حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

به جیب اندرون مار پروردن…  

چند ماهی از انتخابات ریاست جمهوری می گذشت اما سیاهی روزگار و سرخی خون جوانان معترض هنوز از یاد مردم نرفته بود. در همین احوال بودیم که خبر آمد مهران مدیری به دلیل شرکت نکردن در مراسم تنفیذ احمدی نژاد از سوی مسئولین صدا و سیما رانده شده و قصد دارد تا سی دی کارهایش را در بخش خصوصی عرضه کند.

 

 

خبر گوش به گوش پیچید و حس انسان دوستی و همپایی مردم با هنرمند محبوبشان باعث شد تا بر خلاف روال مرسوم فرهنگ و یا حالا ضد فرهنگ رایج در ایران، سی دی های قهوه ی تلخ به هیچ روی کپی نشوند تا بدین طریق از یک سو زحمات مدیری و تیم همراهش پاس داشته شود و از دیگر سو نیز دهن کجی مردم به تلویزیون جمهوری اسلامی بیشتر از پیش عیان شود.

…، اما در کنار این روی عیان سکه، دیگرانی که بیشتر با مهران مدیری و سیاست یکی به نعل و یکی به میخ او آشنا بودند، خبر آوردند که اصل ماجرا چیز دیگر بوده و تهییه کننده و سرمایه گذار خواسته اند تا از شرایط موجود بهره بگیرند. همین است که به عمد طاقچه بالا گذاشته  و خود نخواسته اند تا با مسئولین صدا و سیما معامله کنند. چه، می دانسته اند در شرایط موجود همراهی با مردم، سود بیشتری روانه ی حساب های بانکی شان می کند.

خیلی های دیگر هم که بیشتر با چند و چون کارهای تلویزیونی آشنا بودند، ظرایفی از لباس و دکور را شاهد می آوردند و گواهی کلامشان می گرفتند که این لباس و این حجاب مشخص است که برای تلویزیون جمهوری اسلامی نبوده، پس مدیری و تیم همراهش از همان آغاز می دانستند که بنا نیست این کار آخر را به تلویزیون بفروشند. حرف این گروه این بود که بحث طرد شدن قهوه تلخ از جانب صدا و سیما و عرضه آن به شبکه ی خصوصی از سر ناچاری، به کل در جهت فریب مردم است و تبلیغات بیشینه برای فروش بیشتر.

با این اوصاف و با وجود دیگر خبرهایی که از گوشه و کنار به دست ما می رسید و با وجود آشنایی تمامی که از رفتار و کردار مدیری در دست بود، باز هم نویسندگان و روزنامه نگاران بیرون آب، تصمیم به حمایت از او گرفتند. حرف نخست ما هم این بود که هنرمندی که تمام رزق و روزی اش از ارباب صدا و سیماست اما حاضر نمی شود تا در میهمانی قاتلین فرزندان این خاک و بوم شرکت کند، به هر تقدیر لایق حمایت است.

هم این حمایت های همه جانبه ی اصحاب رسانه و باور مردمی هم سرآخر جواب داد تا قهوه تلخ در همان هفته ی اول فروش عمومی رکورد درآمد زایی برنامه های خصوصی را آن خود کند.

اوضاع و احوال به همین منوال می گذشت که چندی پیش کار تازه ی مهران مدیری در نکوهش برنامه های تلویزیونی لوس آنجلسی و اپوزوسیون سیاسی خارج از کشور روانه ی شبکه ی اینترنت شد و اتفاقاً سر و صدا و حواشی فراوانی را هم در پی آورد.

برنامه ای که از قرار “ماهواره” نام داشت و در آن مهران مدیری به سخیف ترین نوع ممکن تلویزیون های خارجی را به سخره کشیده بود. برنامه ای که تنها به ذائقه ی اهل کوچه و بازار خوش آمد و ارباب قدرت. چه جای سخن که این برنامه میل و خواست هم آنها بود. گواه این ادعا هم، مهر تایید صدا و سیمای داخلی بر این برنامه.

هنوز چند روزی از پخش این برنامه نگذشته بود که بیست و سی معروف، با ناز و کرشمه قسمت هایی از این برنامه را به روی آنتن فرستاد تا لبخند رضایتش از خوش رقصی مدیری هویدای خلق شود.

مدیری البته به سالیان فعالیتش در همه حال تنها به مخاطب عام بسنده کرده، چه سطح درکش از طنز و شعورش از تصویر نه بیش از این است. بحث این مقال هم رویکرد عامیانه ی برنامه ی آخرین کار او نیست که این آثار عامه پسند، روال همیشگی کارهای اوست، بل حرف ما آب به آسیاب دژخیمان ریختن است و تحصیل منفعتی به نرخ خون نازنین ترین جوانان مملکت.

سوم بهمن ماه سالروز تولد ندا آقا سلطان است. دختری که با چشمان باز به خون غلتید و رفت. مردم ایران هنوز آن صحنه ی تلخ را فراموش نکرده اند. قاتلینش هم. نمونه اش همین ترس و وحشتشان از  نام نداست که حاضر نیستند حتی در متن قصه ها و نمایش نامه ها هم به زبان بیاید. در این شرایط، آقای مدیری شما چرا اینقدر زود فراموشکار شدید و برای شاد کردن ارباب قدرت از نژاد ایرانی و خاک پاکمان و ناموس مخالفان مایه گذاشتید؟

نه اینکه طنز اول و آخر داشته باشد و بعضی مفاهیم در نفس شان تقدس داشته باشند، نه… اما جنس شوخی و موقعیتش هست که می تواند طنز را از عرش تا فرش نزول دهد. شوخی با مفاهیمی همچون “نژاد” و “خاک” و “وطن ” و “مادر” و… در ذاتش مشکلی ندارد. سخن آنگاه تلخ می شود که این شوخی ها برای شاد کردن اصحاب قدرت مطرح می شوند و کسب ثروت.

برای من و امثال من که در همان جوانی مجبور به جلای وطن شدند و در همان آغاز راه دربدری پیشه شان شد و بی خانگی خانه شان، سخت است خندیدن به طنز سخیفی که در آن دختر جوان ایرانی به سخره گرفته می شود. آقای مدیری! تنها اویی که با مفهوم گریز آشناست می داند که دختر جوانی که برای فرار از خانه تن به هر ذلتی می دهد، چه روزها و شبهای سیاهی را گذرانده. روزگار سیاهی که هم این ارباب قدرت به جوانان ایران تحمیل کردند. هم این ارباب قدرتی که حالا تو برای شاد کردنشان دست به هر حیلتی می زنی.

سخن به وادی تکرار نیفتاده کلام با ذکر این نکته کوتاه کنیم که آقای مدیری! همراهی و همپایی آیینی دوسویه است. خوب است بدانی که هر چقدر هم با هوش باشی، جایی باید از سیاست هم این و هم آن دست بشویی و میان این و آن یکی را انتخاب کنی و حالا بدان که با این انتخاب که کردی، ثروتی به جیب ات آمد به نرخ قهر عمومی با مردم. معامله ی حماقت باری که حتی به ضرب نامه های آشتی جویانه نیز دیگر به طریق عافیت باز نخواهد گشت.