به گفته منابع داخلی بیش از سی روز است محمد صدیق کبودوند از فعالان مدنی کردستان در زندان اوین به اعتصاب غذا دست زده است. کبودوند در اعتراض به ممانعت از ملاقات فرزند بیمارش از جانب مسئولین زندان اوین تهران، به این اعتصاب همت گمارده است. فارغ از اهمال برخی رسانه های سراسری اپوزیسیون در قبال این مسئله که قابل نقد است، ارزش دارد از نگاهی دیگر به اعتصاب کبودوند و امثال وی بنگریم.
مقاوت در برابر قدرت به طور کلی و قدرت دولتی به طور ویژه، به انحاء مختلف صورت می پذیرد. نافرمانی، کنش مستقیم، مبارزه مسلحانه و مسالمت آمیز و واکنش رسانه ای از راههای گوناگون مقاومت در برابر قدرت محسوب می شوند. اعتصاب غذای زندانی و بخصوص زندانیان سیاسی در چهارچوب نافرمانی قرار میگیرد و در صورت پوشش دادن خبری اعتصاب، واکنش رسانه ای را نیز شامل می شود.
هر چند به تعبیر فوکو قدرت در ذات خود مقاومت آفرین است و وجود خود را قرین به بودن مقاومت می داند. به عبارتی بودن مقاومت به کلیت قدرت مشروعیت می بخشد اما همیشه قدرت بواسطه خصلت عنکبوتی و میکروفیزیک اش توانایی بستن مجرای مقاومت را ندارد و با موضعی شدن مقاومت استراتژیک امکان از هم گسیختن قدرت فراهم تر است. اعتصاب غذا در زندان به عنوان یکی از مصادیق مقاومت هرچند صرفا منجر به فروپاشی قدرت نمی شود اما یک نکته مهم را به گستره ی مقاومت کنندگان یادآوری می کند که امکان مقاومت در نزدیک ترین مرکز ثقل قدرت نیز وجود دارد. و نخستین شوک ها را به قدرت وارد خواهد کرد و راه را برای بقیه خرده مقاومتها باز می کند.
شاید زندان تنها جایی باشد که قدرت دولتی در برهنه ترین حالت اش اعمال می شود. جائی که قوانین دولتی بدون هیچ انعطافی درزندان و برزندانیان اعمال می شود. معمولا اعتراض و اعتصاب در رژیم های سیاسی که به توتالیتریانیسم و استبداد نزدیک اند هزینه مادی و روانی را برای فرد اعتصاب کننده دربر دارد. به ویژه اینکه تحول در برخی حوزه ها امکان اعتصاب را محدود کرده است. تغییر در این حوزه ها به عواملی مانند “برچیده شدن ایدئولوژیهای رهاییبخش و سیاست رهاییبخشی”، “به میان آمدن نسبیگرایی و سیاست زندگی به تعبیر گیدنز”، “تغییرات اساسی در مناسبات اجتماعی به واسطه رشد و تعمیق ارتباطات و تکنولوژیهای ارتباطی”، “تقویت اخلاق فردگرایانه و به حاشیه رفتن گفتمانهای جمع محور و خیر همگانی”، “اهمیت یافتن اعتراضها در فضای مجازی”، “افزایش لایههای هویتی در فرد انسانی و عدم پایبندی به یکی از آنها و به عبارتی فزونی یافتن فرد ژلهای”، “کم اهمیت شدن سازمانهای تجمیعکننده و تقویت محفلگرایی و هستهای شدن مجامع انسانی”، “به حاشیه رفتن سیاست و فعالیت سیاسی از نوع مداوم و سازمان یافته آن”، “تضعیف ارادهگرایی و تقویت سازشکاری در فرد” و…، بر می گردد.
با این اوصاف هنوز هستند کسانی که از این عوامل متأثر نشده یا اینکه ذات قدرت و راه مقاوت در برابر آنرا درک کرده و حتی در زندان نیز که مرکز ثقل قدرت دولتی است اعتراض و اعتصاب را جهت رسیدن به خواسته هایشان برمی گزینند.
در واقع همانگونه که قدرت منتشر و متکثر است مقاومت نیز منتشر یافته است. قدرت یک شبکه بی پایان، میکروفیزیک کردارهای روزمره است که افراد در قالب آن پیوسته خرده قدرت ها را تجربه می کنند. ترسیم این خرده قدرت ها به روشن شدن قلمروی عام تر که نبردهای اجتماعی گسترده تر در آن واقع می شود می انجامد. اعتصاب زندانی سیاسی مبارزه ای خاص با شکل خاصی از قدرت که قدرت دولتی است. اعتصاب مبارزه ای است که صبغه ای تغییر خواهانه و رادیکال دارد زیرا ریشه ای آشتی ناپذیر و اصلاح ناپذیر دارد. قدرت دولتی در دنیای امروز که بواسطه تکنولوژی و پیچیدگی روابط انسانی و همچنین عوامل ذکر شده هم امکان و هم محدودیت را جهت تغییر ترسیم نموده است به همین دلیل قدرت دولتی بیشتر بر تصادف و بخت تداوم می یابد تا ضرورت.
محمد صدیق کبودوند و امثال وی که در شرایط کنونی ایران به اعتصاب در زندان دست می زنند از حافظه تاریخی و تجربه تاریخی سود می برند که مقاومت در نزدیک ترین مجرای نزدیک به قدرت نیز امکان دارد و مانایی قدرت تنها یک بخت و تصادف است و مقاومت در برابر قدرت دولتی را نیز ضرورت می دانند.
از سوی دیگر سلطه و قدرت دولتی فراگیر و مطلقی که بر همه شئون مردم از اخلاق شخصی تا اخلاق اجتماعی از سیاست و اقتصاد گرفته تا باورهای عمومی و حتی تاریخ و حافظه جمعی چیزی است که بشریت در “آلمان هیتلر” در “شوروی استالین” و در”ایتالیای موسیلینی” و ایران امروز با آنها زیسته اند آنرا به کلی تجربه کرده اند. ولی همه قدرت های تمامیتخواه مانند ایران از درد مشترک “فراموشی” رنج می برند که قدرت دولتی همیشه با مقاومت روبرو است و تنها با امکان مشارکت سیاسی همگانی از شکنندگی و فروپاشی قدرت دولتی جلوگیری می شود.