طی چند روز گذشته و بخصوص پس از صحبت های اخیر آیت الله خامنه ای در محافل مختلف، این بحث مطرح شده که آیا حاکمیت به مرحله ای رسیده است که می خواهد هدفش را از برخورد با مردم و چهره های سرشناس جنبش سبز، به سوی برخوردی جدی با رهبران جنبش تغییر دهد؟ آیا این راه حل می تواند به گروه حاکم در آرام کردن شرایط جامعه کمک کند، یا برعکس جامعه را وارد مرحله واکنشی از نوع جدی خواهد کرد؟
افرادی که در طول هشت ماه پس از انتخابات در ایران بوده و از نزدیک ناظر و شاهد حوادث و رویدادها بودند، به این نکته اذعان دارند که بعضا حاکمیت با رفتارهای خود به جنبش سبز بهانه های جدیدی داد تا حضوری پر رنگ تر در صحنه ی سیاسی ایران داشته باشند و این نکته را به راحتی می توان در شعارهای تظاهرات کنندگان به خوبی مشاهده کرد.
اکنون و بعد از بیست و دوم بهمن و خصوصا در روزهای اخیر شنیده می شود که احتمالا تندروهای درون حاکمیت، ترجیح می دهند موسوی را دستگیر کنند و به زعم خود ضربه ای سنگین بر پیکره ی جنبش سبز وارد نمایند.
تفکر بازداشت مهندس موسوی و خاموش کردن جنبش، نشانگرعدم درک صحیح این گروه از اتفاقات و شرایط ایران است. جنبش سبز بیش از هشت ماه است که علی رغم تمامی مشکلات، خطرات و تهدیدات، پویا و شورانگیز در صحنه حضور دارد. امروز این جنبش به حدی از پویایی رسیده است که خود به نقد خود می نشیند، سعی و خطاها را تحلیل می کند، نقاط ضعف و قوت خود را بررسی می کند و رفتارهای مخالفین خود را هم زیر نظر دارد و این نکته آخر دقیقا مشکلی ست که حامیان حکومت از آن بی بهره اند.
حاکمیت ایران هوادارانی دارد که نه علاقه ای دارند رسانه های مخالف خود را بجویند و ببینند و نه برای به دست آوردن اطلاعات مورد علاقه خود، نیاز به تلاش و به روز رسانی دارند. آنها رسانه ای به بزرگی صدا و سیما دارند و نشریات و سایت هایی که به راحتی و بدون فیلتر در دسترسشان است.
حاکمیت ایران مانیفست های خود را برای این گروه صادر می کند. نظرات این گروه را در رسانه های خود پخش می نماید. در مصاحبه های خیابانی با افرادی صحبت می کند که نگرش این گروه را بیان می دارند و برای هواداران خود پخش می کند و خود نیز ناظر آن هستند.
اما انگار گروهی که در مدیریت این مسایل نقش دارد، خودش هم باورش شده است که این ها واقعیت های جامعه ی ایران است و تحلیل های کیهان و خبرگزاری فارس، شفاف ترین و صادقانه ترین تحلیل ها و خبرهاست. پس جای حیرت ندارد که با خود بگویند چرا رهبران این جنبش را نگیریم و کار را یکسره نکنیم؟
اینان فارغ از فضای ایرانند. دراین میان مردم با نگاه به تجربه های تاریخی خود و دیگران،شرایط کنونی جنبش را با مواردی که مشابهت هایی با آن دارد مقایسه می کنند.این مردم از رهبران جنبش های مخالف، چه در ایران چه در خارج از کشور شناخت دارند و بسیار شنیده ایم که در این موضوع هم از مقایسه غافل نیستند. از نقدترین رهبر که آیت الله خمینی بود و تبعید شد و بهانه ی مخالفین زمان خود شد تا آن سانگ سوچی (رهبر در بند مخالفان برمه) ، گاندی و ماندلایی که بعد از بیست و دوم خرداد برای مردم ایران چهره هایی ملموس تر شدند و مردم ایران با هواداران و یاران آنان همزادپنداری می کنند.
همه ی این مقایسه ها برای مردم آمادگی حضور در صحنه های متفاوت رابه وجود آورده است. اما در سوی دیگر هواداران حاکمیت تصور می کنند فاتحه ی جنبش سبز خوانده شده است. طبیعی ست که این گروه اگر دوباره با یک حضور گسترده سبزها مواجه شود نمی تواند خود را پیدا کند و اندک اندک به رسانه ها و تحلیل گران و رهبران خود شک می کنند.
اگربازداشت مهندس موسوی آنگونه که شنیده می شود اتفاق بیفتد باز هم حاکمیت بهانه ای دیگر و البته بسیار بزرگ به هواداران جنبش سبز خواهد داد تا در صحنه حضوری پر رنگ تر داشته باشند. جنبش سبز در این ماه ها آموخته است که برای هر اتفاقی آماده باشد و این به استحکام و پایداری جنبش کمک کرده است در حالیکه در جبهه مردمان مخالف این جنبش به نظر نمی رسد این حال و هوا وجود داشته باشد.
آیا موسوی ماندلای ایران خواهد شد و بهانه ای جدید وبسیار قوی به دست مردم برای مبارزه خواهد داد؟مبارزه ای که تا روزی که او در بند باشد حتما ادامه خواهد یافت. آیا بازداشت او هدف های جنبش را عینی تر، مشخص تر و مبارزه ی عمومی را جدی تر نخواهد کرد؟ بازتاب آن در عرصه ی جهانی چه خواهد بود؟ مگر نه اینکه «آن سانگ سوچی» امروز یکی از سرشناس ترین چهره های سیاسی جهان است و کوچک ترین برخوردی با او در راس خبرهای جهان قرار می گیرد؟ تکلیف اصلاح طلبان یا میانه روهایی که هنوز در حاکمیت نقش دارند و این گونه رفتارها را نمی پسندند چه می شود؟ آیا این تیشه به ریشه ی خود زدن نیست؟
همچنان گروهی هستند که به برد نهایی عقلای نظام اعتقاد دارند و می پندارند کسانی هستند که هنوز سرنوشت ایران برایشان مهم است و نمی خواهند شوری دیگر به راه بیافتد و احتمالا شعور عمومی و منافع ملی را سیل وار با خود ببرد. هنوز گروهی هستند که می خواهند باب گفتگو و مصالحه را بگشایند. ما هم سعی می کنیم خوشبین باشیم و همانند سایر مردم ایران و جهان مراحل آینده را صبورانه و دقیق نظاره گر باشیم.