هاشمی برای جمهوری

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

نباید در کارویژه‌ها و حوزه‌ی اقتدار هاشمی رفسنجانی، زیاده‌روی و مبالغه کرد. بخش قابل توجهی از توده‌ی مردم در ایران اما، در مورد نقش هاشمی در حکومت و تحولات سیاسی ایران، نگاهی غیرواقعی (فراواقعی) دارند.

آنان در هاشمی چنان می‌نگرند که در مورد نقش انگلستان در تحولات داخلی ایران، تحلیل می‌کنند. نگاه “دایی‌جان ناپلئونی” به هاشمی، البته در برخی واقعیت‌ها ریشه دارد؛ نقش هاشمی رفسنجانی در تحولات دهه‌ی 60 و به‌ویژه جنگ، و نیز دوران ریاست جمهوری هشت‌ ساله‌ی وی، به‌قدر لازم در بازتولید این تصویر از وی، موثر بوده است. اما این کافی نیست؛ کسانی که تحولات و چالش‌های درون بلوک قدرت جمهوری اسلامی را دقیق‌تر و عینی‌تر ارزیابی و تحلیل می‌کنند، نیک دریافته‌اند که نقش مرد غیر قابل اغماض جمهوری اسلامی، در چند سال اخیر کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر شده است. مجمع تشخیص مصلحت نظام و این یکی دو سال، مجلس خبرگان رهبری، تاثیرات برجسته و معناداری در سرنوشت مسائل کشور نداشته‌اند که ریاست هاشمی بر آنها، از منظر “قدرت عریان” و “ماکروقدرت” چندان حیاتی ارزیابی شود. بماند که در این چند سال اخیر، و پس از قدرت گرفتن احمدی‌نژاد و جریان فکری ـ سیاسی همسو با وی، و مستقر شدن آنان در قوه مجریه (افزون بر حامیان جدی‌شان در قوه مقننه)، از یک‌سو کانال‌های ارتباطی و اطلاعاتی هاشمی در ساخت قدرت، ضعیف‌تر و محدودتر شده، خود‌ به‌خود، اثرگذاری تحلیل‌ها یا حضور فکری وی، کمتر شده؛ و از سوی دیگر، جریان اقتدارگرا به تثبیت و بسط روزافزون خویش همت گمارده و کوشیده است رقبا و منتقدان را بیش از پیش به حاشیه‌ی میدان سیاست سوق دهد.

با وجود این همه، هاشمی رفسنجانی چنان که ذکر شد، مرد غیرقابل اغماض جمهوری اسلامی است. سابقه‌ی مبارزاتی وی پیش از انقلاب 57 و نیز همراهی‌اش با رهبر فقید انقلاب اسلامی، همچنین حضور مستمر او در عالی‌ترین سطوح قدرت جمهوری اسلامی و روابط و مناسبات دیرینه‌ی او با برخی جریان‌های سیاسی و افراد موثر در ساخت قدرت، به او چهره و ویژگی‌ای غیرقابل اغماض و  ـ از منظری ـ منحصر به‌فرد بخشیده است.

این‌گونه، می‌توان مدعی شد اظهارات هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه‌ی دو هفته‌ پیش پایتخت، چنان که خود نیز در جریان سخنانش پیش‌بینی و ارزیابی کرد، سرفصل جدیدی در حیات جمهوری اسلامی گشوده است. مستقل از جهت‌گیری سیاسی او به‌ نفع جنبش اعتراض مدنی مردم و همدلی‌اش با آسیب‌دیدگان و نیز انتقاد و پیشنهادش در مورد بازداشت‌‌شدگان و وضع مطبوعات، اظهارات وی در خطبه‌ی نخست و گشودن مجدد باب بحث مهم “مشروعیت” نظام سیاسی، بسیار مهم و قابل تحلیل و تامل است. این‌که هاشمی، نقطه عزیمت و اتکای مشروعیت نظام سیاسی را “مردم” و خواست و اراده‌ی اکثریت دانست، و باور و برداشت دموکراتیک خود را از مبانی فقهی و دینی، از تریبون رسمی و مهمی چون نماز جمعه‌ی پایتخت ابراز کرد، نکته‌ی کوچکی نیست. دست کم آن‌که می‌توان با استناد به واکنش‌های منفی روحانیان غیردموکرات، به اهمیت بحث مطرح شده از تریبون نماز جمعه در دل نظام سیاسی، پی برد. واکنش سریع شیخ محمد یزدی ( که تصریح کرد: می‌خواهم بگویم حتما ایشان اشتباه کرده و اشتباه می‌کند… مشروعیت حاکمیت در اسلام از طرف خداست)؛ بیانیه‌ی جمعی از اعضای مجلس خبرگان رهبری (که هاشمی را مورد خطاب و نقد قرار داد و در قسمتی از آن اعلام شد: اعتبار همه‌ی مناصب و مقامات حکومتی و مشروعیت تصرفات و تصمیم‌ها و اقدامات آنها در قلمرو مسائل عمومی و وظایف قانونی، ناشی از نصب مستقیم و یا غیرمستقیم و تایید ولی فقیه است) ؛اظهارات احمد خاتمی، یک هفته‌ پس از امامت هاشمی، از همان تریبون نماز جمعه تهران (که تاکید کرد: مشروعیت همه در نظام اسلامی ایران با ولی فقیه است)؛ و … همه و همه آشکارا نشان می‌دهد که هاشمی رفسنجانی در خطبه‌ی نخست خود، بر چه موضوع مهم و کلیدی در جمهوری اسلامی انگشت گذاشته است.

این‌که فقیه دانشمندی چون آیت‌الله منتظری، میان “مشروعیت” و “مقبولیت” تفکیکی قائل نشود، و بر میزان بودن رای و اراده‌ی شهروندان تکیه کند، اگرچه بسیار مهم است ولی با توجه به عدم حضور ایشان در مناسبات ماکروقدرت، شاید معمولی جلوه کند؛ اما با توجه به حضور هاشمی رفسنجانی در ساخت قدرت و جایگاه و نقش ویژه‌ی وی در تحولات سه دهه‌ی اخیر رژیم سیاسی، اهمیت سخنان وی در نماز جمعه‌ی دو هفته پیش، آن هم در جغرافیای امروز ایران، ملموس‌تر می‌نماید. به بیان دیگر، دیدگاه رییس مجلس خبرگان رهبری در مورد مبنای مشروعیت نظام سیاسی در جمهوری اسلامی، می‌تواند موجب تکثر در ساخت قدرت گردد و تمامیت مورد نظر اقتدارگرایان را تحت تاثیر قرار دهد.

از این زاویه، صرف‌نظر از تاثیر هاشمی در فرجام رخدادهای اخیر در کوتاه‌مدت (نظیر آزادی بازداشت‌شدگان یا تغییر کیفیت و نحوه‌ی مواجهه‌ی باندها و نهادهای قدرت با معترضان و حوادث اخیر، و …)، اینک حضور وی در قامت روحانی‌ای که در عالی‌ترین مناصب حکومتی در جمهوری اسلامی تصریح می‌کند که قائل به مشروعیت مردمی حکومت دینی است، واجد پیامدهای مهمی در درون بلوک قدرت، و موجب بروز صف‌بندی‌های جدیدی خواهد شد. حتی بخشی از روحانیان و مراجع مرتبط با حکومت، از این پس در معرض پرسشی مهم قرار خواهند گرفت. اینان باید تکلیف دیدگاه خود را با مقوله‌ی مشروعیت نظام سیاسی در حکومت دینی و جمهوری اسلامی، دست کم برای بار دیگر، مشخص سازند و ‌به‌گونه‌ای شفاف، تبیین کنند.

هاشمی رفسنجانی گام مهمی در پررنگ ساختن بحث و موضوع “جمهوریت” در نظام جمهوری اسلامی برداشته است. از منظری، حتی او عنصر “اسلامیت” نظام را نیز با بازخوانی مجدد مواجه کرده است. اینک، دو قرائت از اسلام، نه تنها در محافل و مجامع دینی و حوزوی یا دانشگاهی و روشنفکری، که در میان صاحبان قدرت و در دل ساخت قدرت جمهوری اسلامی، به کشاکش و چالش با یکدیگر برخواهند خاست.

هاشمی برای تحقق هرچه بیشتر مفهوم “جمهوری” به اقدامی سترگ و ماندگار دست یازیده که دست کم در ایران امروز، قابل صرف نظر کردن نیست.