حرف روز

نویسنده
رهیار شریف

هنرمندان: سکوت چرا؟

اوضاع فرهنگی ایران پیش از انتخابات ریاست جمهوری اخیر در خردادماه 88، با وجود ممیزی ها و سانسورهای بی قاعده ی وزرات ارشاد جمهوری اسلامی، همراه شده بود با سیاست سکوت و محافظه کاری اکثر قریب به اتفاق نویسندگان و هنرمندان ایرانی. سیاستی که سقفش تحقق خواسته های حداقلی بود؛ چاپ کتاب بعد از ماهها و شاید سال ها در انتظار مجوز ماندن، گرفتن مجوز  با وجود ایرادات و حذفیات فراوان که سر و ته آثار را میزد و گاهی حتا نویسنده را ازچاپ کتابش منصرف می کرد، تن ندادن به مصاحبه با سایت ها و رسانه های خارج از کشور که می توانست به راحتی فاتحه آینده ی ادبی و هنری یک نویسنده و هنرمند را بخواند، توقیف شدن فیلم هایی که با مجوز ارشاد ساخته می شدند و یا اکران شدن برخی دیگر پس از چند سال- ( چنان چون به رنگ ارغوان)- آن هم تحت تاثیر شرایط سیاسی داخلی با سر و صدای فراوان.

 آری، اینها نمونه های کمی از خواسته های حداقلی اغلب نویسنده های ایرانی بودند که سرها را به زیر انداخته بودند و برای در امان ماندن از تیغ سانسور از دغدغه های جامعه شان می گذشتند، ایده هاشان را به گوش باد می سپردند،  کتاب هاشان را نمی نوشتند و فیلم هاشان را در پستوی خانه نهان می کردند.

 از دیگر سو،  فیلمسازهایی هم بودند که یا به معنویت تعریف شده ی آقایان روی می آوردند یا به گیشه های سینما. نتیجه ی عینی این سیاست، برای اهالی ادب چیزی نبود جز سرخوردگی؛ چرا که “باید”از دغدغه های خودشان و مردمشان می گذشتند تا مقبول طبع نداشته ی آقایان قرار بگیرند و ره آورد این فعالیت های به اصطلاح هنری نصفه ویمه هم چیزی نبود جز  جوایز ادبی ای که سال به سال بی رونق تر می شد؛ چرا که نه کتابی آن چنان خوب بود که رقابتی در خور ایجاد کند و نه امکاناتی  فراهم بود که مراسمی بر پا شود.

 فیلمساز های ایرانی نیز با حفظ  همین روند و سیاست سکوت و یکی به نعل یکی به میخ، کار را به جایی رساندند که به همت وزارت ارشادی ها، “اخراجی ها”ی ده نمکی غوغا به پا کند و سطح سلیقه ی عموم آنقدر نازل شود که معدود آثار قابل تامل سینمای ایران از درد عدم استقبال عمومی تاب اکران های دو هفته ای در شهرستان ها را هم نیاورد. شاید این سیاست سکوت مطلق جماعت هنرمند و نویسنده ایرانی هم چنان ادامه پیدا می کرد اگر موج سرکوب ها و دستگیری ها و خشونت های پس از انتخابات 88، گریبان هر طیف و گروهی با هر سلیقه و سیاستی را نمی گرفت.  

دستگیری های گسترده ی پس از انتخابات این بار گریبان نویسنده و فیلمساز و آهنگساز جماعت  را هم گرفت و این بار دیگر حکومت تمامیت خواه ایران، تنها بر به بند کشیدن فعالین سیاسی و مدنی بسنده نکرد. ششم دی ماه بود که آروین صداقت کیش (منتقد و پژوهش گر موسیقی) و حامد رجبی (فیلمساز) در خیابان دستگیر شدند. پانزدهم دی ماه بهرنگ تنکابنی(سردبیر) و کیوان فرزین (مدیر مسئول) مجله تخصصی موسیقی “فرهنگ و آهنگ” در دفتر این نشریه بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شدند. بیست و یکم دی ماه محمدعلی شیرزادی (مستندساز) هنگام ورود به منزل اش دستگیر شد.بیست و دوم دی ماه مهرانه آتشی (عکاس هنری) و همسرش مجید غفاری در منزل شان بازداشت شدند.سی ام دی ماه، لی لی فرهادپور (نویسنده و مادر بهرنگ تنکابنی) در حالی که فقط یک روز از مرخص شدن او از بیمارستان به علت عارضه قلبی می گذشت، در خانه بازداشت شد. و در کنار اینها محمد نوری زاد هم بازداشت شد. فیلمساز و نویسنده سابق روزنامه کیهان که پیش از این از حامیان نظام جمهوری اسلامی بود و در پی انتخابات ریاست جمهوری ایران در سه نامه سرگشاده از آیت آلله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی و دولت ایران انتقاد کرده بود.

 آخرین حلقه از بازداشت اهالی فرهنگ هم تا اینجای کار رسیده است به جعفر پناهی. کارگردان بین المللی ایران که ابتدا ممنوع الخروج شد و سپس به اتهام ساخت فیلم علیه نظام دستگیر شد. بازداشتی که این بار به تبع شخصیت بین المللی پناهی بازتاب های گسترده ی بین المللی داشته و در داخل کشور نیز از سوی برخی از فیلمساز ها و کارگردان های برجسته مورد اعتراض قرار گرفته؛بهرام بیضایی، کیومرث پور احمد، فاطمه معتمد آریا، مسعود کیمیایی، کامران شیردل و ناصر تقوایی از جمله ی افرادی بودند که با امضای نامه یی خواستار آزادی بی قید و شرط پناهی شدند. با این وجود باید گفت که بر عکس هیاهویی که در فضای سیاسی ایران و در بین مخالفین و معترضین به بازداشت سیاسیون پس از انتخابات صورت گرفته و آنها را بیش از پیش متحد  و در کنار یکدیگر قرار داده است، سیاست سکوت نسبی هنرمندان و نویسندگان هم چنان ادامه دارد.

سکوتی که این بار صدای دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه هنر را  هم در آورده است. و آن ها را ناچار کرده تا از هنرمندان مملکت خود بپرسند که “آقایان هنرمند شرافتتان کجا رفته؟… همکارانتان را یکی پس از دیگری به اسارت می برند و شما سکوت می کنید.. از چه می ترسید… که ممنوع الکار شوید.. که دیگر در دایره خودی ها نباشید… که دیگر جایزه ها را بی دلیل و با دلیل به شما ندهند… که بودجه بیت المال را، حق ما را، ندهند به شما که ستایششان کنید.”

با اوصافی که گذشت، باید هم چنان منتظر ماند و دید که آیا بازداشت پناهی ها و نوری زاد ها در ماههای پایانی سال 88، هم چنان با  سکوت سنگین هنرمندان و نویسندگان در سال 89 ادامه پیدا می کند یا نه؟ سیاستی که همانطور که در آغاز مقال گفته شد در پی تحقق خواسته های حداقلی است و نه از سر رضایت. خواسته هایی حداقلی که به نظر می رسد اهالی محافظه کار فرهنگ و هنر نباید به تحقق آنها هم دل خوش باشند. روند کند صدور مجوز  آثار نویسندگانی چون سناپور و میر صادقی، ندادن پروانه ی ساخت به فیلم های بیضایی و کیمیایی، سانسور چند باره  و گسترده ی”مکس” سامان مقدم برای نمایش خانگی و ندادن اجازه ی اکران به فیلم دیگر این کارگردان، “صد سال به این سال ها”  در ابتدای سال جاری به وضوح بیانگر این مساله است.