دو مقاله به قلم آلبرکامو همزمان با روزهای آزادی پاریس
حقیقت ما در این شب، انسان را تسلی می دهد
لیلا ضیامجیدی
آلبرکامو دو مقاله “خون آزادی” و “شب حقیقت” را در روزهای آزادی پاریس در اوت 1944 نوشته و در روزنامه combat به چاپ رسانده است. بین 16 تا 26 اوت 1944 شهر پاریس آخرین روزهای اشغال نیروهای رایش را سپری میکند. نهضت مقاومت فرانسه آزادسازی پایتخت را سازماندهی میکند و فراخوان بسیج مردمی میدهد. شهامت و ازخودگذشتگی مردم پاریس در این روزها ستودنی بوده است و افراد زیادی در این درگیریها کشته شدهاند…
خون آزادی
(Combats، 24 اوت 1944)
پاریس از تمام این توپهای جنگی در شب آگوستی خود آتش به پا کرده است. در این چشمانداز سنگ و آب، دورادور این رود با موجهای سنگین تاریخ، بار دیگر سنگرهای آزادی قد علم کردهاند. یکبار دیگر، عدالت باید با خون انسانها خریده شود.
ما این جنگ را خوب میشناسیم، با جسم و قلبمان با آن درآمیختهایم که بیهیچ تلخی این وضعیت وحشتناک را بپذیریم. با این حال، حقیقتِ آن و برد و باختش را نیز برای رد کردن سرنوشت سختی که باید خود به تنهایی متحمل آن شویم، خوب میشناسیم. زمان، شهادت خواهد داد که مردان فرانسه نمیخواستند بکُشند و اینکه آنها با دستهای خالی وارد جنگی شدند که خود انتخاب نکرده بودند. آیا حق آنها برای آنکه دست به اسلحه ببرند و در این شب روی سربازان، بیوقفه اسلحه بکشند، باید بینهایت باشد؟ سربازانی که طی دو سال فکر میکردند که جنگ آسان است.
بله، حق آنها بینهایت است. حق آنها در امید و عمق انقلاب وسعت دارد. حق آنها، حقهای آینده کشوری است که در طول این زمانهای طولانی و تعمق اندوهبار گذشتهاش خواستهاند آن را حفظ کنند. پاریس امروز میجنگد تا فرانسه فردا بتواند سخن بگوید. مردم امشب در نبردند چون آرزوی عدالت را برای فرداها در سر دارند. بعضی در حالی که میگویند نیازی به این کارها نیست و اینکه با صبر، پاریس با هزینه کمتری آزاد میشود، راه خود را میگیرند و میروند. ولی آنچه آنها بهطور مبهم احساس میکنند این است که چه بسیار چیزهایی که با این آشوبها تهدید میشوند، اگر همهچیز طور دیگری پیش میرفت میتوانستند از بین نروند.
برعکس باید این مسئله روشن شود: هیچکسی نمیتواند فکر کندآزادی که در این سالها فتح شده است چهرهای آرام و مطیع خواهد داشت که بعضی از رویای آن لذت ببرند. این زایمان وحشتناک در نتیجه یک انقلاب است.
نمیتوان امید داشت کسانی که چهار سال در سکوت و در تمام روزهایی که هیاهو در آسمان و اسلحهها به پا بود، جنگیدهاند رضایت بدهند و اینکه ببینند نیروهای عقبنشینی و بیعدالتی به هر شکل ممکن بازگشتهاند. نمیتوان انتظار داشت آنهایی که بهترین بودهاند و آنهایی که از نو پذیرفتهاند که بهترین و پاکترین آنچه در طول 25سال کردهاند را از نو انجام دهند. آنهایی که پافشاری میکردند که در سکوت کشورشان را دوست بدارند و در سکوت رهبران خود را خوار بشمارند. این پاریس که امشب میجنگد، میخواهد فردا فرمان دهد. نه برای قدرت که برای عدالت، نه برای سیاست که برای اخلاق، نه برای سلطهگری کشورش که برای بزرگی آن.
اعتقاد ما تنها این نیست که اینگونه خواهد شد، بلکه معتقدیم امروز در رنج و سماجت نبرد این امر محقق شدهاست. به همین دلیل هم هست که ورای درد انسانها، باوجود خون و خشم، باوجود این مردگان که جایگزینی نخواهند داشت، این جراحتهای ناعادلانه و این گلولههای کور، صحبتی از حسرت نیست بلکه واژگانِ امید است، واژگان امید وحشتناک انسانهایی که با سرنوشت خود تنها ماندهاند باید بر زبان جاری شود. با پایان یافتن تمام نبردها این پاریس بزرگ و گرم با توفانهای ملایمش در آسمان و در کوچهها، شهر نور ما که تمام دنیا را به حسادتمان وامیداشت، در نظرمان نورانیتر جلوه خواهد کرد. پاریس، از تمام آتشهای امیدواری و درد چراغانی خواهد شد و شعلههای شجاعت هوشیارانه و درخششی را خواهد دید که نه از آزادسازی بلکه از آزادی نزدیک خبر میدهند.
شب حقیقت
(combat، 25 اوت 1944)
با اینکه گلولههای آزادی هنوز در شهر سوت میزنند، از لابهلای فریادها و گلها، توپهای آزادسازی از دروازههای پاریس میگذرند. در یکی از زیباترین و گرمترین شبهای آگوست، آسمان پاریس با ستارههایی که همیشه زیباترین نگارهها هستند با دود آتشها و فشفشههای رنگارنگ شادی مردمی عجین شده است. در این شب بیمانند، چهار سال از یک تاریخ هولناک و یک جنگ وصفناپذیر که فرانسه با شرمساری و خشمش درگیر آن بوده است، پایان میپذیرد.
آنها که هرگز از خود و کشورشان ناامید نشدهاند، امشب زیر این آسمان پاداش خود را میگیرند. امشب به اندازه یک دنیا ارزش دارد، این شب شب حقیقت است. حقیقتی که در سلاحها و در جنگ است و حقیقتی که در نیرویی نهفته است که مدتها در حقیقت دستهای خالی و سینهای شکافته بوده است. این حقیقت در همه جای این شب که مردم و توپهای جنگی همه با هم به خروش درآمدهاند، جریان دارد. این خروش که صدای مردم و توپهای جنگی است، چهره پیروزمند و خسته نبردکنندگان کوچهها را دارد که با زخمهای روی صورت و عرقریزان روانند. بله، به راستی امشب، شب حقیقت است، این حقیقت ارزشمند که رضایت به جنگ داده است و پیروزی.
چهار سال است که مردان در میان آوارها و ناامیدی ناپدید شدهاند و با آرامش ثابت کردند که هیچ چیز از دست نرفته است. گفتند که باید ادامه داد و اینکه نیروهای خیر همیشه بر نیروهای باطل پیروز خواهند شد اگر بهای آن پرداخته شود. آنها این بها را پرداختند. ولی بیشک بهای سنگینی نیز بود. بهایی داشت به اندازه خون و سنگینی هولناک زندانها. بسیاری از این مردان جانشان را از دست دادهاند و دیگران هم پس از سالها بین دیوارهای کور زندگی را میگذرانند. این بهایی بود که باید پرداخته میشد. ولی حتی همین مردان نیز اگر میتوانستند بهخاطر این شعف فوقالعاده و شگفتانگیز که همچون جزر و مد دریا ما را در خود گرفته است، ملامتمان نمیکردند زیرا این شادی نسبت به آنها بیوفا نیست. برعکس، این شادی عین عدالت است و میگوید که آنها حق داشتند. ما که چهار سال در یک رنج مشترک با هم پیوند داشتیم، دوباره در یک مستی با هم یکی شدهایم و همبستگی خود را به دست آوردهایم و با شگفتی در این شب منقلبکننده درمییابیم که در طول چهار سال هرگز تنها نبودهایم. ما سالهای برادری را زیستهایم.
هنوز نبردهای سختی انتظارمان را میکشند. ولی صلح، بر این خاک پارهپاره شده بازخواهد گشت و در درون این قلبهایی که از امیدها و خاطرهها عذابها کشیدهاند جای خواهد گرفت. زمان خوشبختی و محبتهای حقیقی خواهد رسید. ولی این صلح، ما را فراموشکار نخواهد یافت و چهره برادرانمان که با گلوله از شکل افتاده است و برادری مردانه این سالها هرگز بعضی از ما را ترک نخواهد کرد. همراهان ما این آرامشی را که آنها به دست آوردهاند و در این شب از نفس افتاده به ما وعده داده شده است، نگاه میدارند. نبرد ما از آن ایشان خواهد بود.
هیچ چیزی به این مردان داده نشده است و کمترین آنچه آنها میتوانستند به دست بیاورند، به قیمت مرگهای ناعادلانه تمام شده است. ولی بزرگی انسان در آنجا نیست، بزرگی انسان در تصمیمی است که میگیرد برای اینکه از شرایطش قویتر باشد. اگر شرایط حاکم بیعدالتی است، تنها یک شیوه برای چیره شدن بر آن وجود دارد و آن هم این است که انسان دقیقا همانی باشد که هست.
حقیقت ما در این شب، آنچه در این آسمان آگوستی شناور است، دقیقا انسان را تسلی میدهد. این آرامش از آن قلبهای ماست، همانطور که از آن قلبهای همراهان ازدسترفتهمان است، که بتوانیم در برابر پیروزی بازآمده و بیبازگشت بگوییم: “ما آنچه میباید، کردیم”.
منبع: روزنامه بهار