردند و از آن ها مهمتر کودکان چشم به در مانده ای که با هر صدای زنگی از جا می جهیدند، شاید که پدر یا مادر زندانی - و در مواردی هر دو- از در وارد شوند.

  اما افسوس و صد افسوس که نه تدبیری در کار حاکمان نشسته بر جایگاه امام علی بود و نه تحولی در منش حکومتداری سران جمهوری اسلامی، تا انسان دست کم دل خوش کند که آن گاه که زیر لب زمزمه می کنند “یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر الیل و نهار یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال”، اندک اثری از این دعای پرمعنا می پذیرند و کوچکترین گامی به پیش  میگذارند تا حال خویش را دگرگون سازند و  روزگار دیگران را متحول.

  کافی است که نگاهی به اخبار و گزارش های خبری رسانه ها انداخته شود و گفت و گو های خبرنگاران با خانواده های زندانیان در بند و در حصر، یا حتی توجهی به درد دل های حضوری و دل نوشته ها و عکس هایی که در فضای مجازی منتشر شد تا عمق نگرانی و ناراحتی آنان از وضعیت عزیزانشان روشن شود. و البته، گاه آه و ناله ها و لعن و نفرین هایی در واکنش به ظلم و ستمی که در این سال ها توسط حاکمیت علیه ملت روا داشته شده که کمترین آن ها می تواند عدم اعطای مرخصی های نوروزی زندانیان سیاسی ـ- عقیدتی باشد که در سال 94 کمتر از هر سال بود و از لحاظ کمی و کیفی انگشت شمار.

   پیشینه ی امر نشان می دهد از آن زمان که رهبر جمهوری اسلامی برای سال پیش رو شعاری برگزیده و اعلام کرده است، کمتر سالی بوده که مفاد این شعار تحقق یافته باشد؛ حتی اگر مسیری عکس پیموده نشده باشد. اما وقتی  چند شب پیش شعار سال 94 اعلام شد از دلم گذشت که کاش به جای “ دولت و ملّت، همدلی و هم‌زبانی”، عبارتی واقعی تر و نزدیک تر با حال و روز شرایط جاری ایران مطرح می گردید؛ بر اساس “حاکمیت دوگانه”.

  در این شرایط ملموس تر شعار اعلام شده از سوی آیت الله خامنه ای می توانست تبدیل شود به “حکومت و ملت، همدلی و همراهی”. در این وضعیت هم دولت تکلیف خود را می دانست و هم ملت، هم رئیس جمهور برآمده از رای ملت، حسن روحانی دست کم مدتی دلخوش چند صباحی خوش می شد  که هسته ی سخت حکومت با آن سر ناسازگاری ندارد و هم ملت می توانست امید داشته باشد که اگرچه چون گذشته همدلی و همراهی نخواهد دید، دست کم رنج و آزار هم نخواهد کشید؛-حتی در سطح ندادن مرخصی نوروزی.

 اما از آن جا که مردم ایران با شعور هستند و کمتر دل به این شعارها می بندند، اکثر قریب به اتفاق آن ها  از همان ابتدای سال شرط و شروط های فرمایشی را نادیده می گیرند و باز بنا را بر آن می گذارند که در سال 94 نیز در به همان پاشنه خواهد چرخید که در سال های پیش گشته بود. ملت خوب می داند که در شرایط حاکمیت دوگانه، نه قرار است نهادهای انتصابی با دولت انتخابی “همدلی و همزبانی” نشان دهند و نه قوای غیردولتی زیر نظر بیت رهبری با ملت “همدلی و همراهی” داشته باشند.

  بر این اساس، وقتی امسال عنوان شد که “ یکی از مهم‌ترین شروط عبارت است از همکاری‌های صمیمانه میان ملّت و دولت “، در دل خیلی ها از جمله بسیاری از بستگان زندانیان سیاسی - عقیدتی این گونه گذشت که کاش “حاکمیت” نرم افزاری در اختیار داشت که به کمک آن در طرفه العینی تمام “دولت”های این عبارت به “حکومت” تبدیل می شد و رهبر جمهوری اسلامی هر توقع از حسن روحانی را توقع  ملت از آیت الله خامنه ای فرض می کرد و خود در سال 94 بیش از همه به آن عمل می کرد!

” اگر این همکاری صمیمانه از دو سو شکل بگیرد، یقیناً همه‌ی آنچه را که جزو آرزوهای ما است دست‌یافتنی است و آثار آن را مردم عزیزمان به چشم خواهند دید. دولت، کارگزار ملّت است؛ و ملّت، کارفرمای دولت است. هرچه بین ملّت و دولت صمیمیّت بیشتر و همکاری بیشتر و همدلی بیشتری باشد، کارها بهتر پیش خواهد رفت. باید به یکدیگر اعتماد کنند؛ هم دولت، ملّت را به معنای واقعی کلمه قبول داشته باشد و ارزش و اهمّیّت و توانایی‌های ملّت  را بدرستی بپذیرد، هم ملّت به دولت که کارگزار کارهای او است به معنای حقیقی کلمه اعتماد کند “.

  در صورت تحقق این امر اولین اتفاقی که می توانست در ایران بیفتد اعلام همه جانبه ی آشتی ملی بود و گشوده شدن درهای زندان ها، بازداشتگاه ها و حصرهای خانگی، نه آنکه وقتی به مناسبت سالگرد 12 فروردین، روز جمهوری اسلامی، صادق لاریجانی بار دیگر نامه ی عفو و تخفیف دوران حبس زندانیان را خطاب به آیت الله خامنه ای می نوشت باز نام  زندانیان سیاسی- عقیدتی به بهانه ی زندانی امنیتی بودن آنان خط بخورد و رهبران جنبش سبز در حصر خانگی بمانند و دلبندان در بند ملت در حبس.

  زمانی بود که وقتی می خواستند بر عدم تحقق وعده ای اشاره کنند به طعنه می گفتند: “آن قدر منتظر بمان تا علف زیر پایت سبز شود”. حال حکایت سبز شدن گیاهان خودروی در جوار درهای بسته ی زندان های خانگی است که انسان هراس دارد خبر روئیدن و پیام خوش در دل آن را بیان کند. چون از آن بیم دارد که داستان آن گربه های دوره گرد خیابان پاستور تکرار شود که وقتی خبر دلخوشی و دلبستگی بانو رهنورد و میرحسین موسوی به آن ها مطرح شد به طرفه العینی هر دو گم و گور شدند- در شرایطی که هیچکدام سبز نبودند و چون سبزه ی روئیده در کنار در نمی شد به راحتی آن ها را از ریشه درآورد.