احمدی نژاد و رییس جمهور

محمد رهبر
محمد رهبر

احمدی نژاد بازهم خندید و هرچه را خبرنگاران گفتند، تکذیب کرد. تحریم ها را بی اثر دانست، بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی را ساخته و پرداخته کسانی شمرد که می خواهند برای دولت تعهد ایجاد کنند و گفت که دولت به کس و جایی بدهکار نیست. وضع اقتصاد ایران را رو به رشد خواند، وعده داد که دو میلیون شغل در همین امسال ایجاد می کند و نگفت چگونه. بار دیگر درباره قیمتِ نفت غیب گویی کرد که اوج می گیرد و بالا می رود و از بشکه ای 150 دلار خواهد گذشت.

 دیگر قوا را هم بی نصیب از سرکوفت نگذاشت، گفته های علی لاریجانی رییس مجلس را که برخی دولتیان را متهم به فساد مالی کرده بود، از جنس حرفهای بدخواهانه انتخاباتی دانست و گفت که چه طور باید از ریاست مقننه به رییس قوه قضاییه شکایت برد و این طعنه ای بود که روسای قضا و مجلس برادرند و لابد عدالت را رعایت نخواهند کرد.

 پاسخِ خبرنگاری که راهکارِ اجرایی دستور رهبری در فاش نکردنِ اختلافات را می خواست، نیز با ریشخندی داده شد: “گفته نکنید و نمی کنیم دیگه” شاید هم این طرز برخورد با بیانات رهبری، از صمیمیت می آمد.

 احمدی نژاد، خود را رییس جمهورِ برآمده ازمردم خواند و اقرار کرد دولتی که ملت را سرکوب کند بختِ حیات ندارد. سپس گریبان آمریکا را گرفت و اوباما را به دورویی و هیلاری کلینتون، وزیرخارجه اش را به نادانی متهم کرد.

 میانِ همه جنجالی که دعوت از شاه اردن برای دولت داشت، گفت که  کار او بوده که ملک عبدالله را دعوت کرده است و گرچه روز بعد کنفرانس، صدای علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس در آمد که این دعوت، خلافِ مصلحت نظام است، اما احمدی نژاد جوابش را در همان کنفرانس خبری و پیشاپیش داده بود که دولت اهل عقب نشینی نیست.

دعوت از شاه اردن، البته به قصد تنش زدایی با اعراب نبود، چه اینکه احمدی نژاد، به عربستان سعودی تاخت و مصوبه شورای همکاری خلیج فارس را بی ارزش دانست و حُکام عرب را به عبرت از صدام توجه داد و گفت که کویت چیزی ندارد که ایران بخواهد جاسوسیش کند و عاقبت همه موجودیت اسرائیل را انکار کرد و گفت که به زودی زود از هم پا شیده می شود. سپس خاورمیانه را به برادری دعوت کرد.

اولین هم کلامی احمدی نژاد و خبرنگاران در آغاز دهه نود و پانزدهمین روز بهار به پایان رسید و  از متحدانِ قدیمی اش که در سالهای شهرداری، دستش فشرده بودند، تنها مانده بود مهدی چمران، که آن دورترک و آخرِ مجلس نشسته  و عاقبت کار می دید.

 احمدی نژاد با کت شلوار آمده بود، سئوال مرد افکنی  نه از سوی خبرنگاران خارجی و نه ایرانی، پرسیده نشد، از چند روزنامه که نَسب به اصلاحات می بردند، خبرنگاری نبود و در ردیفِ اول، جوانفکر مشاورش و مردوخی، خبرنگارِ پیری که بارها در کنفرانس های خبری، در رثای دولت و رهبر شعر خوانده، نشسته بودند و نشانه ای شاید از اینکه چگونه خبرنگاری  بر صدر می نشیند.

 این سئوال هم باقی  ماند  که  احمدی نژاد و دولتش چگونه بر آمده و مانده است.

 

فاصله میان اسم و رسم

خبرنگاران روزنامه شرق که خرداد سال 84 به مقرِ انتخاباتی احمدی نژاد رفتند، گمان نمی بردند که با رییس جمهور سالهایِ بعد ملاقات دارند.

 از آنان که با چفیه و پیراهن بر شلوار و ریش انبوه در کنار احمدی نژاد ایستاده بودند، معلوم بود که این نامزد انتخاباتی چندان به ظاهرِ مردمی که بایستی رییس جمهورشان باشد، شبیه نیست.

 صدای مداحی از چهار سوی اتاق می آمد و به هیات بیشتر شبیه بود تا ستاد انتخاباتی. احمدی نژاد از شیراز آمده بود و ساعتی دیگر قصد مشهد داشت.

 سفرهای انتخاباتی که در زد و خورد رقیبان و تعدد نامزدهای اصلاح طلبان و تبلیغات گسترده و خوش پوش محمد باقر قالیباف و هیبت هاشمی رفسنجانی از چشم دور می ماند.

 خبرنگار پرسید: “به نظر می رسد با رقبایی که شما دارید نفر آخرِ انتخابات خواهید شد.”

 احمدی نژاد پوزخندی زد و گفت: “این طور فکر می کنید.”

 و رفت به اتاقی که نماز بخواند و یا شاید مشاوره ای، تا مصاحبه کند یا نکند. نیم ساعتِ بعد آمد و گفت که  مصاحبه نمی کند و شرق نمی خواند. اصرارِ خبرنگاران و گفتن اینکه همه نامزدهای ریاست جمهوری در این ویژه نامه حضور دارند و فقط او مانده است، بی حاصل افتاد و بازهم به پوزخندی گفت که جای عکس اش گل چاپ کنند.

مهدی کروبی معتقد بود که در همان دور اول، به نفع احمدی نژاد تقلب شده است تا او را به همراه هاشمی رفسنجانی به دور دوم ببرند و دو قطبی بسازند از اشرافیت و فقر. کروبی انگشت  اتهام رابه سمت بیت نشانه رفت و پسر رهبر را نشان داد که با نامزد ریاست جمهوری زد و بندی دارد و این را به سیدعلی خامنه ای نوشت: “به‌رغم شفافیت مواضع جنابعالی، اخباری مبنی بر حمایت فرزند محترم شما - آقا سید مجتبی - از یکی از کاندیداها منتشر شد که پس از به تواتر رسیدن این اخبار نگران شدم که مبادا این موضوع مرتبط با دیدگاه حضرتعالی باشد اما تجربیات سابق و شناختی که از شما داشتم مرا مطمئن کرد که این موضوع، نظر شخصی ایشان است.پس از آن هم شنیدم که یکی از بزرگان به جنابعالی گفته‌اند که «آقازاده حضرتعالی از فلان شخص حمایت می‌کند» و شما فرموده‌اید «ایشان آقا است نه آقازاده» و به هر حال مشخص شد که آن حمایت‌ها نظر شخصی آقا مجتبی بوده‌است.در عین حال کماکان خبرهایی در مورد فعالیت ایشان به نفع یکی از کاندیداها - که سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول کرد و عنایت‌ها به طرف فرد دیگر سرازیر شد - و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد.“       

هاشمی رفسنجانی هم چند روز بعد و با انتخاب احمدی نژاد، شکایتش را به آخرت و خدا حواله داد و این گونه بود که احمدی نژاد سر بر آورد و چهار سالِ پر هیاهو ماند و باز به انتخاباتی رسید که این بار از هاشمی خبری نبود و میر حسین موسوی و کروبی رقیبش  بودند و محسن رضایی باعث گرمی بازارش.

اگر در نوبت اول، مخالفان به اکراه رییس جمهورش می خواندند، اما سال 88، وضع آنچنان بود که میان این اسم و رسم، فاصله ای به اندازه میلیونها معترض افتاده بود.

 میرحسین موسوی در پایان رای گیری و بنابر گزارشهای رسیده اعلام کرد که رییس جمهور ایران است  و مهدی کروبی آنچنان اعتراض کرد که اینبار نه مجتبیِ پسر،که آیت الله خامنه ای پدر، متهم به تقلب در انتخابات شد.

از 22 خرداد 88 دو سال گذشته و از دولتِ محمود  دو سال مانده است. سایت های خبری اصلاح طلب و حامیانِ جنبش سبز از احمدی نژاد نامی می برند و از رییس جمهوری اش می گذرند. دایره منتقدان اصولگرا هر روز گسترده می شود و ریزش ها ادامه دارد.

 

از حاشیه تا متن    

 ”محمود احمدی نژاد”،13 اردیبهشت سال 82،وقتی مجلس و رییس جمهورِ اصلاح طلب درمیانِ نبردی نرم و سخت با قوای بیت و اختیارات رهبری بودند، مثلِ تکاوری چترباز در پشت جبهه اصلاح طلبان فرود آمد و گرچه بنابر سنتِ دولت که شهردار تهران می توانست در کابینه و جلسات شرکت کند، احمدی نژاد را به هیات دولت راه ندادند، اما از همان خیابان بهشت و شهرداری تهران و روزنامه همشهری که به چنگِ شهردار و شبه حزب آبادگران افتاده بود، نشان داد که می تواند جبهه ای تازه گشاید و آینده اصلاحات را به ماه گرفتگی خونین دچار کند.

“ابراهیم باستانی پاریزی” مورخِ نامدار در کتاب” حماسه کویر” تحقیقی به جای کرده در باب رجال جمهوری اسلامی که نام خاندانشان با روستایی گره خورده است ونتیجه اینکه حاشیه نشینی روستا با انقلاب به شهر آمده و رجالِ بازمانده از اشرافیت و تکنوکرات هایِ فرنگ دیده پهلوی را بلعید.

 اگرچه این نتیجه درباره همه السابقونِ انقلاب، درست نیست، اما درباره احمدی نژاد صادق است و می توان گفت که حاشیه نشینانِ جمهوری اسلامی بر کهنه سربازان انقلاب اسلامی، شوریدند.

 روستازاده “آرادانی” که نزدیکترین شهر به روستایش شهرستانِ گرمسار ازتوابع استانِ کویری سمنان بود، در انقلاب نقشی نداشت. بهمن57 محمود احمدی نژاد، تنها 22 سال سن داشت و گرچه دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود و مهندسی می خواند، اما در آن شور و شرِ دانشگاههایِ پیش از انقلاب و گروههای مسلح و بی سلاح و چپ و اسلامگرا، کاره ای نبود.

 از دیوار سفارت آمریکا هم دانشجویانِ خط امام، بالا رفتند که احمدی نژاد با آنان نبود. جنگ هشت ساله از او فرمانده سپاه یا بسیجی فعالی نساخت و بر کنار ماند تا اینکه از قضای روزگار “اردبیل” به مقام استانی رسید و به دولتِ دوم هاشمی، احمدی نژاد استاندار استانِ تازه تاسیس اردبیل شد.

 پدر آهنگرش، هفت فرزند داشت و محمود چهارمین آن. درست مانند بسیاری از اهلِ سمنان که از دروازه های شرقی تهران آمده بودند، در شرق شهر ساکن شد و به  “نارمک” ماند.

 مسجد محل، اولین پا یگاه جوانان مذهبی هوادار ولایت بود و “مسجد جامعِ نارمک”، از آنجایها  که احمدی نژاد سالها رفت و آمد می کرد و در بسیج و منبرش سهمی داشت. این دانش آموخته دانشگاه علم و صنعت در همان جا استادی هم کرد و بسیج اساتید علم و صنعت به میلِ او می گشت.

 احمدی نژاد، مثل همه بسیجیان دهه هفتاد، البته دل به روضه می داد و در هیات رزمندگان و  جوارِ “حاج منصور ارضی” و دیگر مداحانِ هنوز مشهور نشده دهه هفتاد، که همگی مقام رهبری را” آقا”صدا می کردند و هاشمی رفسنجانی را عاملِ غرب و حتی نماز جمعه را به امامتِ هاشمی فُرادی می خواندند، سَر و سر و حَشر و نَشر داشت.

 گو اینکه بار دوم که هاشمی رییس جمهور شد، به مصلحت در ستاد انتخاباتی هاشمی در نارمک تهران، رییس بود و عایدیش را در اردبیل گرفت.

 احمدی نژاد در دادگاه عبدلله نوری به عنوان شاکی از روزنامه خرداد، که وزیر کشور سابق، مدیر مسوولش بود، حضور یافت و دیگر اثری از او نبود، تا اینکه شهردار تهران شد.

 می توان مطمئن بود که احمدی نژاد هیچ گاه در دهه شصت و هفتاد از ملازمانِ آیت الله خامنه ای نبوده است. اما این مرد کوتاه قامتِ سیه چُرده که کاپشن را به زمستان و تابستان می پوشید، از همان کشت و صنعتی به حساب می آمد که سالها رهبری به کاشت و داشت آن مشغول بود.

هنوز9 ماه از شورای شهر و شهرداری احمدی نژاد نگذشته، چمران و احمدی نژاد به همراه آباد گران به حضور رهبر رسیدند و در دیداری صمیمی و سرشار از رضایتِ “آقا” رهنمود شنیدند، چند ماهی بیش از کارِ شهردار نمی گذشت که رهبر سپاس می گفت و قدر می دانست:

“من، هم از شورای اسلامی شهر تهران به ‏خاطر کارهایی که کرده‏اند، جدّیتی که به خرج داده‏اند، شهردار خوبی که انتخاب کرده‏اند، اهتمامی که به کارها دارند و دنباله‏گیری‏ای که از کارها می‏کنند- مضمون همین گزارشی که آقای مهندس چمران دادند و قبلاً هم من اطّلاع داشتم و شنیده‏ام - صمیمانه تشکّر می‏کنم؛ و هم از آقای دکتر احمدی نژاد و همکارانشان،به‏خاطر کارمخلصانه‏ای که انجام می‏دهند، سپاسگزارم.1”.

 احمدی نژاد پیش از آنکه سراغ خیابان و پل و گذرگاه رود، بساط فرهنگسراهای شهرداری را برچید و فرهنگسرا به هیات مذهبی بدل شد. سقاخانه ها در شهر عَلم شدند و دور برگردانهای اتوبان در لاین سبقت، آخرین دستاورد علمی شهردار بود.

 مصاحبه های مطبوعاتی احمدی نژاد به رییس جمهور خاتمی طعنه می زد و از خبرنگاران  اصلاح طلب دعوتی به حضور در کنفرانس خبری نمی شد و یا اگر خبرنگارِ اصلاح طلبی از بانوان می آمد، به دلیل بد حجابی به در بسته می خورد.

 احمدی نژاد هر چه می گفت را با دعای ظهور امام دوازدهم، آغاز می کرد و از تهران حواسش جمع جمکران قم و مسجدش بود.دو مناره بلند جمکران را در دلِ بیابان ساخت، که نشان از اتفاقی بزرگ در تهران می داد.

سال 84 محمود احمدی نژاد، در میانِ ازدحام نامزدهای اصلاح طلب و قطبی شدن انتخاب، میان او و هاشمی، بر کرسی ریاست جمهوری نشست.

 به نظر می رسد احمدی نژاد حاصل حساب احتمالات و اتفاقات است. سال 82 هم  آبادگران انقلاب اسلامی به  ریاست مهدی چمران وقتی به شورای شهر رسیدند که مردمِ خسته از نزاع در شورا، به پای صندوق رای نیامدند و احمدی نژاد میوه ی شورا و شهردار تهران شد.

 گویا میانِ نیامدن و حضور نداشتنِ مردم، با تداومِ احمدی نژاد، معادله ای است و نماندن در متن، حاشیه را پر رنگ تر می کند.

 

پا نوشت

  1. دیدار رهبر با شورای شهر تهران  17آذر 82