در ستاد کودتا چه گذشت؟

نویسنده

» قسمت دوم مصاحبه مخملباف

محسن مخملباف، فیلمساز سرشناس ایران در بخش اول مصاحبه با فرزندش حنا مخملباف، ناگفته های جنبش سبز را باز گو کرده بود. بخش دوم مصاحبه وی به ساختار قدرت در ایران، نقش آیت الله خامنه ای در کودتا، برنامه دولت کودتا و سپاه برای تغییر ساختار وزارت اطلاعات، علت تعطیلی زندان کهریزک،وضعیت دستگیرشدگان و نحوه اعتراف گیری از آنان اختصاص دارد. بسیاری از اطلاعات مطرح شده در این گفت و گو پیش از این در جایی مطرح نشده است.

این مصاحبه در پی می آید.

 

درایران قدرت در دست کی است؟

سوال  اصلی اوباما از مشاورانش هم این است که در ایران قدرت در دست چه کسی است؟ پس او هم این سوال را دارد.گمان من بر این است که او می خواهد مطمئن شود که آیا قدرت دست احمدی نژاد است یادر دست خامنه ای تا با مدل لیبی و با توافق با او غرب را از بحران ایران خارج کند. حال آنکه نه ایران لیبی است و نه خامنه ای قذافی. جامعه ایرانی با سوادتر و فرهیخته تر از آن است که  چون مردم لیبی یکسره تسلیم استبداد شود. کجا در لیبی کسی هر روز شاهد یک جنبش دانشجویی یا جنبش زنان یا جنبش اصلاحات و یا جنبش سبز بوده ست؟ جامعه ای چون ایران که در هر انتخابات یک جنبش خلق می کند و قدرت استبداد را مدام به چالش می کشد را نمی توان با جامعه لیبی مقایسه کرد.

 از نظر من قدرت به طور کلی در ایران به دو بخش تقسیم می شود:

قدرت حاکمیت :که به زور اسلحه، پول نفت و فریب مذهبی، می کوشد اوضاع را کنترل کند.

 و قدرت ملت : به یمن نسل جوان که اکثریت جامعه است، به اضافه طبقه متوسط ، و جامعه تحصیلکرده و فرهیخته، که می کوشند اوضاع را متحول کنند و این قدرت را به چالش کشیده اند.

 برای همین دنیا نمی داند که با چه کسی توافق کند. جنبش سبز جلوه یک قدرت مردمی است که دنیا دارد می فهمد فردای ایران متعلق به اوست. اخطار جنبش سبز به دولت های دنیا این است:دولت احمدی نژاد مستاجر موقت ایران است. مالک اصلی مردم سبز ایرانند.

در مدل لیبی و قذافی، مذاکره و توافق راه حل است. در مدل صدام و عراق جنگ و نابودی راه حل است. در مدل ایران، تاثیر بر افکار عمومی و توجه به حقوق بشر راه حل است. در مدل لیبی، کم هزینه ترین، در مدل عراق، پرهزینه ترین و در مدل ایران - به شرط توجه به حقوق بشر- موثرترین مدل برای دموکراسی و صلح در منطقه به وجود خواهد آمد.

عده ای می گویند قدرت در دست سپاه است و نه ملاها و عده ای سپاه را بازوی نظامی روحانیت می دانند. سئوال این است آیا واقعا خامنه ای مثل خمینی بر جامعه ایران نفوذ دارد؟یا قدرت در دست نظامی ها و سپاه است؟

خمینی کاریزما داشت. او ابتدا بر قلب ها حکومت می کرد. اما حکومت خامنه ای اقتداری است و اقتدار او ریشه در سه جا دارد:

اول- حلقه مشروعیتی : روحانیت، ائمه جمعه، خبرگان.

70 درصد این روحانیون به خاطر تداوم حیات خود به خامنه ای چسبیده اند. آن ها احساس می کنند مرگ او مرگ آن هاست. خامنه ای از این حلقه مشروعیت زا، حالت قدسی برای خود می سازد. در گرد او دایره ای به نام روحانیت و مداحان هستند که طبقات سنتی فرودست را با لعابی به نام دین جمع می کنند. همواره برای آنها از خدا و بهشت و جهنم صحبت می کنند. او با آن ها یک رابطه دو جانبه ایجاد کرده. به آنها القاء کرده است که اگر من نباشم، شما نیستید. بخشی از روحانیت بقایشان را در بقای خامنه ای می بینند. مهدوی کنی، مومن، یزدی،مصباح یزدی و حتی آدمی مثل نوری همدانی و عده ای از بزرگان حوزه در شرایط بحران با همین مکانیزم در پشت خامنه ای قرار می گیرند.

دوم- حلقه اقتصادی : خامنه ای می داند که بی پول اقتدارش از بین می رود. پس او برای اقتدار تمامی منابع را در اختیار گرفته.

 یکی از منابع اقتصادی خامنه ای در مشهد است. آستان قدس: (یکی از کارتل های بزرگ مشهد، که از قضا باعث نفرت مردم مشهد هم هست. رب گوجه، نان رضوی، کاشی، قطعات خودرو، همه کارخانه های مادر و یا بنیاد 15 خرداد و میلیاردها دلار زمین و امکانات.)

مجتمع اقتصادی کوثر (5 هولدینگ یا شرکت مادر دارد.) داراییش 20 میلیارد دلار است. به اسم خامنه ای نیست اما هیچ کس حق جابه جایی یک ملک را بدون مجوز او ندارد.

کمیته امداد : بزرگترین مجموعه ای که با طبقات فرودست کار می کند و به هر کس کمک می کند او را نوکر خود می کند. سفله پرور است، فضیلت پرور نیست. با دادن پول باورهای مردم را در اختیار دارد. فقط 6 میلیون نفر را تحت پوشش دارد. این بنیاد 60 میلیارد دلار ثروت دارد.

-         30 درصد بانک پارسیان

-         30 درصد ایران خودرو

-         کل بانک دی

-         شرکت سرمایه گذاری تدبیر که خودش از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری است.

-        جامعه الزهرا (که یک کارتل اقتصادی است و چندین کارخانه در کشور دارد . فقط در یک مورد یک پروژه 3هزار واحدی خانه سازی دارد که با مشارکت سرمایه گذار قطری می سازد)

این اموال در اختیار ولی فقیه هست و در سربرگش هم نوشته شده. آقای خامنه ای به مخبر رئیس ستاد اجرایی در حضور گلپایگانی و حجازی گفته است غیر از من کسی حق جابه جایی املاک را ندارد، حتی این آقایان. خامنه ای فهمیده است که برای اعمال قدرت و تداوم مشروعیت احتیاج به پول دارد. واین یک مهندسی است. چون فقط مشروعیت و قدرت، بقاء نمی آورد.این پول ها به او امکان می دهد که به کردستان برود و به نام خودش 200میلیارد تعهد کند. امام جمعه ها، شورای نگهبان، حوزه علمیه از او حقوق می گیرند. طلبه ها از 100 تا 150 هزار تومان از خامنه ای حقوق می گیرند. در حالی که مثلا طلبه های صانعی 15 تا 20 هزار تومان از صانعی حقوق می گیرند.خامنه ای همه طلبه ها را بیمه کرده و دارد برای تمام طلبه ها خانه می سازد. شهرک های اطراف قم با پول کی دارد بالا می رود؟ میزان ثروت خامنه ای در کشور از همه ثروتمندان دنیا بیشتر است. می گوید سرمایه مال من نیست در اختیار من است.

سوم- حلقه نظامی :

1-     فرماندهان در اختیار . (آن ها اقلیتند.) میلیتاریزم قدسی. قبلا این گروه در ایران مشروعیتشان را از شاه می گرفتند، اکنون این ها از ولی فقیه. هدف این ها سرکوب مردم است. قبلا سلطنتی بودند و نشانشان تاج، حالا قدسی هستند و نشانشان عمامه. (این ها 20 درصدشان ناراضی اند اما جرات حرف زدن ندارند ،ولی 80 درصدشان وفادارند.)

2-     بدنه نظامی : 80 درصدشان کارمندند.این ها با هر نیرویی کار می کنند. فردا اگر جنبش سبز به قدرت برسد، با جنبش سبز کار می کنند.

3-     مجموعه مشروعیت زا : حفاظت اطلاعات خود مجموعه. مرتضی رضایی و رمضانی. فرماندهان از این ها می ترسند. ازحوزه علمیه هم وارد این ها شده اند.

وقتی از خامنه ای صحبت می کنیم و از قدرت او، از چنین مجموعه ای صحبت می کنیم و نه فقط از یک شخص.سپاه حدود 150هزار نیروی رسمی دارد و 350 هزار نفر به نوعی از بسیج حقوق می گیرند.

پس زر و زور و تزویر در خامنه ای جمع شده است. چنین قدرتی را چگونه می توان شکست داد؟

شکاف بین رهبران و بدنه باعث ریزش آن هاست. مثلا طلبه هایی که حتی 100 تا 150 هزار تومان حقوق می گیرند، در شرایط تورم و گرانی جامعه ایران وضع نامناسبی دارند و دست روی دلشان که می گذاری  آن ها هم ناراضی اند.

 از طرفی آن ها با مردمی روبرو می شوند که مشروعیت حاکمیت را قبول ندارند. آن ها در خلوت دو انگشتشان را به مردم نشان می دهند تا بگویند از شماییم. و یا بدنه  80 درصدی کارمندان سپاه. این ها در حقیقت کارمندانی هستند که چون شرایط کار در جای دیگری که بهتر باشد، برایشان فراهم نشده کارمند سپاه شده اند. بعد هم یادمان نرود بسیاری از آن ها کارمندان اقتصادی هستند که در شرکت های وابسته به سپاه کار می کنند. از آن جا که سپاه همه کشور را تصاحب کرده هرکس هر کجا شاغل می شود گرفتار ناخواسته این سیستم است.برخی از افراد عالیرتبه این سپاه نیز از ایثارگرانی هستند که روزگاری جان بر کف به دفاع از ایران در مقابل عراق برخاستند و امروزه از اینکه عامل نظامی رژیمی هستند که همه موازین اخلاقی را زیر پا می گذارد به ستوه آمده اند و احساس عذاب وجدان دارند.از همه بالاتر خانواده های آن ها هستند. بسیاری از زنان و بچه های این ها سبزند و مورد بازخواست خانواده های خود قرار دارند. حتی درون بچه های خود خامنه ای اختلاف نظر وجود دارد و فاصله قلبی آن ها با استبداد یک اندازه نیست.

وزارت اطلاعات، یعنی عامل قتل های زنجیره ای در ابتدای ریاست جمهوری خاتمی حالا به جایی رسیده که در معرفی وزیر اطلاعات جدید در جلسه معارفه، هیچ کس به احترام احمدی نژاد از جایش برنمی خیزد.

نقش و قدرت وزارت اطلاعات

وزارت اطلاعات در ایران امروزچه نقشی دارد؟

باید از قبل تر شروع کنم. برگردیم به این سوال که قدرت ایران در دست چه کسی است. یک زمانی قدرت در دست خمینی و صنف روحانیت بود. آن ها از دکان دین نان می خوردند. انقلاب به رهبری آن ها پیروز شد. پس در دهه اول انقلاب، قدرت در دست آن ها بود. تا مرگ خمینی و تا پایان جنگ.

وقتی خمینی رفت و خامنه ای به دست هاشمی رفسنجانی توانست خبرگان را راضی کند تا او را به رهبری برگزینند ،هنوز قدرت در دست روحانیت بود. اما رهبری خامنه ای در روحانیت مسئله ساز شد. عده ای که خود را یا دیگری را بر خامنه ای ارجح می دانستند، ناراضی شدند. خامنه ای نیز در آن   زمان از مردم نمی ترسید اما بسیار از ملاها می ترسید. این است که سعی کرد یکی یکی ناراضیان را در روحانیت توسط وزارت اطلاعات شناسایی و قدرت آن ها را محدود کند.

از طرفی جنگ تمام شده بود و یک نهاد عظیم به نام سپاه روبروی او بود که بعد از جنگ به عنوان قهرمان کشور سهم خواهی می کرد. خامنه ای تصمیم گرفت آرام آرام سپاه و وزارت اطلاعات را جایگزین قدرت روحانیت کند و خودش را به عنوان فرمانده کل قوا قرار داد. چرخش ماهوی خامنه ای از یک روحانی به یک ژنرال، قدرت را از روحانیت، به سپاه و وزارت اطلاعات منتقل کرد.  اگر در دهه اول انقلاب ، قدرت در دست روحانیت بود با مرگ خمینی و پایان جنگ و ولایت فقیهی خامنه ای و ورود وزارت اطلاعات و سپاه در عرصه های اقتصادی و سیاسی، قدرت دهه دوم انقلاب از روحانیت به سپاه و وزارت اطلاعات منتقل شد. البته به سرکردگی خامنه ای و هاشمی.در دهه دوم خامنه ای و هاشمی سرکرده سپاه و اطلاعاتند و نه نماینده روحانیت در حاکمیت.این یک کودتای خزنده ای است که در دل نظام به آرامی اتفاق افتاد و تاکنون از آن کمتر حرف زده شده است.

اصلاحات شوکی بود به سیستم. قتل های زنجیره ای واکنش خامنه ای بود از طریق وزارت اطلاعات، به اصلاحات. افشاگری خاتمی و محکوم کردن وزارت اطلاعات، ضربه مهلکی به وزارت اطلاعات در قدرت وارد کرد.وزارت اطلاعات در مجموعه دولت خاتمی استحاله شد و از یک سازمان جاسوسی و مدیر زندان و شکنجه و بازجویی و ترور تبدیل شد به سازمانی تحلیل گر و به عبارتی تازه شد: اطلاعات واقعی نظام.

طی چند سال صدها کتاب تحلیل از اطلاعات منتشر شد. در اثر کثرت مطالعه که در اطلاعات اجباری شد،نیروهای اطلاعات وجه روشنفکری پیدا کردند و خامنه ای که یکی از دو اهرم قدرت خود را از دست داده بود، بیشتر به سپاه متمایل شد و بخش اطلاعات سپاه را در حد یک وزارتخانه  به صورت موازی رشد داد.

 از طرفی هاشمی رفسنجانی که شریک قدرت خامنه ای در اداره نظام بود، و خود زمینه ساز اصلاحات شده بود، با ضربه ای که از اصلاح طلبان خورد، از مرکز گردونه قدرت، به حاشیه رانده شد. در نتیجه دوباره قدرت جابه جا شد و از هاشمی و خامنه ای بین جریان اصلاحات و خامنه ای تقسیم شد و از سپاه و وزارت اطلاعات دهه دوم به سپاه و قشر فرهیخته و اصلاح طلب رسید. به طور خلاصه تبدیل قدرت در ایران این چنین است.

قبل از انقلاب: شاه

دهه اول انقلاب: روحانیون به نمایندگی خمینی

دهه دوم انقلاب: سپاه و اطلاعات به نمایندگی خامنه ای و هاشمی

دهه سوم انقلاب: سپاه به نمایندگی خامنه ای،و قشر فرهیخته به نمایندگی خاتمی

اکنون: سپاه و خامنه ای و جنبش سبز

در این میان وزارت اطلاعات، هم به حاشیه رانده شد و هم استحاله شد. در جریان انتخابات اخیر در مقابل سپاه که معتقد بود جنبش سبز یک انقلاب نرم ناشی از تحریک خارجی است، وزارت اطلاعات اصرار می کرد که جنبش سبز، یک عکس العمل طبیعی در مقابل تقلب است. بر این تحلیل تا آن جا اصرار شد که وزیرش مجبور به استعفا شد.در جلسه ای که در دفتر رهبری با حضور احمدی نژاد تشکیل شده است، در مورد وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده اند که چاره ای جز یک تصفیه 40 درصدی نیست. کارمندان وزارت اطلاعات حدود 20هزار نفرند. در جلسه بیت رهبری تصمیم به بازخرید 6 تا 8هزار نفر از کارکنان وزارت اطلاعات با مبلغی معادل 2 برابر عرف بازخرید عمومی گرفته شده است. از 200 مدیر، تصمیم به تغییر 180 مدیروزارت اطلاعات گرفته شده و قرار است تا 8هزار نیرو از سپاه و بسیج و دانشگاه امام صادق جایگزین شوند.دوباره قصد دارند نیروی اطلاعاتی را که ظرفیت تحلیلی نظام شده بود، تبدیل کنند به نیروی سخت سرکوب. و می خواهند 8 سال زحمات خاتمی را در تبدیل وزارت اطلاعات که 4 سال گذشته احمدی نژاد هم نتوانست آن را از بین ببرد، با این جا به جایی نیروها از بین ببرند.

سپاه بعد از انتخابات خود را بدنام حس کرده است. سپاه هم اصرار دارد که ما نیروهای مرئی نظام هستیم. سرکوب بایستی توسط نیروهای نامرئی اتفاق بیفتد.بازگشت قدرت به اطلاعات و آزاد کردن سپاه، دوباره نیروهای امنیتی را برمی گرداند به نیروهای سرکوبگر و منفور. آنچه در محاسبه رژیم از قلم افتاده است، بیرون کردن 6 تا 8هزار نیروی ناراضی از وزارت اطلاعات به درون جامعه ناراضی ایرانی است. نگاه کارشناسانه آن ها سرریز جامعه می شود. نیروهایی که در درون یک سیستم کارشناس شده اند، به بیرون نظام پرتاب می شوند. با انباشتی از اطلاعات و نارضایتی .و این خود هدیه ای است به آینده بهتر مردم ایران.

آیا واقعا آقای خامنه ای برای اعتقاد به خدا و دین اش دست به این جنایات می زند؟

نگاه خامنه ای ایدئولوژیک نیست، نگاه هزینه و فایده است او ژنرال خامنه ای کاسب است. خدا و دین، آخرین چیزی است که او در محاسباتش به یاد می آورد. او دیگر حتی در پی خوش نامی خود در بین هواداران خود نیست. او می ترسد. بیش از همیشه. و چون خیلی می ترسد، مردم را خیلی می ترساند. خامنه ای تبدیل به یک افسر اطلاعاتی ترسان شده است. و شب ها خواب راحت ندارد.اعلام کرده است دستگیری آدم های مشهور را باید خودش شخصا تایید کند.

بعد از خودش برای رهبری به چه کسی فکر می کند؟

همان طور که خمینی مرگ خودش را باور نمی کرد تا وصیت کند بعد از او چه کسی رهبر باشد، او هم جرات فکر کردن به بعد از مرگ خودش را ندارد. اگر به مرگ فکر می کرد، جنایاتش کمتر می شد. اما نزدیکانش می گویند زمانی تصورش درباره شاهرودی بود، چون مجتبی ابله تر از آن است که او باور کند از پس حیله گری مورد نیاز مقام ولی فقیه بربیاید. اگر چه مجتبی بسیار جاه طلب است و پدرش را او در این باره به این چاله انداخته است.

از عصر جمعه انتخابات، از زبان خیلی ها، واژه کودتا شنیده شد. این گروه کودتاچی چه کسانی هستند؟

نفر اصلی کودتا شخص خامنه ای است. که زیر نظر او ستاد کودتا قرار دارد. بعد از خامنه ای نفر اول کودتا ، طائب است (داماد آقای حسینی برنامه اخلاق در خانواده.) نام وزارتی طائب، میثم است. مجتبی خامنه ای طرف مشورت او و گاهی رابط خاص او با خامنه ای است.

سپاه از قبل هم برای موسوی پیغام داده بود ما به هیچ قیمتی نمی گذاریم کسی غیر از احمدی نژاد بیاید، هر کسی می خواهد بیاید باید با موافقت رهبری بیاید.

با اینکه تیم کودتا از قبل تشکیل شده بود اما پس از آنکه آراء مردم را به نفع موسوی تشخیص دادند، برای جلوگیری از اعلام خبر، با دوبار حمله به قیطریه، عملیاتشان را شروع کردند.

اولین حمله به قیطریه- ساعت 7 عصر روز جمعه برای تخریب همه سیستم های اطلاع رسانی.

دومین حمله - دم صبح روز شنبه ـ با شروع دستگیری ها

تجربه رژیم از شلوغی های دانشگاه در دوره اصلاحات منجر به تصمیم های جدید شده است. در دوره اصلاحات وقتی تظاهر کنندگان از میدان ولیعصر به سمت خیابان پاستور و دفتر رهبری راه افتادند، بین نیروی انتظامی و سپاه و یگان ویژه اختلاف بود که چه کسی مسئول جلوگیری از تظاهرات و سرکوب است. به همین خاطر بعد از انتخابات ستاد مرکزی مقابله با بحران (ثارالله) در تقاطع سئول چمران مسئول این هماهنگی شد و 3 وضعیت تعریف شد.

وضعیت سفید= هرکس کار خودش را می کند.

وضعیت زرد= نیروی انتظامی (یگان ویژه) مسئول است.

وضعیت سرخ= سپاه مسئول است.

در روز سه شنبه 26 خرداد در جلسه کودتا ،احمدی نژاد مطرح می کند که یک ستاد مافوق ثارالله در جلسه امنیت ملی تشکیل بشود که بتواند سیاست 24 ساعت آینده را تصمیم گیری کند و با تایید خامنه ای اجرا شود. اکنون این ستاد هر روزه به مدیریت سعید جلیلی تشکیل جلسه می دهد. در ستاد مافوق ثارالله، احمدی نژاد آنچه را می خواهد به خامنه ای منتقل می کند و آنچه را نمی خواهد منتقل نمی کند. کهریزک زیر نظر این مجموعه اتفاق افتاد و این یک نشانه فساد سیستم است. این سیستم فساد خودش را درپوش می گذارد.

ماجرای کهریزک

ماجرای کهریزک چه بود؟ جزئیات متفاوت وحشتناکی تعریف شده.

باید گفت یکی از چالش های رژیم زندان هاست. شورآباد را اختصاص داده بودند به معتادان. دو سال قبل یکی از سوله ها را اختصاص دادند به اراذل اوباش. بعد از انتخابات رادان دستور داد از بین دستگیر شدگان عده ای را که زیباتر و به قول رادان سوسول تر بودند به کهریزک ببرند. 145 نفر را بردند در یک سوله 75 متری که پیش از این اراذل اوباش در آن زندانی بوده اند. پیش از آنکه آن ها را وارد سوله کنند، به زور لخت کرده و بعد در را بسته بودند. 145 زندانی ابتدا از شرم نمی دانستند چه کنند و بعد شروع به مشت کوبیدن به در و دیوار می کنند. درها باز می شود و با شلنگ آب مورد هجوم قرار می گیرند. عده ای آب می پاشیده اند و عده ای آن ها را با شلاق می زده اند و بعد یکی یکی آن ها را بیرون می آورده اند و مجبورشان می کرده اند که به خودشان فحش بدهند و فریاد بزنند که مادرشان، خواهرشان، و همسرشان فاحشه است. در مورد تمام آن ها این اتفاق می افتد و هرکس ممانعت می کند شلاق می خورد. بعد آن ها را دو به دو روبروی هم قرار می دهند تا این فحش ها را به هم بدهند و بگویند: مادر، همسر، دختر و خواهر تو فاحشه است. با ذکر جزئیات رکیک . بعد دست آن ها را می بندند و به داخل سوله می اندازند.

آنوقت 70 زندانی زیر اعدام را که از اراذل و اوباش هستند و ماه هاست در سلول های انفرادی دچار فشار جنسی هستند به داخل این سوله ها می اندازند تا به زندانیانی که دستشان از پشت بسته شده تجاوز کنند. در آن سوله با روزهای گرم تا 40 درجه و شب های سرد که زندانی ها برای دستشویی هم حق بیرون رفتن نداشته اند و همان جا به توالت می رفته اند بوی عفونت بیداد می کرده است.دست بر قضا سعید صادقی عکاس جبهه و جنگ که عکاس آقای خامنه ای هم بوده در بین زندانیان بوده است. فریادهای او که من با بیت رهبری رابطه دارم ناشنیده می ماند. و وقتی در یک بازدید شناخته می شود و از زندان آزاد می شود خود را به دفتر رهبری می رساند و در ملاقاتی که در روز دوشنبه اتفاق می افتد با جمعی به دیدار آقای خامنه ای می رود و با گریه آنچه را بر او و دیگران رفته است تعریف می کند. از خود او نقل شده که وقتی خامنه ای شنید، چند بار بر پیشانی خود زد و بعد جلسه را ترک کرد.

وقتی به رادان و مرتضوی دستور می رسد که آقای خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داده غر می زنند : حالا  که خرشان از پل گذشت ، می گویند تعطیلش کن. قصه رادان و خامنه ای قصه یزید و شمر است. می گویند وقتی شمر سر امام حسین را برای یزید برد یزید گفت: من گفتم جلوی حسین را بگیر، نگفته بودم سر او را بیاور.شاید بگویی پس خامنه ای بی گناه است. اما حتی 3 روز پس از آنکه خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داد، آن زندان به همان شکل دایر بود. و وقتی زندانیان رو به مرگ را در بیمارستان بستری کردند از خانواده آن ها 8 شرط را خواستند امضاء کنند تا مبادا در بیرون چیزی بگویند.اگر خامنه ای مخالف این کارهاست، چرا رادان و مرتضوی را مجازات نمی کند؟می دانی  اگر مجازات کند، می ترسد هیچ مامور دیگری جرات ادامه این جنایت را نداشته باشد. غیر از کهریزک، در مراکز مختلف نیروی انتظامی و زندان های خصوصی بسیج هم به ویژه به دختران تجاوز شده است.خامنه ای بارها گفته بود: این لکه ننگ را به جمهوری اسلامی نچسبانید. اما منظورش افشاگری های کروبی بود تا جلوگیری واقعی از تجاوز.

چه تعداد دستگیر شدند؟

4هزار نفر قطعی است. اما 3هزار نفر دیگر هم بعد از بازداشت ها طی یکی دو روز اول آزاد شده اند که مشمول آن 4هزار نفر نمی شود. از این 4 هزار نفر تنها 400 نفر دست وزارت اطلاعات بوده اند.

اعتراف گیری ها آیا فایده ای دارد؟ همه دارند رژیم را هو می کنند و اعتراف کنندگان قهرمان شده اند.

از قطب زاده تا امروز قصه زندان های ایران این بوده است:فشار در زندان، اعتراف گیری، تواب سازی، تکذیب سازی. کدام زندانی است که آزاد شده و اعترافاتش را قبول داشته باشد؟ اگر این اعترافات زیر شکنجه نبوده و فقط ناشی از گفتگو با بازجویان آگاه و مومن بوده، چرا این بازجویان را به تلویزیون نمی آورند تا همان حرف ها را به مردم بزنند و همه جنبش سبز را یک جا تواب کنند.ابطحی به همسرش گفته: خاتمی چی راجع به من فکر می کنه؟ بهش بگین من خیانت نکردم.

 ابطحی از آمپولی که به او زده اند به همسرش خبر داده و همسر ابطحی این موضوع را لو داده است. بازجو دختر ابطحی را می برد که اگر می خواهی پدرت نجات پیدا کند ،بگو مادرت تکذیب کند.

 برای ابطحی پرونده جنسی درست کرده اند. برای عطریانفر پرونده ارتباط با مجاهدین خلق. چون خواهرش، همسر قدیری است و هر دو عضو مجاهدین خلق و سلام و علیک برادری با خواهرش کافی است که به یک پرونده امنیتی تبدیل شود. درمورد سعید حجاریان که باید بگویم با آن ها بازی می کرده. ده صفحه دفاعیه اش را آورده و داده به همسرش که 4 صفحه اش در تحلیل اصلاحات است. اما آن ها در دادگاه آن 4 صفحه را نخواندند. اگر راست می گویند آن 4 صفحه را که یک نسخه اش هم پیش همسر حجاریان است، در دادگاه بخوانند.کلکی که به محسن امین زاده، بهزاد نبوی، عرب سرخی، میردامادی، رمضان زاده و تاج زاده سه ماه است می زنند این است که تک شماره هایی دروغین از کیهان و اعتماد ملی را چاپ می کنند که در آن ها از زبان اصلاح طلبان یا از همین زندانیان به دیگر زندانی ها اتهام زده شده و گناهان را به گردن هم انداخته اند. مثلا در یک مطلب خاتمی گفته است: ما جنایت کردیم و پشیمانیم.در مطلب دیگری تاج زاده علیه بهزاد نبوی حرف زده.

زندانیان از هرگونه کاغذ و قلم و حتی رادیوی ایران محرومند. باید گفت آن چنان نفاق نهادینه شده که به خواست خامنه ای، سپاه تولید اطلاعات می کند. وقتی مشروعیت از بین می رود برایش مشروعیت تولید می کند. خامنه ای می گوید کار انگلیس است. سپاه عده ای را مجبور به اعتراف می کند و خامنه ای اعتراف ها را مبنای استدلال خود می گیرد. چه چرخه جالبی است. استبداد و استحمار!  رابطه زور و تزویر. و ماشاءالله به دانشگاه امام صادق که قرار بود دانشمند شیعی درست کند، بازجوی شیعی پرورش داده است. زندان ها پر شده است از این فارغ التحصیلان مسلح به ایدئولوژی اسلامی و علم شکنجه.

دانشگاه ها باز شده. آیا دانشگاه ها شلوغ و یا تعطیل خواهند شد؟

خامنه ای از دانشگاه می ترسد. اسلحه برده اند داخل دانشگاه ها. از برخی از دانشجویان و خانواده آن ها تعهد گرفته اند. از برخی از اساتید تعهد گرفته اند اما بی فایده است. خامنه ای کم کم باید از دبیرستان ها و دبستان ها هم بترسد. رژیمی که نتوانست برای نسل جوانی که اکثریت جامعه ایران را تشکیل می دهند، امکان ازدواج و اشتغال و هویت فراهم کند ،چاره ای ندید جز اینکه در مقابل پوچی و اعتیاد کوتاه بیاید، تا این انرژی علیه خودش قیام نکند. اما یکباره خود را در برابر نسلی می بیند که حتی عدد جمعیتش هم ترسناک است. انقلاب که شد ایران 30میلیون جمعیت داشت. الان که 30سال بعد از انقلاب است ایران 70میلیون جمعیت دارد. یعنی 40 میلیون نفر نسل جوان بعد از انقلاب هستند. حتی بچه های کادرهای رژیم هم جزو این نسل هستند.