دشمن روی زمین امریکاست امریکا!

علی رضا رضایی
علی رضا رضایی

» راستانِ داستان / داستانی از علیرضا رضایی

بچه هنوز دوم دبستانش به سوم نرسیده باید این سرود را یاد می‌گرفت: دشمن اصلی ما امریکاست امریکا، مرگ بر امریکا. هنوز چهار کلاس مانده تا a , b , c , d را یاد بگیرد این‌را به‌ناچار عین اسمش حفظ بود که “دشمن مستضعفین امریکاست امریکا، مرگ بر امریکا”. نظام از همان سال‌ها به مدد ده‌ها قبضه معلم پرورشی از تمام تلاشش برای “پرت کردن” اباطیل به‌سمت هر قدرتی که نه دستش به آن می‌رسد نه زورش استفاده می‌کرد. این‌کار خیلی می‌چسبید. امریکائی‌ها هم که آن اوائل تا یکی می‌گفت “پخ” تا دم مرزهایش لشرکشی می‌کردند، خیلی زود به استراتژی “پرت کردن” نظام پی بردند. شما خودت را یک لحظه بگذار جای یک سناتور کنگره‌ی امریکا در حال تماشای آتش زدن پرچم امریکا توسط یک بچه‌ی ده ساله. د آخر لامصبا! عرض پرچم امریکا از طول ما هم نیم متر بلندتر بود، لااقل به یک کاری مجبورمان می‌کردید که قدمان برسد!

البته آن‌موقع شوروی هم “دشمن اصلی ما بود”. در واقع هر بچه محصلی در همان بدو ورود به مدرسه، به‌جای دوست، با چند مدل دشمن آشنا می‌شد: دشمن اصلی که مفرد بود ولی جمع‌شان می‌شد امریکا و شوروی و اگر قافیه‌ی شعرها اجازه می‌داد و انگلیس هم در بیت و مصرع جا می‌شد، آن‌را هم اضافه می‌کردند. ظاهراً دشمن فرعی هم عراق بود که با اینکه فرعی بود ولی هر روز در هر محلی تشییع یک عزیزی بود که او کشته بود. فکر کنم “عراق” یا با هیچکدام از قافیه‌های اشعار سرودها جور درنمی‌آمد یا “صدام” برای شعر و سرود سر راست‌تر بود که دائم استفاده می‌شد. آلمان و فرانسه و این‌جور جاها هم که همینطوری بالقوه دشمن بودند و بیشتر به کار سخنرانی‌ها می‌خوردند تا سرود. بابا یارو که نمی‌توانست بنشیند مثنوی بگوید برای «پرت کردن» شعار. تازه اگر هم می‌گفت، بنده‌ی بدبخت که ده سالم بیشتر نبود چطوری به‌عنوان بازوی نونهال پرت کردن نظام آن‌را سر صف می‌خواندم؟ ای بابا!

یک سرود “امریکا، امریکا، ننگ به نیرنگ تو” هم بود که هرچی بود مخ شاعرش خیلی بیشتر از شاعر سرود قبلی کار می‌کرد. لااقل تکلیف آدم با فراز و فرود سرود روشن بود. این یکی انگار که داشتی نوحه می‌خواندی. شاعر هر جا هم که گیر کرده بود مثلاً جای “مستضعفین” گفته بود “علم و هنر” و الباقی‌اش هم که یکی بود. من مطمئنم که یارو پنج دقیقه هم وقت نگذاشته بود. کافی بود جای نقطه‌چین را با هرچی که دلت خواست پر کنی تا بشود سرود:

دشمن….. امریکاست امریکا، مرگ بر امریکا

قضیه جائی بغرنج می‌شد که شاعر برای تداعی ابتدائی‌ترین عبارت‌ها هم مخش هنگ کرده بود و جای نقطه‌چین نوشته بود “روی زمین”! آخه لاکردار، دشمن روی زمین امریکاست؟ من نمی‌دانم شاید شاعر در آن لحظه احساس کرده بود که فقط ما روی کره‌ی زمین هستیم و امریکا. البته حفظ کردن سرودها هرچی که بودند از حفظ کردن روایت‌های “یستخلف الذین منهم”های کتاب دینی راحت‌تر بود. درس پس دادنش هم خیلی راحت‌تر بود. البته کسانی که مثل نگارنده بعداً کارشان به مصاحبه‌ی گزینش کشید متوجه شدند که اگر آن معلم پرورشی شوت بجای سرود دشمن اصلی ما امریکا امریکا همین “یستخلف الذین منهم”ها را به آدم زور کرده بود، بعداً در اعلام نتایج گزینش لب و لوچه‌ی آدم آویزان نمی‌شد. لامصب هیچکس در آزمون الهی گزینش درباره‌ی “دشمن اصلی ما” که اینهمه لای بوی جوراب نمازخانه‌ی مدرسه که اول قرار بود کتاب‌خانه بشود حفظش کردیم، سوال نکرد. اصلاً دشمن اصلی ما چیه؟ هیچکس سر گزینش درباره‌ی “دشمن روی زمین” هم سوال نپرسید. حالا مستضعفین بیچاره‌ای هم که امریکای سرود دشمن اصلی آن‌ها هم بود که هیچی. بیچاره‌ها هم مستضعفی کشیدند هم در گزینش رد شدند!