قضیه عشقی مذاکرات ژنو

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

امشب برگزار شد مذاکراتی هسته ای

که در آن پیشنهاداتی شد بسته ای

یک طرف نشسته بود آقای جان کری

و دائم می خندید بشکلی یک وری

انگلیس هم نشسته بود در حالتی مرموز

از شونصد سال قبل امپراطور پیر است تا امروز

آقا جواد ظریف بود با لبانی خندان

در فیسبوک استتوس می گذاشت فراوان

استتوس هایی که گاهی بودند دراز

و بعضی هایش هم خیلی می شدند “آز”

“آز” به زبان ترکی یعنی کم

اگر ترک نباشی بیلمیری یعنی لایفهم

خبرنگاری دراز آمده بود از سی ان ان

و چندین خبرنگار کوتاه از سایر رسانه های ممکن

هی عکس می گرفتند تق و تق و تق

از خانم مرکل که ایستاده بود شق و رق

گاهی هم عکاسی می نمودند از سرگئی ریابکف

که پوتین روسیه را با چین می نمود جف

“جف” همان “جفت” است در این وغ وغ ساهاب

آفتاب آمد دلیل آفتاب

 

“عشق ناکوم کاترین و سعید”

از اروپا خانومی بود به نام کاترین اشتون

که تیر عشق سعید قلبش را نموده بود پر از خون

“هر چه وعده داد عمل ننمود

هی فرصت را به تهدید تبدیل کرده بود”

تا آنکه ظریف آمد و گفت: کاترین جان

دلبرکم! بیا توافق کنیم آشکار و نهان

کاترین دلش یهو واسه جواد ولو شد

هر چی سعید قول داده بود توی مغزش وتو شد

با یک دامن مخمل و یک پیراهن چیت

کاترین می نمود جواد را ری توئیت

عشقی نهان در دل شان تا دسته جا کرد

و فیلی بزرگ را در ژنو هوا کرد

 

“قضیه لوران و نتانیاهو”

اما مثل قضیه مجنون و لیلی

عشق کاترین و جواد دشمن داشت خیلی

از یک طرف آقای لوران فابیوس

خودش را نمود برای نتانیاهو لوس

از یه ور حال می داد به ملک سعود

و از اون ور در تل آویو خودش را حراج نمود

فابیوس: “ای نتانیاهو که امروز تنهایی

ژو تم بوکو، رو چشام برت دارم جایی

اگر همه ولت کنن، تو تان فو، دو غی ین

من یکی دارمت، بقیه دیگه چی چی ین؟”

نتانیاهو بغلش کرد به مقدار زیاد

و مقادیری به غبغبش انداخت باد

 

“سخنان آسدعلی آقا در ممالک محروسه”

از طرف دیگر آسدعلی آقا قرم قرم می کرد

برای برادران بسیجی الدرم بلدرم می کرد

یه خط قرمز کشیده بود به چه کلفتی

که نمی شد از روش بپری و وسط جنگ نیافتی

با یک جمله حمایت می نمود از هیات مذاکرات

با جمله بعدی به همه می گفت خفه یعنی کات

فقد حفظنی علی البیضه الاسلام

و لا تذهب الخطوط حتی یک گام

شجع الحاضرین کانوا

السماح بالزیاره مستر آمانو

والتشویق الحاضرین به عملیات تندکی و تیزکی

و الهاشمی یقول به خودش آی زکی

این سخنان رسید به گوش موسیو اولاند

و لوران فابیوس آنرا غیرقابل قبول خواند

 

نتیجه گیری اخلاقی

از این قضایای پلتیکی نتایج مهمی اخذ گردید

که برخی از آنها یواش بود و برخی شدید

اولندش کسی که یک قدم نمی گذارد عقب

چطور مذاکره می کند در ساعات پایانی شب؟

دومندش اسرائیل می باشد و کشور فرانسه

که قصد به هم ریختن مذاکره دارند از طرق خاصه

البته “سین” و “صاد” نیستند هم قافیه

منتهی برای رساندن منظور همین هم کافیه

سومندش روسیه هست و مملکت چین

که جفت شان پولمان را خوردند بطرفه العین

نه روسیه راضی است از چنین کاری

نه چین دست برمی دارد از چنین بازاری

چهارمندش خانم مرکل افسردگی گرفته شدید

از انگلیس هم که نمی شود حرفی شنید

آخرندش جواد می ماند و کاترین

که ژنو برایشان شد بهشت برین

پس نتیجه می گیریم که عشق بهتر است از پلتیک

و پرندگان عشق وسط جنگ می نمایند جیک جیک

آوخ از این عشق! آوخ از این جنگ!

تیر جنگ خورد به قلب عشق ددرنگ!