1- حسین شریعتمداری، مدیرمسئول “کیهان” در شماره روز یکشنبه روزنامه تحت فرمانش با نگاشتن مطلبی با عنوان “پس او کیست ؟!” به بررسی و مثلا نقد آخرین بیانیه جبهه مشارکت ایران اسلامی پرداخته است، اما هر خواننده نکته سنجی متوجه می شود که نگاشتن این مطلب، از موضع نقد بیانیه یک حزب سیاسی شناسنامه دار و رسمی در کشور نیست، بلکه عصبانیت نماینده ولی فقیه در کیهان از ادامه روند فعالیت های این حزب حتی با وجود دستگیری گسترده اعضا و هواداران آن حزب در جریانات پس از انتخابات ریاست جمهوری بوده است.
نگاشتن در مورد چند و چون تنظیم بیانیههای اخیر و پاسخ حقوقی به این یادداشت را به دیگر اعضای بلندپایه حزب که خوشبختانه هنوز به چنگال رفقای مدیر مسئول کیهان نیافتاده اند و همچنان در کنار ملت و آرمانهای سبز آنان استوار ایستاده اند و صدای حق مردم را فریاد می کنند واگذار و به ذکر چند نکته کفایت می کنم.
2- روی سخنم در این مقال با حسین شریعتمداری است؛ خوشبختانه توفیق دیدار شما را تا به امروز نداشته ام و امیدوارم هیچگاه هم نداشته باشم. اما هنوز در خاطرم هست که چقدر آن جناب مورد علاقه شدید بازجویی که نزدیک به سه ماه با او سر کردم بود و به چه میزان به شما ارادت قلبی و عملی داشت. این همان بازجویی بود که من را برای اعتراف به اعمال و رفتار ناکرده بارها و بارها مورد نوازش قرار می داد و وقتی که می نواخت می گفت که اینها نصحیت های پدرانه ی من به شماست تا درس بگیرید و متنبه شوید.
بله حاج حسین! آن بازجو شما را دوست داشت و ما او را حاجی خطاب می کردیم و قطع به یقین دارم که شما نیز او را به خوبی می شناسید، زیرا یادداشت معروف کیهان در خصوص ماجرای زندان من و دوستان هم بندم که به پرونده “وبلاگ نویسان” معروف شد را خود شما نوشتید؛ حتما هنوز در خاطرتان هست که در آن یادداشت کذا که نام “خانه عنکبوت” بر آن نهاده بودید همه ما را حلقه ای دانستید که جاسوس و عامل اوامر بیگانگان هستیم. همه ما از آن اتهامات تبرئه شدیم و باز امروز شما دارید بر همان طبل در حق ناب ترین فرزندان این کشور با همان ادعاهای تمسخر آمیز می کوبید.
آیا زمان درس گرفتن برای امثال شما فرا نرسیده است؟ آیا هنوز متوجه نیستید که این اتهامات تنها خنده بر لبان سیاسیون و مردم می نشاند؟ آیا با خود شمرده اید که طی سالهای حداقل پس از دوم خرداد چندین بار این اتهامات را مطرح کرده و به چندین نفر از فرزندان این کشور چنین برچسب هایی را زده اید که نتیجه ای هم جز رو سیاهی برای شما باقی نمانده است.
البته تردید ندارم این یادآوری ها به گوش های ناشنوای شما و دوستانتان نمی رود، زیرا لذت قدرت آنچنان چشم ها و گوش ها را کور و کر کرده است که هر عملی را در راستای رسیدن به آن مجاز میدانید ؛ حتی خون ریختن؛ خون هموطنان تان هم شما را بیدار نخواهد کرد…
3- اما در خصوص جبهه مشارکت ایران اسلامی، به عنوان یک عضو این حزب سیاسی اصلاح طلب که سالها نیز هوادار آن بوده و در آن فعالیت داشته ام و به خاطر تمام آن سالها و این روزها به خود می بالم، به شما عرض می کنم که ممکن است شما امروز یاران ما در بند کرده و شکنجه کنید و یا به قولی از آنها پذیرایی کنید (!) اما بدانید که تک تک اعضای حزب مشارکت در راهی گام برمی دارند که همان راه اعضای دستگیر شده شورای مرکزی است.
وقتی امثال میردامادی، حجاریان، رمضان زاده، صفایی فراهانی، امین زاده و تاج زاده و سایر عزیزان فعالیت سیاسی را شروع کردند، من هنوز به دنیا نیامده بودم، اما سربلند می گویم که من و جوانان همسن و سال من شاید نتوانیم - و حتما نمی توانیم - مانند آن عزیزان باشیم، اما از آنها یاد گرفته ایم که در موقع سختی همه مانند یک خانواده عمل کنیم و می کنیم؛ میردامادی ها به ما یاد داده اند که چطور در مواقع سختی صبور باشیم و تاج زاده ها و رمضان زاده ها یاد داده اند که چگونه در مقابل حرف های بی پایه مانند نوشته های شما سکوت را جایز نشماریم و فریاد حق طلبی مان را با عافیت طلبی درهم نیامیزیم.
4- حاج حسین! اگر امروز دوستان شما 20 نفر از یاران ما را به بند کشیده اند، اما من و امثال من همچنان زنده ایم. با اینکه در این مدت تهدیدها کرده اید، اما اگر نفس تحزب را درک کرده باشید- گرچه مطمئن هستم در چارچوب فکری شما کار تشکل یافته جایی ندارد- باید بدانید که دبیرکل و اعضای شورای مرکزی یک حزب هرچند برجسته ترین افراد یک تشکل هستند، اما سخنگویان بدنه آن تشکل هستند و تا وقتی که بدنه زنده است و نفس می کشد حزب وجود دارد، فعالیت می کند و به اعلام موضع می پردازد.
امروز نیز هرچند برخی از بزرگان حزب که از چنگال های شما در امان هستند و به زندگی مخفی روی آورده و فعالیت می کنند، اما ما جوانان نیز هم پا و همرزم معلمان مان در تشکیلات، راست قامت ایستاده ایم و نفس می کشیم تا چارچوب های استبدادی که امثال شما سعی دارند در کشور به راه بیاندازند را بلرزانیم.
5- شاید در روزهای آینده به هر دلیل و اتفاقی نگارنده اسیر میله ها شود و شاید هم همچنان که دست عنایت پروردگار تا به امروز مصون داشته است مرا، همچنان نجات بخش من باشد، اما نوشته و نگاشته های این روزهایم عمق اعتقادی است که به جریان اصلاحات و اصلاح طلبی داشته ام و اگر روزگاری به هر دلیلی اعترافات مرا در مقابل دوربین های “رسانه میلی” دیدید وشنیدید، بدانید که آنها به طور قطع و یقین عقایدی نیستند که پیش تر بدان ها پایبند بودم.
از خداوند می خواهم که به برادرانم صبر عطا کند تا در برابرتحمل این اتهام سخیف - حتی اگر به آن اعتراف هم کرده اند که مسئله چندان پر اهمیتی نیست - از خود بردباری به خرج دهند و مقاوم باشند.