احمدی نژاد رئیس جمهور

روزبه میرابراهیمی
روزبه میرابراهیمی

po_rozbeh_mir_ebrahimi.jpg

در طول دو سال و اندی که صندلی ریاست جمهوری اسلامی ایران مهمان “غیب خوانده ای” را به خود می بیند بدلایل ‏فراوان شخصی در نوشتارهای خود هرگز در کنار نام محمود احمدی نژاد واژه “رئیس جمهور” را استفاده نکرده ام. شاید ‏از جهاتی برخی این اصرار و روش را خروج از حرفه ام به عنوان یک روزنامه نگار بدانند اما دستم هرگز برای سپردن ‏این منصب حتی در کاغذ پاره ها برای وی یاری ام نکرده و نمی کند.‏

اما امروز در مورد مقوله ای می نویسم که مجبورم برای روشن شدن منظورم این دو ـ احمدی نژاد و رئیس جمهوری ـ را ‏حداقل در این نوشته کنار هم قرار دهم. چه هدفم نوشتن از “ریاست جمهوری” است و دست مایه ام هم عملکرد این فرد.‏

ظرفیت های یک “رئیس جمهور” در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم بر کاغذ مشخص است و هم در دوره های مختلف ‏در عمل. رئیس جمهور پیشین ایران که ردای اصلاح طلبی را به تن داشت و با موجی خروشان برای اصلاح به قدرت ‏فرستاده شده بود صددر صد هم این قانون را می دانست و هم سبقه پیشینیان خود را دیده بود. اما حاصل پایان دو دوره ‏حضورش در جایگاه ریاست جمهوری این شد که رسما اختیاراتش را در حد یک تدارکاتچی خواند. هر چند حتی از همان ‏اختیارات در حد تدارکاتچی هم بهره نبرد و نخواست ببرد.‏

مقام ریاست جمهوری در ایران با تمام موانع و محدودیت هایی که بر سر انتخاب کردن و انتخاب شدن در آن وجود دارد ـ ‏که ماهیتا غیر دموکراتیک اش می کند- مستقیم ترین تبلور رای مردم است ( البته در صورت برگزاری سالم و بی شبهه ) و ‏اگر هم در سیستم جمهوری اسلامی کسی بخواهد ادعای منتخب مردم بودن را بکند منتخب همین جایگاه است. [ این نکته را ‏یادآور می شوم که بحثم در حد چارچوب سیستم موجود کنونی است و نه چارچوب ایده ال ]‏

رئیس جمهور در سیستم جمهوری اسلامی هرچند برخی مشروعیتش را به تنفیذ رهبری منوط می کنند اما همه مشروعیتش ‏از رای مردم است و در همین سیستم، تنفیذ مقام ریاست جمهوری از سوی رهبری وظیفه این مقام است و نه اختیار وی.‏

از سوی دیگر رئیس جمهور در سیستم جمهوری اسلامی دومین مقام و بالاترین مقام اجرایی کشور است که جدا از ریاست ‏دولت، ریاست نهادهای مهمی چون، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، … را نیز برعهده دارد که باید ‏‏”رئیس” شان باشد و نه “مدیر” تنها.‏

وقتی به همین دو نهاد حتی نگاهی گذرا داشته باشیم می توانیم پی ببریم که ریاست و نه تنها “مدیریت” بر آنها ظرفیت های ‏کمی نیستند. حتی اگر در بلند مدت با توجه به اختیارات “مطلقه” رهبری در سیستم این ظرفیت ها کور شوند اما در صورت ‏تامل بر «ریاست» می توان با توجه به منتخب بودن مستقیم رئیس جمهور مطالبه را استیفا کرد یا در صورت کور شدن از ‏سوی مقام دیگری کور کردن آن همراه با هزینه شایسته اش باشد.‏

همه دعوا و انتقادهای بسیاری که از سید محمد خاتمی در دوره حضورش در قدرت می شد ( که صاحب این قلم تندترین ‏انتقادات را در همان زمان مطرح و نوشته ام) بر همین منطق استوار بود که وی می بایست از ظرفیت های موجود در ‏قانون برای استیفای حق ریاست جمهوری خود بهره ببرد و سکوت و معامله بر سر حق مردم را به کنار بنهد.عدم ایستادگی ‏خاتمی برای حق رئیس جمهور، بسیاری از حقوق ملت را به نابودی کشاند. اما در ماه های اخیر و درپی روی کار آمدن ‏محمود احمدی نژاد همه شاهدیم که وی به خوبی از جایگاه “ریاست” جمهوری، “ریاست” خود را اعمال می کند. ‏

نکات جالبی این روزها منتشر می شود که جای تامل دارد. برای مثال در تاریخ ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۶ این نوشته منتشر شد: ‏‏”حجت‌الاسلام آشنا سخنگوی تازه شورای عالی امنیت ملی که بهمراه سعید جلیلی دبیر تازه شورا از دانش‌آموختگان دانشگاه ‏امام صادق (ع) است، در مطلبی در وبلاگ خود، نظرات خود را در مورد لاریجانی منتشر کرد.وی نوشت: ایشان [دکتر ‏لاریجانی] تا به حال فکر می کرد رئیس دبیر، رهبر[ی] است حالا متوجه شد رئیس شورا، رئیس دبیر هم هست.وی ‏می‌افزاید: ایشان فکر می کرد نظر رئیس شورا برآیند نظر اعضای شوراست. حالا متوجه شد نظر شورا برآیند فهم آنان از ‏نظر رئیس است. وی اضافه می کند: ایشان فکر می‌کرد اعضای شورا مانند هیات دولت دارای مسئولیت مشترکند. حالا ‏متوجه شد این شورا نیز مانند هیات دولت برای رئیس مشورتی تلقی می شود.” (سایت انتخاب )‏

در محتوا آنچه نوشته شده کاملا درست است و برداشتی راه گشا برای هرکه در جایگاه ریاست جمهوری می نشیند اما آیا ‏خاتمی هرگز جایگاه واقعی خود در سیستم را جدی گرفت؟ شاید گفته شود احمدی نژاد مورد حمایت قدرت واقعی در سیستم ‏است که می تواند چنین کند اما این دلیل برای نادیده گرفتن این حق کافی است؟‏

محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلب پیشین نخواست حتی به چند کیلومتری موانع واقعی در قدرت بر سر راه تحقق ‏مطالبات ملت نزدیک شود. واقعیت این است که او “از ترس مرگ خودکشی کرد” و تاوانش موج دلسردی و سرخوردگی ‏هایی بود که همچنان دامن بسیاری را گرفته است.‏

او هرگز رئیس شورای عالی امنیت ملی ( بالاترین نهاد امنیتی کشور) نبود. او هرگز رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی ‏‏(که بر اساس تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی بالاترین نهاد سیاستگزاری فرهنگی کشور) نبود. او حتی پس از دو ‏دوره ریاست جمهوری را هم “تدارکاتچی” خواند. حتی اگر این سخن خاتمی را با تحلیل حقوقی سیستم درست بدانیم این ‏پرسش باز هم باقی می ماند که پس در این بین منتخب 22 میلیون رای بودن چه سودی دارد؟ تنها برای ثبت در آمار ‏رکوردها بود؟

محمود احمدی نژاد حتی اگر در همه زمینه ها مخالفش باشیم که سطح ادبیات و شان ریاست جمهوری را نزول بخشیده است ‏اما واقعیت این است که وی دایره ظرفیت های یک رئیس جمهور در همین سیستم برای اعمال ریاستش را به همه ـ از جمله ‏رئیسان پیشین ـ نشان داده است. ‏

شاید این تجربیات اصلاح طلبان دیگر فرصتی برای جبران در قدرت نیابد نشانه ها حاکی از آن است که فرصت ها سوخته ‏است و بازی خیلی وقت است سوت پایانش زده شده.‏