شروط خاتمی و مطالبات جنبش سبز

فیض الله عرب سرخی
فیض الله عرب سرخی

خاتمی در دیدار فراکسیون اقلیت مجلس هشتم با وی “کف خواست اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات آتی را؛ آزادی زندانیان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروه ها و رفع محدودیت های نا به جا، پای بندی همگان به خصوص مسئولان به قانون اساسی و اجرای همه جانبه و کامل آن به خصوص اهتمام به روح قانون اساسی و فراهم آوردن سازوکاری برای برگزاری انتخابات سالم و آزاد، اعلام کرد.” وی همچنین افزود: “اگر این شرایط محقق شد، تصمیم می‌گیریم که چگونه عمل کنیم. اما با توجه به روندی که هم‌اینک حاکم است، به نظر می‌رسد شرایط در آینده سخت‌تر و راه‌ها بسته‌تر و محدودیت‌ها گسترده‌تر خواهدشد.”

 در پی این سخنان شاهد موجی از واکنش های منفی نسبت به سخنان وی در فضای مجازی بودیم. یکی دو روز بعد، زمانی که حملات سازمان یافته و همه جانبه جریان حاکم از طریق تریبون های دراختیار، علیه خاتمی و سخنان وی آغاز شد، برخی منتقدان سخنان وی به صرافت افتادند که شاید حرف های او چندان هم نابجا و غلط نبوده و برخی دیگر البته با توجه به این که جریان حاکم، زحمت ایشان را در حمله به  خاتمی کم کرده بود، ادامه انتقاد از وی را به مصلحت ندیدند.

اما سخنان خاتمی چه تعارضی با اهداف و مطالبات جنبش سبز داشت؟ و ناقض کدام مؤلفه های هویتی جنبش سبز بود؟

 

1- سخنان خاتمی و مطالبات جنبش سبز 

جنبش سبز یک جنبش مدنی، مسالمت آمیز است، شاید بتوان گفت که بارزترین ویژگی این جنبش که آن را از دیگر جنبش های معاصر ایران متمایز می کند، رویکرد عقلانی آن به امور است و همین رویکرد موجب شده است تا خواسته های آن حداقلی، معتدل، و به دور از افراط و تفریط حاصل از احساسات آنی و زود گذر باشد. به عقیده من این عقلانیت حاصل تجارب ارزشمندی است که جامعه و به ویژه نخبگان ما از دوران اصلاحات کسب کرده است. یکی از مشکلات ما در دوران اصلاحات آن بود که برخی اصلاح طلبان بدون داشتن درکی روشن و تحلیلی واقع بینانه از شرایط، ناخواسته در جهت افزایش مطالبات جامعه حرکت می کردند، مطالبات و خواسته هایی که با توجه به موازنه قوای آن زمان، امکان تحقق و یا پاسخگویی به آن وجود نداشت. این خطای بزرگ موجب عمیق تر شدن شکاف میان وضعیت موجود و خواسته ها و مطالبات فزاینده می شد و توفیقات و عملکردهای موفق را کم فروغ و ناکامی ها و نارسایی های غیر قابل انکار را در چشم همگان بزرگتر از آن چه که بود جلوه گر می ساخت. این واقعیت زمینه بسیار مناسبی به ستاد ضد اصلاحات می داد تا با تبلیغات سازمان یافته و هدفمند به وسیله رسانه های دراختیار، به ویژه صدا و سیما، به سیاه نمایی پرداخته و ناکامی ها و نارسایی ها را صد چندان جلوه دهد. در چنین شرایطی ناامیدی و دلسردی افکار عمومی از اصلاحات و میدان داری جریان های آوانگارد و داغ شدن بازار راهبردهای رادیکال بیگانه با شرایط و امکانات و محدودیت ها، تنها نتیجه ای بود که می توانست رخ بنماید. حاصل آن دلسردی، بی تفاوتی، کاهش انگیزه برای مشارکت مردم در آزادترین انتخابات تاریخ ایران یعنی انتخابات شوراهای دوم و در نتیجه تقویت روحیه جریان ضد اصلاحات و به تبع آن تشدید و تقویت تحرکات ضد اصلاحات و همه جانبه تر شدن فشارها و…. بود. این روند خود بر بی تفاوتی ها و ناامیدی ها از اصلاحات می افزود. آن گونه که کرختی و انجماد پدید آمده در سیستم حسی جامعه و حتی نخبگان اجازه نمی داد سرانجام وحشتناکی را که در انتظار کشور بود و امروز شاهد آن هستیم، به روشنی حس شود. خوب به خاطر دارم، پس از انتخابات مجلس هفتم، آقایی که بسط ناامیدی از راهبرد اصلاحات و اصلاح طلبان البته از موضع آوانگارد و مترقی را، رسالت خود می دانست، در یکی از روزنامه های وابسته به جریان اصلاحات، نوشت، اصلاح طلبان می کوشند چنین بنمایند که با خارج شدن خود از عرصه قدرت، سرنوشت سیاه و تیره ای در انتظار جامعه است. آن ها درواقع برای رسیدن به قدرت به مبالغه و گزافه گویی می پردازند، در حالی که امروز می بینیم این سیاه نمایی ها واقعیتی ندارد. امروز می توان درک بهتری از قضاوت ها و رویکردهایی از این دست داشت. قصد من جمع بندی تجارب دوره اصلاحات نیست، زیرا اگر چنین قصدی درکار باشد، باید اشتباهات و کوتاهی های بخش های دیگر اصلاح طلبان را نیز فهرست کرد. بنابراین امیدوارم با بیان مطالب فوق متهم به یکجانبه نگری نشوم. قصد بنده تنها یادآوری تجربه ای بود که گمان می کنم بسیار به کار امروز جنبش سبز آمد. فعالان این جنبش از همان آغاز آگاهانه از سردادن شعارهای حداکثری خودداری کردند و نسبت به چنین امری هشدار دادند. اگر چه در صحنه درگیری های خیابانی به علت غلیان شور و احساسات و یا تحریک عوامل مشکوک بعضاً شعارهای رادیکالی نیز سرداده شد، اما آن شعارها در سطح مطالبات رسمی جنبش هیچ بازتابی نیافت. جریان رادیکال حاکم البته همواره کوشیده است، جنبش سبز را به سوی رادیکالیسم و حرکتی برانداز براند، و یا دست کم جنبش را چنین بنمایاند. برخی رسانه های آن طرف آب نیز روز وشب در تلاشند تا چنین رنگی به جنبش بزنند، اما فعالان جنبش از کادر رهبری آن گرفته بخش های مذهبی و سکولار معتدل، همواره نسبت به درغلطیدن جنبش به افراطی گری و رادیکالیسم نافرجام انذار داده اند.

زمانی که میر حسین موسوی در بیانیه شماره 17  خود “مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه در مقابل مردم، تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی و احیاء حیثیت و آبروی آنها، آزادی مطبوعات و رسانه ها و به رسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی” را به عنوان راه حل های پنجگانه برای خروج از بن بست و پایان یافتن بحران اعلام کرد، باز گروهی که به سختی می توانند تمایل و تعلق فکری احساسی به مواضع آوانگارد و راهبردهای رادیکال را از ذهن و روان خود پاک کنند، به واکنش برخاستند که “یعنی چه؟ اجرای بی تنازل قانون اساسی یعنی چه؟”، “این همه کشته دادیم که قانون اساسی اجرا شود؟” “به کمتر از تغییر قانون اساسی و سقوط رژیم نباید رضایت داد” اما در آن زمان آن عقلانیت مبارک حاصل از تجربه دوره اصلاحات، اجازه میدان داری به این تمایلات ناپخته را نداد و راه حل های پیشنهادی میر حسین موسوی به عنوان مطالبات رسمی جنبش نجیب سبز مورد اتفاق قرار گرفت.

اکنون باید پرسید، سخنان اخیر خاتمی چه تفاوتی با اهدافی مطرح شده در بیانیه شماره 17 داشت که عده ای از دوستان سبز آن را برنتافته و بی تابانه به نقد آن پرداختند؟ اگر شروطی که خاتمی مطرح ساخته کاملاً منطبق با مطالبات و خواسته هایی است که تاکنون به عنوان مطالبات رسمی جنبش سبز شناخته شده، که درواقع چنین است،  انتقادات و مخالفت های برخی علیه سخنان مذکور، علی القاعده باید نقد و مخالفت با مطالبات رسمی جنبش محسوب شود. اما به استناد کدام تحول شرایط محیطی و اقتضائات عقلانی، اهداف مذکور در بیانیه شماره 17 موسوی اکنون اعتبار خود را از دست داده است؟ آیا عقل جمعی جنبش سبز در سطح اهداف و مطالبات به جمعبندی جدیدی رسیده است؟ آیا فرماندهی و مدیریتی قوی تر، ذی نفوذتر و دارای ظرفیت های اجتماعی و محبوبیت مردمی بیشتر از سه چهره اصلی جنبش سبز پای به میدان نهاده و اهدافی متفاوتی در انداخته است؟ آیا… اگر پاسخ همه این سئوال ها منفی است که منفی است، پس آن بی تابی ریشه در کجا دارد؟ به نظر می رسد، یکی از ریشه این مشکل همانطور که پیش از این اشاره کردم، فقدان نگاه راهبردی و یا فراموشی آن به هنگام عمل و در غلطیدن به دامن احساسات آنی است. در ادامه این نوشتار به تحلیل سخنان خاتمی می پردازم اما پیش از آن لازم است به یکی دو نکته مهم اشاره کنم:

 

2- دو نکته در سخنان اخیر خاتمی

خاتمی در دوران ریاست جمهوری خود که همه اصلاح طلبان او را به پذیرش رهبری اصلاحات فرامی خواندند از این کار سرباز می زد. این امتناع را ناشی از تواضع او بدانیم و یا عدم تمایل به حضور درمتن صحنه های چالش برانگیز سیاسی و یا ناشی از ویژگی های شخصیتی او، چندان تفاوتی نمی کند، به هر حال به نظر می رسد او امروز نیز به همان علل و دلایل از اظهارنظر از موضع کادر رهبری و یا به عنوان سخنگویی جنبش سبز خودداری می کند. نشانه این امر در هوشمندی و فراستی است که در سخنان اخیر وی نمایان است. خاتمی حتی تضمین اجرای قانون اساسی، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و احزاب را شرط شرکت سبز ها در انتخابات اعلام نکرد. بلکه گفت “اگر این شرایط محقق شد، تصمیم می‌گیریم که چگونه عمل کنیم.” این سخن بدان معنا است که او حتی به عنوان یکی از سه چهره اصلی جنبش اصلاحی سبز حاضر نیست تکلیف سبزها را در انتخابات آینده روشن کند. بلکه تصمیم نهایی در این خصوص را حتی در صورت برآورده شدن شروط مذکور، به مکانیزم های عقل جمعی در جنبش سبزو حد اقل در سطح فعالان این جنبش واگذار می کند. اما درعین حال بر یک نکته پای می فشارد و آن این که این شروط کف مطالبات جنبش سبز است. آیا به واقع طرح این شروط و آن هم در این شکل و قالب، آن گونه که برخی منتقدان فهمیده اند، به معنای اعلام آمادکی برای شرکت در انتخابات بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی اجتماعی کنونی است؟ اگر انطباق شروط اعلام شده از سوی خاتمی با اهداف و مطالبات رسمی جنبش سبز و نیز واگذار کردن تصمیم نهایی در قبال انتخابات آینده به عقل جمعی - در صورت تحقق این شروط مذکور-، به اندازه کافی گویا و روشن نبود تا عده ای را از مخالفت و انتقاد از وی منصرف سازد، به گمان من اظهار ناامیدی او از تحقق شروط مذکور و روند بهبود امور آنقدر واضح بود تا منتقدان وی را به تأمل و تجدید نظر وادارد. چرا که او پس از بیان شروط مذکور بلافاصله افزوده بود: “اما با توجه به روندی که هم‌اینک حاکم است، به نظر می‌رسد شرایط در آینده سخت‌تر و راه‌ها بسته‌تر و محدودیت‌ها گسترده‌تر خواهدشد.”

اکنون می توان پرسید اگر او به واقع چشم انداز آینده عرصه سیاسی کشور را مثبت نمی بیند و معتقد است که شروط مذکور محقق نخواهد شد، پس چرا اساساً آن را مطرح ساخت؟ این سئوالی است که در ادامه نوشتار حاضر به پاسخ آن خواهم پرداخت.

 

3- چرا انتخابات؛ چرا شرط؟

انتخابات مجلس نهم برای اصلاح طلبان سبز حادثه بسیار مهمی است. اهمیت این حادثه تنها در تصمیم گیری برای مشارکت یا عدم مشارکت در آن نیست، بلکه مکانیزم این تصمیم گیری– صرفنظر از مضمون آن- و تأثیری که می تواند در حفظ انسجام و یا ایجاد تفرقه نیروهای سیاسی وابسته به جنبش سبز داشته باشد، نیز مهم است. علت این حساسیت را باید در طبیعت انتخابات مجلس جستجو کرد. انتخابات مجلس با انتخابات ریاست جمهوری متفاوت است. در انتخابات ریاست جمهوری تعداد معدودی کاندیدا در سطح ملی به رقابت می پردازند و مردم برای شرکت در آن انگیزه های قومی و منطقه ای ندارند. درست برعکس انتخابات مجلس که در آن چندین هزار نفر به رقابت می پردازند. با توجه به این که این رقابت در سطح شهرها انجام شده و عموماً کسب رأیی در حد چند هزار نیز می تواند فردی را راهی مجلس کند، مشتاقان شرکت در آن بسیار فراوانند. مردم هر منطقه و یا حتی طایفه و… نیز به امید بهبود وضع خود می کوشند نماینده ای از خود را به مجلس بفرستند. بنابراین انگیزه مشارکت در انتخابات مجلس به طور طبیعی هم در انتخابت کنندگان و هم در انتخاب  شوندگان وجوددارد.در چنین شرایطی قانع کردن افراد مختلف برای چشم پوشی از منافع شخصی و عمل هماهنگ در سطح ملی کار دشواری است. جریان حاکم نیز که نگران گسترش ایده کنش های تحریمی در جامعه است، با استفاده از همین زمینه در ایجاد تفرقه و اختلاف جناح مقابل می کوشد و بلکه از هم اکنون تحرکات پنهان خود را با چراغ سبز نشان دادن به برخی از افراد غیر منتسب به خود برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس آغاز کرده است. پیغام هایی برای برخی فرستاده می شود که اگر در انتخابات شرکت کنید، به رغم این که وابسته به جریان اصول گرا نیستید، صلاحیت شما تأیید می شود. هدف جریان حاکم از این اقدامات روشن است. حضور افرادی با گرایش ها و دیدگاه های متفاوت، البته در سطح محدود و کنترل شده به طوری که ترکیب نهایی مجلس از پیش تضمین شود، از نظر این جریان بسیار مطلوب است زیرا، ضمن بی خطر بودن، صحنه ای از انتخابات به ظاهر دمکراتیک و عرصه سیاسی متکثر و متنوع  را به نمایش می گذارد. در شرایط بسته  و متصلب سیاسی کنونی که احزاب منحل می شوند و مطبوعات از هر سو در فشارند و حتی انتقاد از نحوه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها، اقدامی امنیتی تلقی می شود، روشن است چنین نمایشی به لحاظ سیاسی تا چه حد می تواند برای جریان حاکم مطلوب باشد.

نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که ورود کشور به فضای انتخاباتی در اختیار جنبش سبز نیست. قرار براین است که انتخابات آینده به عنوان پرشورترین انتخابات مجلس طی سال های پس از انقلاب معرفی شود. از این رو ازهم اکنون تحرکات انتخاباتی در حال شکل گیری است. به طوری که حتی آن ها هم که نقشی در این تحرکات ندارند به منظور عقب نماندن از رقبای خود ناگزیر باید دیر یا زود فعالیت های تبلیغاتی خود را در حوزه های انتخاباتی خویش شروع کنند.بی دلیل نیست که فراکسیون اقلیت مجلس در این مقطع به دیدار خاتمی می رود. آن ها که بعضاً دست کم خود احساس می کنند در منطقه خویش وضعیتی مطلوب دارند و احتمال پیروزیشان در انتخابات آینده وجوددارد، می خواهند بدانند، نظر رهبران و چهره های برجسته ای نظیر خاتمی، کروبی و موسوی در باره انتخابات آینده مجلس چیست. چه توصیه ای به ایشان می کنند؟ در برابر چنین انتظاری البته نمی توان سکوت کرد. اگر امروز سکوت شود، بسیاری کسان به بهانه این که هیچ خط مشی مشخصی وجود ندارد، به صورت فردی تصمیم خواهند گرفت. بسیار ساده است که گفته شود سکوت نکنید بلکه صریحاً اعلام کنید در انتخابات شرکت نمی کنیم. اما این نوع موضع گیری در قبال واقعه ای که یکسال دیگر اتفاق خواهد افتاد، اگر چه ساده است، اما سیاسی و به عبارت بهتر هوشمندانه نیست. از سویی دیگر جنبش سبز خواسته های حداقلی روشنی دارد. بدیهی است که هر تصمیمی در قبال تحولات سیاسی کشور از جمله پدیده انتخابات باید با توجه به این مطالبات راهبردی اتخاذ شود. بنابراین مناسب ترین موضع در مقطع فعلی در قبال انتخابات آینده آن است که هر گونه مشارکت و حضور در آن منوط به تضمین های اطمینان بخش در باره سلامت و آزادی انتخابات شود. در فضای امنیتی و پلیسی نمی توان انتظار برگزاری انتخابات سالم و آزاد را داشت بنابراین زندانیان سیاسی باید آزاد شوند و چترامنیتی پلیسی از فضای سیاسی کشور جمع شود. انتخابات آزاد بدون تعهد و التزام مسئولان به رعایت و اجرای قانون و در رأس آن قانون اساسی ممکن نیست. بنابراین باید تضمین کافی برای عدم رد صلاحیت دلبخواهانه افراد توسط شورای نگهبان داده شود، باید تضمین کافی برای عدم دخالت نهادهای اجماعی از جمله نیروهای نظامی در انتخابات داده شود. انتخابات آزاد بدون وجود احزاب و مطبوعات آزاد ممکن نیست. بنابراین باید تضمین کافی برای آزادی احزاب و مطبوعات داده شود. انتخاباتی که بدون این تضمین ها و شروط برگزار شود، حتی اگر به ضرب و زور تبلیغات سهمگین و سراسری، پرشور نمایانده شود، نمی تواند نماد حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و متضمن حق تعیین سرنوشت برای ملت باشد. اما با توجه به چشم انداز موجود و روندهای جاری، چنان که خاتمی گفت نه تنها امیدی به تحقق این شروط نیست، بلکه فضای کشور به سوی تصلب و محدودیت بیشتر پیش خواهد رفت. بنابراین ماهیت انتخاباتی که در چنین شرایط مفروض اما بسیار محتملی برگزار شود، کاملاً آشکار است. آن چنان که مشکل بتوان نام آن را انتخابات گذاشت.

حال نوبت جریان حاکم بود که در برابر این سخنان و مفهوم و پیام روشن آن واکنش نشان دهد. اما این واکنش چه می توانست باشد؟ بدیهی است با انبوه زندانی سیاسی و احکام سنگین روزانه حبس و زندان علیه فعالان مدنی، سیاسی و در شرایطی که حتی انتقاد به طرح هدفمند کردن یارانه ها عقوبت دستگیری و زندان در پی دارد و منتقدان اجازه برگزاری یک مراسم مذهبی و حتی برگزاری ختم اموات خود را ندارند، و در شرایطی که هر روزه از تریبون های رسمی فرمان توبه و حمله و بگیر و ببند صادر می شود، انکار فضای پلیسی وامنیتی، انکار زندانیان سیاسی، انکار شرایط سختی که احزاب و مطبوعات مستقل در آن به سر می برند به یک لطیفه بیشتر شبیه است تا یک موضع سیاسی. حال اگر چنین انکاری ممکن نیست آیا می تواند از برگزاری انتخابات در فضای امنیتی پلیسی و فقدان آزادی احزاب و مطبوعات دفاع کند و یا برعکس آمادگی و موافقت خود را برای تبدیل فضای امنیتی پلیسی به فضایی آزاد و تضمین آزادی مطبوعات و احزاب و پایندی به قانون، اعلام کند؟ نتیجه این بن بست چیزی جز عصبانیت و فحاشی نیست چنان که نبود.

سخنان خاتمی اگر از سوی برخی از نیروهای بدنه جنبش سبز درست فهمیده نشد، جریان حاکم اما هم آن را فهمید و هم اهمیت آن را درک کرد. حملات همه جانبه و سازمانیافته و سراسری علیه این سخنان و خشم و کینه ای که بعضاً عنان از کف صاحبان آن ربود و ایشان را به فحاشی و بکارگیری ادبیات چاله میدانی وادار ساخت، بهترین دلیل این حقیقت بود که خاتمی انگشت روی نقطه حساس گذاشته است. نقطه ای که تا اطلاع ثانوی می تواند محور مواضع جنبش سبز در قبال انتخابات مجلس آینده باشد.