اداره جامعه، سهل و ممتنع

عباس عبدی
عباس عبدی

اداره کشور و برنامه ریزی برای آن موضوعی سهل و ممتنع است، مثل مدرک تحصیلی در علوم انسانی است. من به لحاظ رسمی مدرک مهندسی دارم، اما حرفه اصلی ام در حوزه علوم اجتماعی است. اگر از بنده بپرسند میان مهندسی و جامعه شناسی کدام سخت تر است، بی تردید خواهم گفت جامعه شناسی، و اگر بپرسند کدام آسان تر است، باز هم خواهم گفت جامعه شناسی. بستگی دارد که کدام جامعه شناسی مورد نظر ما باشد زیرا جامعه شناسی که مدرک بگیرد با کسی که جامعه شناسی را بفهمد، فرق می کند؛ مدرک گرفتن آن خیلی راحت تر از مهندسی است، در مقابل فهمیدن آن سخت تر است، اما مهندسی معمولاً یک نوع بیشتر نیست. فهمیدن تا حدود زیادی همان مدرک معتبر گرفتن است. بنابراین نباید تعجب کنید که بسیاری از اصحاب قدرت که به انگیزه کسب پرستیژ اجتماعی یا منافع مادی مدرک صوری و حتی جعلی می خواهند بگیرند، سراغ مدارک علوم انسانی و اجتماعی می روند، و به ندرت دیده شده که کسی مدرک صوری یا جعلی مهندسی یا پزشکی را انتخاب کند، زیرا پنهان شدن پشت چنین مدارکی خیلی سخت است. فرد متقلب با مدرک پزشکی جعلی یا صوری حاضر نیست برای خودش حتی یک قرص را تجویز کند اما با مدرک تقلبی علوم سیاسی می تواند برای دنیا نسخه بپیچد. برای نمونه برخی ها مدرک جعلی یا صوری حقوق گرفته اند، در حالی که دکترای حقوق افراد بسیار خبره یی هستند که متقلبان با کوچک ترین سخنی که بگویند نزد اینان شناخته می شوند، اما ظاهراً مردم عادی و فضای عمومی جامعه توجه چندانی به این مساله ندارد. البته چندان هم غیرطبیعی نیست. در جامعه یی که قانون در حاشیه باشد، آگاهی از علم حقوق منفعت و کاربردی نخواهد داشت. صدها گرهی که در این جوامع با پول و پارتی و پررویی (سه پ مشهور) حل می شود، یکی هم با قانون حل نمی شود، به همین دلیل است که صاحبان مدرک صوری و جعلی حقوق در جامعه حضور دارند و کسی هم سره را از ناسره تشخیص نمی دهد. این مقدمه را گفتم تا به برخی اظهار نظرات اجتماعی اخیر که ناشی از همین نوع نسخه پیچی ها است، بپردازم، از جمله اینکه برای جلوگیری از فساد و احیاناً روابط ناسالم در میان جوانان، عده یی پیشنهاد تفکیک جنسیتی را در دانشگاه ها داده اند، و جالب اینکه همزمان پیشنهاد پذیرش صیغه برای دختران دبیرستان هم مطرح شده است. به پیشنهاد دوم فعلاً کاری ندارم، اما پیشنهاد اول برخلاف ادعای ظاهرش اساساً آسیب زا و فاسدکننده است و ناشی از عدم آشنایی پیشنهادکنندگان با دنیای جدید است. چرا؟

خانواده یک رکن مهم جامعه است، و همواره کوشیده می شود این رکن مهم دارای قوام و پایداری باشد و یکی از عناصر مهم در این پایداری نحوه آشنایی زوجین و آشنایی آنان با یکدیگر است. در گذشته و در جوامع روستایی یا قبیلگی یا محیط های بسته اصولاً چیزی به نام آشنایی قبلی ضرورتی نداشت، چه بسا از همان ابتدای تولد تا حدود زیادی معلوم بود که چه دختری با چه پسری ازدواج خواهد کرد. اراده دختر و پسر نقشی در ازدواج نداشت، حتی در مواردی مبنای اصلی ازدواج غیر از زندگی مشترک دو نفر بود، مثلاً وجه اقتصادی یا سیاسی آن قوی بود. این ازدواج ها معمولاً هم پایداری خاص خود را داشت، زیرا ترتیب دهندگان ازدواج خودشان ادامه آن را تضمین می کردند و چه بسا جدایی برخی از این ازدواج ها هم بیش از آنکه به ناسازگاری و اختلاف زن و مرد مربوط باشد، به اختلافات یا منتفی شدن فلسفه اولیه آن وصلت مربوط می شد. چنین ازدواج هایی معمولاً در جوامع بسته، کوچک و نسبتاً سنتی رخ می داد، که پیوندهای ازدواج از طریق اطرافیان مستحکم می شد. اما با بزرگ تر و پیشرفته تر شدن جوامع و افتادن شکاف میان نسلی (فرزندان با اولیا) این نوع ازدواج ها به مرور کاهش یافت و نظارت خانواده بر تداوم ازدواج نیز کم شده است. بقای ازدواج بیش از آنکه بر معیارهای خانوادگی و اقتصادی باشد، بر تفاهم و علاقه متقابل زن و مرد استوار می شود. لازمه این ازدواج ها، آشنایی مستقیم دختر و پسر با یکدیگر است. مسوولیت ازدواج ها برخلاف گذشته مستقیماً برعهده دختر و پسر و نه خانواده است (البته خانواده کمک می کند یا حتی مشاوره می دهد، اما تصمیم قطعی نمی گیرد) و اگر چنین مسوولیتی برعهده آنان است، باید مقدمات آن نیز که آشنایی طرفین با یکدیگر است محقق شود و این آشنایی باید در فضایی عادی و طبیعی و خارج از تعلقات جنسی رخ دهد، و هیچ محیطی بهتر از دانشگاه برای تحقق این هدف نیست.
شاید گفته شود که مگر همه دانشجویان با یکدیگر ازدواج می کنند؟ پاسخ منفی است گرچه تعداد آنها کم هم نیست، اما ارتباطات درون دانشگاه نقش مهمی در یافتن همسر آینده دارد، و شاید مهم تر از این نکته، نقشی است که این ارتباطات در اجتماعی کردن دختران و پسران ایفا می کند. دختران و پسرانی که قبل از دانشگاه در دبیرستان جدا از یکدیگر بوده اند و در جامعه هم کاملاً متمایز از هم هستند و فقط در روابط جنسیتی معمولاً ناسالم با یکدیگر درگیر می شوند، و این خیلی خطرناک است. اما در دانشگاه برای اولین بار در زندگی، این دو گروه می توانند به عنوان دانشجو با یکدیگر حرف بزنند و درکی بهتر از یکدیگر داشته باشند و دیگری را در فضایی غیرجنسیتی محک بزنند و ارزیابی کنند، و حتی فردا که وارد بازار کار می شوند، این تجربه به کارشان می آید.

بنابراین جداسازی دختر و پسر نه تنها موجب کاهش شانس ازدواج می شود، بلکه ازدواج های سنتی را بدون حمایت ها و تضمین های آن (که در شرایط کنونی وجود خارجی ندارد) افزایش می دهد که قطعاً به اختلال بیشتر در نهاد خانواده منجر می شود. و بالاخره چنین طرحی فرآیند اجتماعی شدن جوانان را دچار اختلال کرده و این اختلال در ادامه زندگی آنان آثار سوء خود را به جا می گذارد. به طور کلی مسائل اجتماعی را باید حل کرد و نه پاک. و این اشتباهی است که عده یی انجام می دهند به این دلیل ساده که اظهارنظر در امور اجتماعی سهل و ممتنع است و آنان از موضع سهل قضیه وارد مساله می شوند.

 

منبع: روزنامه اعتماد