قرارداد لوزان چای

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

جلسات مذاکره در ژنو بشدت دنبال می شود و با دقت پیگیری می شود. یک گروه عاقل و توانای ایرانی به سرپرستی جواد ظریف، دارند سنگی را که محمود احمدی نژاد پرت کرد ته چاه با هر بدبختی است در می آورند. حالا اینکه در بیاید و کی دربیاید و اصولا چطوری در بیاید، پاسخ مشخصی برایش ندارم. اما یک چیز را می دانم که فعلا در نیامده و دارند متن یک بیانیه را تهیه می کنند که براساس آن بیانیه قرار است یک تفاهم نامه امضا شود که آن تفاهم راه رسیدن به توافق را بازگو کند. یعنی حالا حالاها کار داریم. من ارزیابی های مختلفی درباره مذاکره کردم و دلایلی را پیدا کردم که پاسخ می دهد که چرا رسیدن به توافق میان پنج بعلاوه یک بعلاوه آمریکا، اگر نگوئیم ناممکن، اما می توانیم بگوئیم خیلی خیلی سخت است.

یک، عرب ها و کشورهای منطقه نمی خواهند. تقریبا در همه خاورمیانه و جهان عرب، هیچ کشوری جز سوریه هیچ علاقه ای به حل مشکل ایران ندارد. از قضا همه شان معتقدند که اگر مشکل ایران حل نشود خیلی بهتر است.

دو، اروپایی ها نمی خواهند. تا وقتی بوش دیوانه سرکار بود و هفته ای هشت بار نقشه حمله به ایران را می کشید، اروپایی ها رابطه شان با ایران نسبتا خوب بود. حالا که اوبامای عاقل سعی می کند با ایران توافق کند، اروپایی ها خل و چل شدند و هر سه تا بچه غول انگلیس و فرانسه و آلمان بدشان نمی آید که ایران را دو سوت چپ و راستش کنند و خودشان با عربستان سعودی و بچه مایه دارهای حاشیه نشین خلیج فارس معامله کنند و حال بدهند و انرژی بگیرند.

سه، بقیه دنیا هم نمی خواهد. تقریبا در تمام آفریقا بجز جزایر قمر و احتمالا سودان بقیه شان به احتمال زیاد اگر با جمهوری اسلامی دشمن نباشند، احتمالا رابطه خوبی هم ندارند. آمریکای لاتین هم بیشتر علاقمند است که یک دیوانه مثل احمدی نژاد سوار بر بمب اتمی، مثل گاوچرانهای تکزاس از ارتفاع سی هزار پایی شترق بیافتد وسط نیویورک و کشورهای نسبتا چپ و نسبتا دیکتاتور آمریکای لاتین حالش را ببرند، تا اینکه یک آدمی مثل روحانی و ظریف دنبال برقراری رابطه با آمریکا باشند.

چهار، حکومت ایران و حکومت آمریکا نمی خواهند. در واقع بجز اوباما و دولت دموکرات های حاکم بر آمریکا، بقیه حکومت آمریکا و از همه مهمتر سنای آمریکا و از آن هم مهمتر لابی اسرائیل و یهودیان آمریکایی هم دوست دارند جمهوری اسلامی به فاک فنا برود. این وسط بیست درصد حکومت ایران یعنی بخشی از دولت روحانی مایل است با آمریکا توافق کند، ولی خود رهبر مملکت اصولا سالهاست که با هیچ کس توافق نکرده. بالاخره برایش سخت است. در آمریکا هم که اظهرمن الشمس الواعظین است که در واقع از گروه پنج بعلاوه دو، یعنی همان پنج بعلاوه یک بعلاوه آمریکا، هم حکومت آمریکا، هم حکومت ایران، هم فرانسه، هم آلمان و هم انگلستان چندان علاقه ای به رسیدن به توافق ندارند. فقط می ماند روسیه و چین که آنها تنها دوستان ایرانی هستند که از صد تا دشمن هم بدترند، چرا که به نفع آنهاست که ایران شاخ بشود جلوی آمریکا و آنها با آمریکای ضعیف شده مواجه باشند و بازار ایران را هم دراختیار داشته باشند.

پنج، بازار نمی خواهد. معمولا وقتی بازار با یک اتفاق سیاسی موافق باشد، خود بخود احتمال آن اتفاق بالا می رود. از قضا در حال حاضر بازار هیچ علاقه ای به توافق ایران و غرب ندارد. چرا که اگر توافق ایران و آمریکا اتفاق بیافتد، آمریکا احتمالا به یکی از اصلی ترین شرکای اقتصادی ایران تبدیل می شود. از این اتفاق چه کسانی ضرر می کنند؟ اول از همه چین و روسیه که اولی آشغالهایش را به تهران می فروشد و از انزوای ایران پول در می آورد، و دومی هم که یک حکومت قروقاطی بی عقل مثل دولت احمدی نژاد را دوست دارد که دو تا سرفه کند و هفت تا کلمه علیه هولوکاست و اسرائیل بگوید قیمت نفت می رود تا بالای برج ایفل و اول از همه روسیه از قیمت بالا سود می برد. بعد از چین و روسیه که با توافق ایران و آمریکا مخالفند، انگلیس و فرانسه و آلمان هم می دانند که به محض اینکه توافق ایران و آمریکا شکل بگیرد آنها بازار ایران را از دست می دهند.

شش، کلیه جنگ طلبان جهان. اصلا در دنیایی که در هر دو ساعتی خبر یک انفجار و اعدام دسته جمعی و حملات چریکی ده هزار نفری منتشر می شود، بقول افغان ها کدام کسی گپ از توافق می زند؟ الآن ده سال است که جنگ طلبان دارند از این وضع حال می کنند. جنگ طلبان اسرائیل که اگر احمدی نژاد نبود تا به حال هفت بار از روی زمین محو شده بودند، از هر دولت عاقلی در ایران متنفرند و آرزو می کنند که یک مشت احمق روانی در ایران دولت را در اختیار داشته باشند، تا آدمهای عاقل و میانه رویی که جنگ نمی خواهند. عربستان و ترکیه و داعش و قطر و امارات و غیره، همه شان همین حالا دارند مارش نظامی می زنند و دستگرمی دارند یمن را برای عبرت سایرین نابود می کنند. جنگ طلبان آمریکایی هم که بشرح ایضا. در واقع هم چپ جهانی مثل چین و روسیه و کوبا و ونزوئلا و برزیل و فرانسه و غیره مایل اند که در جهان جنگ باشد و هم محافظه کارانی مثل نئوکان ها حالشان از توافق و صلح به هم می خورد. در کوچه خودمان هم از بابک زنجانی و محصولی و رحیمی و احمدی نژاد که سوپرمارکت کاسبان فتنه را دارند، اصلا نان شان وقتی توی روغن است که جنگی در کار باشد. سپاه و بسیج و حزب الله و امامان جمعه و جبهه پایداری و فرقه احمدی نژاد و از همه مهم تر خود خامنه ای هم علاقه ای به صلح ندارند. حالا توی این وضع که همه از توافق ایران و آمریکا ناراضی اند، چطوری قرار است بیست درصد ایران با سی درصد آمریکا توافقی بکند که اغلب حکومت های جهان با آن مشکل دارند.

هفت، تفاهم بسیار سخت است. من که به آمریکا و اروپا حق می دهم که نتوانند به تفاهم با ایران برسند. نه اینکه آنها احمق هستند و عقل ندارند. بلکه بخاطر اینکه مردم ایران هم نمی فهمند این حکومت حرف حسابش چیست. وقتی ما که در همین حکومت بزرگ شدیم نمی فهمیم این پدر مست و دیوانه چی زیر لبش وزوز می کند، چطوری انتظار داریم بقیه که در این سی سال هرگز با ایران مراوده فکری نداشتند بفهمند. طرف می بیند هر یک سالی با یک حکومت طرف است. یک سال حکومت می شود چپ خفن مثل کوبا، یک سال بعد می شود راست افراطی مثل عربستان سعودی و تازه به داعش می گوید تو در نیا که من در اومدم و یک سال بعدترش می شود یک حکومت اصلاح طلب مثل سوئیس که چس فیل را هم با کارد و چنگال می خورد. خب! قبول کنیم با این حکومت به تفاهم رسیدن سخت است. اصلا خودمانیم، فرض کنید یک ایرانی مگر می داند پسرخاله اش نظرش چیست؟ ماها یا نظر نداریم، یا هر دو ساعتی نظرمان عوض می شود و یا اینکه اصولا اگر نظری هم داشته باشیم خودمان را یک جور دیگر نشان می دهیم. همین می شود که در فاصله سه روز مانده به برگزاری انتخابات در آمریکا و اروپا نهایتا دو درصد تفاوت میان نظرسنجی و نتیجه انتخابات وجود دارد. در حالی که در ایران موسسات نظرسنجی سه روز قبل از انتخابات ارزیابی می کنند که خاتمی احتمالا زیر سی درصد رای می آورند و سه روز بعد خاتمی 70 درصد رای می آورد. نظر مردم که اینقدر تغییر نکرده. در واقع نظر مردم ایران روی کاغذ رای گیری، با هنگام پاسخ دادن به نظرسنجی، یا در تاکسی، یا در اداره، یا در میهمانی بکلی فرق می کند. طرف توی خانه طرفدار حمله نظامی آمریکا به ایران است، توی تاکسی می شود عضو جبهه ملی و از ملیت ایرانی دفاع می کند، در اداره می شود طرفدار رهبری و سینه چاک احمدی نژاد، غروب هم که به سراغ همکلاسی های قدیمی اش می رود می شود عضو اصلاح طلبان. حالا ما چطوری بفهمیم که این آدم نظرش چیست؟ و چطوری انتظار داریم غربی ها در فهمیدن منظور کسی که اصلا منظوری ندارد موفق بشوند؟

همین است که ما البته خیلی امیدواریم و اصولا غیر از این هم کاری نمی توانیم بکنیم، ولی این مشکلاتی هم که گفتم مثل حکایت همچنان باقی هستند.