حق آموزش به زبان مادری، در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند منشور زبان مادری، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده ۲۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است.
با این وجود این حق در قانون اساسی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نشده و به جای آن در اصل پانزدهم بر حق تحصیل به زبان مادری در کنار زبان فارسی در مدارس تاکید شده است.
عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعههای حقوق بشر و رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر ایران در مصاحبه با روز ضمن تشریح پیشینه طرح مساله آموزش به زبان مادری در ایران، به جایگاه این حق بشری در قوانین اساسی حکومتهای مختلف ایران میپردازد.
دکتر لاهیجی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی تا کنون از اجرای تعهدات بین المللی خود در زمینه رعایت حقوق بشر خودداری کرده است، میگوید همه ما باید تلاش کنیم حق آموزش به زبان مادری به عنوان یک حق پایهای به رسمیت شناخته شود.
مصاحبه با عبدالکریم لاهیجی در پی میآید.
شما از فعالان با سابقه حقوق بشر ایران هستید. سابقه طرح مساله زبان مادری در ایران به عنوان یک مفهوم حقوقی به چه زمانی بر میگردد؟
در چهارچوب مسائل حقوق بشر در گذشته موضوع به این صورت مطرح نشده است. اما همواره یکی از خواستههای گروههای قومی در مناطق قومی ایران ـ تا جایی که من به خاطر دارم و حتی پیش از تولد من در زمان رضا شاه ـ چنین درخواستی وجود داشته که مردم بتوانند آزادانه به زبان مادری شان صحبت کنند و اگر مدرسهای است در آن منطقه بتوانند به زبان مادری شان تحصیل کنند، فعالیتهای فرهنگی داشته باشند و روزنامه و نشریات به این زبانها منتشر کنند. اما این درخواست متاسفانه با یک سیاست سرکوب توام بوده است. در سال ۱۳۵۶، زمانی که جامعه حقوق بشر تاسیس شد، اساسنامه ما در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر بود و بنابراین ما روی این موضوع در اساسنامه تکیهای نداشتیم. البته زمان فعالیت علنی جمعیت هم کوتاه بود و در نیمه دوم سال ۱۳۵۹ بعد از آغاز جنگ ایران و عراق محل جمعیت را بستند و چند ماه بعد هم من تحت تعقیب قرار گرفتم. بعد از آن هم فعالیتهای حقوق بشری به مدت ده تا پانزده سال تا زمان تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر در ایران از سوی همکاران ما تعطیل بود. اما تا جایی که من میدانم این موضوع در حوزه جامعه مدنی شاید، چند سالی یا بیشتر است که در مناطق قومی ایران مطرح شده تا به عنوان یک خواست از سوی کنشگران جامعه مدنی و مدافعان حقوق بشر پیگیری شود.
به لحاظ برخورد قوانین حکومتهای مختلف ایران با موضوع زبان مادری چه؟ برای مثال میزان توجه قانون اساسی حکومت سابق به زبان اقلیتها و فرهنگ آنها به چه صورتی بوده است؟
متاسفانه در ایران هرگز به این موضوع توجهی نشده است. میدانید که در زمان رضا شاه افکار ناسیونالیستی رواج بیشتری داشت، زبان و فرهنگ رسمی را فارسی میدانستند و نسبت به موضوع آموزش به زبان مادری، نه فقط نظر مثبتی وجود نداشت، بلکه کاملا بر عکس بود و هر گونه درخواستی را با سرکوب پاسخ میدادند. البته در رادیو تلویزیون برنامههایی که عمدتا موزیک و ترانه و آواز بودند برای مثال به زبانهای کردی، آذربایجانی یا لهجه گیلکی پخش میشد. اما به مجرد اینکه از حوزه سیاست دولتی خارج میشد و در صحنه مبارزه مردم برای حقوق فرهنگیشان مطرح میشد، متاسفانه هرگز پاسخ مثبتی به این درخواستها داده نمیشد. اما در قانون اساسی جمهوری اسلامی که در ذات قانون تبعیض آمیزی است و مبنایش بر نظریه ولایت فقیه و رسمیت مذهب شیعه ۱۲ امامی استوار است، اشارههایی به حقوق اقلیتها وجود دارد. طبق اصل ۱۵ قانون اساسی زبان و خط رسمی مردم ایران فارسی است اما استفاده از زبانهای قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس زبان آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است. میدانید که قانون اساسی بسیاری از آزادیها را به همین صورت ذکر شده است و در مواردی بلافاصله آن را مشروط کردهاند به اینکه با مبانی اسلام مخالفت نداشته باشد. در اصل ۱۵ نوشتهاند که آزاد است. به این معنی است که در مدارس به مردم اجازه دهند ساعاتی مادریشان را یاد بگیرند. البته با توجه به اینکه بیش از ۳۰ سال است در ایران زندگی نمیکنم، نمیدانم در عمل با این اصل و تدریس زبان در مناطق قومی چگونه تعامل شده است، اما در بسیاری از مواقع گزارشهایی دریافت کردهایم که بر اساس آنها نه تنها پاسخ مثبت به درخواست هموطنان ما در این رابطه داده نشده، با دستگیری و محکومیتهای سنگین به درخواستها پاسخ داده است.
شما از کلیت قانونی اساسی به عنوان یک مجموعه متناقض یاد کردید، اما به صورت مشخص اصل پانزدهم قانون اساسی تا چه اندازه از استانداردهای جهانی تعریف شده در مستندات حقوق بشر فاصله دارد؟
میدانید که میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی الان نزدیک به چهل سال است که در سازمان ملل به تصویب رسیده و اکثر قریب به اتفاق دولتهای دنیا از جمله ایران هم عضو آن هستند. در سال ۱۳۵۴ این دو میثاق، میثاق حقوق مدنی سیاسی و میثاق حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی، در مجلس قانونگذاری ایران به تصویب رسیده است. با توجه به ماده ۹ قانون مدنی ایران، این تعهد در حکم قانون عادی به حساب میآید. هر چند که مطابق اصول حقوق بین الملل، عهدنامههای بین المللی مقدم بر قوانین داخلی و از جمله قانون اساسی هستند. با توجه به صراحت ماده ۹ قانون مدنی ایران، حداقل میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی فرهنگی به منزله قانون اساسی ایران است. در ماده ۱۳ این میثاق میگوید که هدف از آموزش و پرورش باید رشد کامل شخصیت انسان و بر اساس کرامت او، تقویت و احترام حقوق بشر و آزادیهای اساسی باشد. به علاوه تصریح میکند که آموزش و پرورش باید عمومی برای همه کودکان و نوجوانان یک کشور در سطح ابتدایی، متوسطه و حتی آموزش عالی باید عمومی باشد. تاکید میکند که باید وسیلهای باشدبرای تفاهم، بردباری و مدارا بین همه اقوام و گروههای نژادی، قومی و مذهبی. اینجاست که مساله زبان مادری مطرح میشود. به خاطر اینکه وقتی آموزش و پرورش از سطح دبستان اجباری باشد، باید با در نظر گرفتن خصوصیات نژادی و قومی تمام مردم کشور باشد، این آموزش باید به زبان مادری صورت بگیرد. کودک بعد از تولد به غیر از زبان مادری با زبان دیگری آشنایی ندارد. به این اعتبار آموزش به زبان مادری جزو بدیهیات است. شما احتمالا نام خانم هانا آرنت، فیلسوف معروف آلمانی را شنیدهاید. زندگی آرنت دو مرحله است. او ۳۰ سال در آلمان زندگی کرده و تا آمدن رژیم هیتلری و آمدن رژیم ناسیونال سوسالیست آلمان در سال ۱۹۳۳ به علت یهودی بودن به فرانسه فرار میکند تا زمان اشغال فرانسه که بعد از آن به آمریکا میرود. بزرگترین کارهای آرنت در سالهای اقامت او در آمریکا نوشته و ترجمه شده است. او به عنوان یکی از شاخصهای برجسته روشنفکری قرن گذشته، جملهای دارد که سالهاست در ذهن من نقش بسته است. آرنت میگوید: آنچه که همیشه میماند، زبان مادری است. وقتی که در سنین نزدیک به چهل سالگی آرنت خود را در جامعه دیگری پیدا میکند و باید به زبان انگلیسی حرف بزند، تدریس کند و بنویسد. اما همچنان به زبان آلمانی فکر میکند و مینویسد. در این زندگی جدید چیزی جز زندگی گذشته چیزی جز زبان مادری برایش نمانده است. یعنی تجلی زندگی گذشته او در زبان مادری است. مقامش را از دست داده است. کشور، خانه و کاشانهاش را از دست داده اما زبان مادریاش از بین نرفته است. این جمله هانا آرنت به فرانسوی از آن زمان در خاطر من مانده است. بنابراین اگر در میثاق حقوق اقتصادی فرهنگی به این موضوع که اشاره میشود که زبان باید یک وسیله تفاهم و نزدیکتر کردن اقوام و گروه های قومی نژادی یک کشور با یکدیگر باشد، مسلم است که مساله آموزش و مساله ارتباط فرهنگی از طریق زبان مادری به عنوان امری بدیهی است و نمیشود نسخه دیگری برای آموزش از نخستین سالهای زندگی یک کودک در نظر گرفت. به غیر از این، ارتباط فرهنگی از طریق کتاب، روزنامه، رسانههای خبری مانند رادیو تلویزیون و به صورت کلی تبادل فرهنگی بین مردم یک کشور از گروهای قومی نژادی متعدد، وسیله دیگری برای به وجود آوردن مدارا و صلح اجتماعی ـ به عقیده من ـ وجود ندارد.
با این همه به نظر میرسد مساله زبان مادری به عنوان یک “موضوع عاجل”، چنانچه برخی از روشنفکران ایرانی هم عنوان کردهاند، چندان مورد توجه واقع نشده است. شما فکر میکنید این غفلت به چه دلیلی صورت گرفته است؟
من فکر میکنم که متاسفانه بین فعالان سیاسی و گروههای سیاسی ما همیشه این توهم به وجود آمده که اگر مثلا کسی مساله تعدد زبان را در حوزه حقوق سیاسی فرهنگی بپذیرند، این عملی است که با وحدت ملی یا با استقلال ایران ممکن است در تعارض باشد. من هرگز به این صورت فکر نمیکنم، به نظر من عکس این است که این تصور را به وجود میآورد. اگر آدم نتواند در کشوری که زندگی میکند به زبان مادریاش تحصیل کند، کار فرهنگی انجام دهد و کتاب و روزنامه بنویسد و این تفاوت فرهنگی را با دیگر اقوام آن کشور نداشته باشد، هیچ وجه اشتراکی بین او و آن کشور وجود ندارد. بنابراین من برعکس کسانی که فکر میکنند تحصیل به زبان مادری و تبادل فرهنگی بین گروههای قومی باعث تضعیف وحدت ملی میشود، فکر میکنم باعث وابستگی بیشتر همه گروههای قومی به کشور میشود. زبان مادری مثل سیمانی است که این وحدت را ایجاد میکند.
کمیسیون رفع تبعیض نژادی، گزارش مبسوطی از وضیعت اقوام در ایران منتشر و در آن به شماری از مفاد و اصول قانون اساسی از جمله اصل ۱۵ اشاره کرده و آن را در کنار برخی دیگر از اصول عمومی، مصداق محرومیت و تبعیض دانسته است. واقعا این میزان از توجه به حقوق اقلیتها چقدر میتواند آنطور که برخی از فعالان در ایران هم میگویند، به معنی تبعیض و محرومیت باشد؟
به عقیده من موضوع را باید از دو دیدگاه مورد توجه قرار دارد. اول اینکه در قانون اساسی باید این حق به رسمیت شناخته شود. دوم اینکه در عمل هم به اجرا گذاشته شود. من نمیدانم آیا در همین حدی که قانون اساسی بر آن تاکید کرده، عمل شده است یا خیر؟ آیا در تمام مناطق قومی، زبان مادری در کنار زبان فارسی تحصیل میشود یا نه؟ من نمیتوانم مثبت یا منفی قضات کنم. اما گزارشهایی که جمهوری اسلامی به کمیته حقوق بشر داده، قانع کننده نبوده است. از طرفی، سرکوبی که در مناطق قومی میشود نسبت به تمام کسانی که از حقوق خود از جمله حق تحصیل به زبان مادری دفاع میکنند، باید مورد توجه قرار بگیرد. وقتی که محمد صدیق کبودوند، مسئول سازمان حقوق بشر کردستان به خاطر دفاع از حقوق مردمش به حبس جنایی محکوم میشود و با او مانند یک جنایتکار برخورد میکنند، مسلم است در کنار چنین سیاستی، جمهوری اسلامی هیچ گونه نظر خوشی نسبت به رعایت حقوق مردم کردستان، بلوچستان و دیگر مناطق قومی ایران نداشته و ندارد. میدانید که کمیته حقوق بشر سازمان ملل هم قطعنامه صادر نمیکند، این کمیته برای رعایت این عهد نامهها مرتب به آنها توصیه میکند. هیچ کشوری اجباری به پیویستن به عهد نامههای بین المللی ندارد، اما اگر زمانی یک کشور به این عهد نامهها پیوست، برای اینکه مفاد آن الزام آور شود، باید به تصویب مجلس آن کشور برسد. پس از تصویب در مجلس، مطابق اصول بین المللی، اجرای آن مقدم بر قانون اساسی است. در ایران همانطور که گفتم با صراحت ماده ۹ قانون مدنی، حداقل در حکم یک قانون است، بنابراین وقتی جمهوری اسلامی این قانون را رعایت نمیکند کمیته حقوق بشر توصیه میکند. آخرین مورد که یک سال و نیم پیش بود دیدیم که این کمیته به صورت مکرر نسبت به رعایت این حقوق و قانون تبعیض آمیز به جمهوری اسلامی توصیه کرد. اما آیا جمهوری اسلامی این توصیهها را مرحله اجرا در آورده است یا نه؟ جمهوری اسلامی در حال حاضر دچار یک نابینایی و کَری عمدی شدهاند. در ارتباط با جامعه بین المللی. نه به توصیههای حقوق بشر ترتیب اثر میدهد نه به قطعنامههایی که مجمع عمومی توجه میکند و نه حتی اجازه ورود گزارشگر ویژه حقوق بشر را میدهد. اینکه جمهوری اسلامی را وادار کرد به تعهدهای بین المللی از جمله رعایت حقوق مردم و به ویژه حقوق اقلیتهای قومی، همواره یکی از مشکلاتی بوده که ما از نخستین ماه های روی کار آمدن این رژیم داشتهایم.
با این همه در آستانه روز جهانی آموزش به زبان مادری، تصور شما از افق پیش رو برای حل این مساله حقوقی چیست؟
در این زمینه باید همه ما بخصوص قشر تحصیلکرده کرد، آذربایجانی و سایر اقوام و تحصیل کردگان فارس زبان سعی کنند این “نگرانی” را تشدید کنند. ما باید به لحاظ فرهنگی کار کنیم برای تببین اینکه این حداقل حقوقی است که مردم این جامعه باید داشته باشند. برای درک عینیتر این موضوع، یک تجربه شخصی را باز گو میکنم. در فروردین ۱۳۶۱ به مدت دو شب در روستاهای کوهستانی کردستان ایران بودم، نتوانستم هیچ گونه ارتباطی بگیرم و حداقل خواستههای خودم را با آنها در میان بگذارم. پیش خودم فکر کردم ما هر دو ایرانی هستیم اما هیچ گونه وسیله ارتباطی با هم نداریم. البته شاید الان یک مقداری سوادآموزی از سال۳۰ پیش در ایران بیشتر شده باشد اما من در مجموع امیدوارم. چون میدانم این مساله روزمره مردم است. در این حوزه باید بیشتر کار کرد و موضوع تحصیل به زبان مادری را به عنوان یک حقوق پایهای برای همه مردم ایران به رسمیت شناخت و فراتر از آن اجرا کرد. شاید بتوان امیدوار بود که در میان مدت، این حقوق در جامعه ایران برای همه مردم مورد قبول اکثریت مردم قرار بگیرد.