از همه جا

نویسنده

۸۴ سالگی نجف دریابندری به روایت مهدی غبرایی و اسدالله امرایی

یک گل سرخ برای نجف

مهدی غبرایی:

نجف دریابندری را به ویژه به لحاظ یک مشخصه، باید ادامه‌دهنده نسلی از مترجمان ایرانی به شمار آورد که محمد قاضی از سرآمدانش بود و آن مشخصه، برخورداری از پشتوانه غنی و قوی شعر و نثر فارسی است؛ چنانکه دریابندری خود در مصاحبه‌ای در توصیه شاعران و نویسندگان به بهره‌گیری از پشتوانه‌های زبان فارسی، گفته است آنکه نثر می‌نویسد باید با شعر کلاسیک و معاصر مانوس باشد و برعکس، آنها که شعر می‌گویند باید با نثر کلاسیک و معاصر آشنا باشند. این توصیه دریابندری را به کار ترجمه نیز می‌توان تعمیم داد؛ چون مترجم می‌تواند هنگام ترجمه، بسیاری از ترکیبات و تشبیهات را از سنت غنی ادبیات فارسی استخراج کند؛ که دریابندری، خود مصداق چنین مترجمی است و این ویژگی را می‌توان در بسیاری از ترجمه‌های او دید، به ویژه در ترجمه رمان “بازمانده روز” که دریابندری در آن، زبانی را ابداع کرده که به خوبی در نثر ترجمه نشسته است یا ترجمه‌های او از دو رمان “رگتایم” و “بیلی باتگیت” دکتروف که برای نسل ما ترجمه‌هایی رشک‌برانگیز و شایسته تحسین‌اند.

همچنین باید به نقش دریابندری در معرفی نویسندگان بزرگ غرب و به ویژه نویسندگان آمریکایی مثل “فاکنر” و “همینگوی” و “مارک تواین” اشاره کرد. چنانکه یکی از اولین کسانی که خود من را با آثار مارک تواین و فاکنر آشنا کرد، نجف دریابندری بود که سال‌ها پیش در نشریه “کتاب هفته” - که دریچه‌ای غنی رو به فرهنگ غرب بود – ترجمه‌هایی از داستان‌های تواین و فاکنر ارایه داد، از جمله ترجمه “بیگانه‌ای در دهکده” مارک تواین که در کتاب هفته چاپ شد. البته در ترجمه آثار نویسندگان آمریکایی، جایگاه ابراهیم گلستان را هم نباید نادیده گرفت که برای اولین‌بار داستان‌هایی از فاکنر و همینگوی و همچنین “هکلبری فین” مارک تواین را به فارسی ترجمه کرد که هکلبری فین بعد از گلستان و پیش از دریابندری، یک‌بار هم توسط هوشنگ پیرنظر ترجمه شد که هر دو ترجمه هم ترجمه‌هایی درخور بودند اما بعدها که ترجمه دریابندری از این رمان منتشر شد، این ترجمه به دلیل فاصله زمانی از دو ترجمه قبل، ترجمه‌ای بود با زبانی ورزآمده‌تر. من به عنوان مترجم به نوعی خود را شاگرد مترجمانی مثل محمد قاضی و نجف دریابندری می‌دانم و مثل آن مترجمان، همواره کاری را که دوست داشته‌ام ترجمه کرده‌ام. اگر می‌بینید که در انتخاب‌های مترجمی مثل دریابندری، این همه تنوع وجود دارد دلیلش این است که او مترجمی است که مثل بسیاری از مترجمان هم‌نسل خود بر اساس ذوق شخصی و از روی عشق و علاقه به سراغ یک اثر رفته و آن را برای ترجمه انتخاب کرده است. یعنی آثاری را ترجمه کرده که خود از آنها لذت برده است. کاش کسالت دریابندری هرچه زودتر برطرف شود و ما باز هم بتوانیم از قدرت قلم او استفاده کنیم.

 

اسدالله امرایی:

اول شهریور سالروز تولد آقای “نجف دریابندری‌” ا‌ست. سالروز تولد آدم‌ها از بابت تاثیری که روی آدم دارند اهمیت می‌یابد. نجف دریابندری مترجم در ضمن ترجمه، درس هم می‌دهد. واژه می‌سازد. فضا می‌سازد و بعد کاری می‌کند که کس دیگری سراغ کاری که او کرده نرود. چون یا باید از او بهتر ترجمه کند که البته محال نیست یا اینکه دست‌کم برابر با او ترجمه کند که احتمالش از اولی بیشتر است. نسل من آقای دریابندری را با چند کتاب خوب می‌شناسد. “وداع با اسلحه” ارنست همینگوی یکی از آنهاست. آقای دریابندری نویسنده‌هایی را به ما معرفی کرده که بدون خواندن آنها نمی‌شود ادبیات را بفهمی. مارک تواین، یکی از این نویسنده‌هاست. “فاکنر” و “یک گل سرخ” برای امیلی او یکی دیگر از ترجمه‌های دریابندری بوده که من بسیار دوست داشته‌ام. دریابندری از آن مترجمانی است که می‌گویند مترجم چنان باید ترجمه کند که اگر نویسنده به فارسی می‌نوشت به آن صورتی می‌نوشت که مترجم ترجمه کرده. یک مثالش را آقای دکتر “نوروزی”، استاد دانشگاه‌علامه می‌زد. در بحث ناقوس در عزای که می‌زند؟ ایشان می‌فرمودند زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند اساسا غلط است. چون یک ناقوس است و نه چند ناقوس و از آن گذشته ناقوس است و نه زنگ. اگر هم خیلی فارسی‌اش کنیم باید ترجمه کنیم مجلس ختم که را گرفته‌اند یا حلوای که را می‌پزند. یک‌بار که به آقای دریابندری گفتم کلی خندیدند. فورا هم گفتند من بمبک را برای همین معادل کوسه گرفته‌ام. البته خواننده قطعا مختار است که هر ترجمه‌ای را که می‌پسندد بخرد. در میان ترجمه‌های آقای دریابندری “پیرمرد و دریا” را نپسندیدم شاید یکی از علت‌هایش استفاده از اصطلاحات محلی در ترجمه بوده. اما مقدمه بسیار خوبی دارد که در تفسیر متن به کار می‌آید. در ترجمه “بازمانده روز” واقعا بازآفرینی کرده و اصلا زبان خلق کرده است و آن مستخدم “ایشی‌گورویی” که با یک من عسل هم شیرین نمی‌شود را چنان به خورد خواننده می‌دهد که انگار روایتی شیرین است. آقای دریابندری یک کتاب آشپزی دوجلدی هم نوشته که بیشتر سرجهازی عروس‌‌خانم‌هاست و رقیب آشپزی “رزا منتظمی”. من ندیدم که کسی از روی آن آشپزی کند. اصطلاحات جالبی هم دارد. تا یادم نرفته آقای دریابندری یک کتاب به اسم “چنین کنند بزرگان” ترجمه کرده است. ما آن قدیم‌ها که دچار فقر منابع بودیم و اینترنت هم فیلم علمی ـ تخیلی بود گمان می‌کردیم آقایی به اسم “ویل کاپی” وجود ندارد و نجف دریابندری از خودش درآورده این موجود نامکشوف را. البته خودشان هم به گمانم بدشان نمی‌آمد وجه رازآمیزی به آن بدهند. بعدها ویل کاپی کشف شد. کتاب “چنین کنند بزرگان” که در اصل ترجمه آزادی از “ظهور و سقوط عملا هرکسی” بود و طنز دریابندری هم آنقدر به نمک ماجرا افزوده بود که عده‌ای گمان می‌کردند شاملو این کار را ترجمه کرده، اما مترجم آن کسی نبود جز نجف دریابندری. من آقای دریابندری را دوست دارم و به این دوستی هم افتخار می‌کنم. امروز درست است که روز تولد نجف دریابندری است اما او غمگین است. علاوه بر اندوه از دست‌دادن فهیمه راستکار بار اندوه دوستی یگانه را هم بر دوش می‌کشد. محمد زهرایی عزیز که دیروز مجلس بزرگداشت او بود. برای نجف دریابندری آرزوی سلامتی دارم و به آثاری که ترجمه کرده و از آنها آموخته‌ام به خود می‌بالم. زنده باشند و سلامت.

منبع: روزنامه شرق