افتضاح روی افتضاح

نویسنده
سهراب اشرف

» وبگرد

در وبگردی امروز، اعتراض یک وبلاگ نویس مشارکتی پیرامون اظهارات تازه قوه قضائیه پیرامون انحلال جبهه مشارکت را مرور می کنیم، نوشته یک وبلاگ نویس پیرامون انجمن اسلامی دانشگاه شریف را می خوانیم و همزمان با تحلیلی در وبلاگستان پیرامون انگیزه های سه گانه دولت برای تصاحب دانشگاه آزاد آشنا می شویم. در کنار آن مطلبی را می خوانیم که به معرفی منصور اسانلو پرداخته است. همچنین مطلب کوتاهی در باب مقایسه عکس پرتاب کتاب به اوباما و انفجارهای محمود احمدی نژاد می خوانیم.

 

محسنی اژه ای؛ پدیده ای تاریخی

وبگردی امروز را با خوانش وبلاگ گلجه آغاز می کنیم. علی شکوری راد در پستی با عنوان “افتضاح روی افتضاح” به محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضائیه حمله و صراحتا وی را به دروغ گویی متهم کرده است: “آقای محسنی اژه ای پس از دوهفته دوباره کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و این بار دروغ های جدیدی را برای توجیه دروغ قبلی خود سر هم کرد.”

عضو شورای مرکزی مشارکت در حقیقت به پاسخگویی به بخشی از اظهارات آقای اژه ای برخاسته که فعالیت جبهه مشارکت و مجاهدین را طبق حکم قضائی غیرقانونی اعلام کرده است. آقای شکوری راد در وبلاگ خود این حکم را یک “افتضاح قضائی” نام نهاده و با به میان کشیدن نام قاضی صلواتی، به ملاقات وکیل جبهه مشارکت با این مقام قضائی اشاره کرده است. پس از آنکه آقای صلواتی به وکیل گفته احتیاجی به حضور وکلا در دادگاه نبوده، از وی در خواست شده است تا حکم مربوطه نشان داده شود اما “.. جناب قاضی گفته است آن را هم نمی توانید ببینید و در مقابل اظهار حیرت و تعجب وکیل اضافه کرده است اگر حکم را می خواهید، از کمیسیون ماده 10 احزاب بگیرید و حاضر نشده است حکم انحلال حزب را حتی به خود حزب نشان بدهد.”

آقای شکوری راد بر آن است که محسنی اژه ای با اظهارات اخیرش تمایل به بدل شدن به یک “پدیده تاریخی” همچون سعید مرتضوی از خود نشان داده است. البته وی تفاوتی را هم میان آن دو گوشزد کرده است: “قاضی مرتضوی، هم با هوش بود و هم مسائل را شخصی نمی کرد و به همین دلیل بموقع لیز می خورد و توانست ده سال بر کرسی دادستانی تکیه بزند اما آقای اژه ای بر حسب اشتهار این قابلیت ها را ندارد.”

 

صلاح از دید دیکتاتورها

مسعود بهنود، در مجموعه مقالات خود، با انتشار عکسی به ماجرای پرتاب کتابی به سوی باراک اوباما اشاره کرده و در کنار آن جمله یکی از مشاوران احمدی نژاد را آورده است که گفته بود: “احمدی نژاد هر جا که می رود بمب رسانه ای منفجر می کند.”

 آقای بهنود به شباهت و تفاوت میان این عکس و نقل قول پرداخته است. او بر آن است که در این عکس فرد خاطی، مجازات و پاداش را یکجا دریافت می کند، حال آنکه پاداش انفجارهای آقای احمدی نژاد را او و “گروهش”صاحب می شوند اما مجازات آن را مردم ایران.

 

از انجمن اسلامی فاصله بگیرید

در گوشه ای دیگر از وبلاگستان، آرمان امیری در مجمع دیوانگان از حال و هوای دانشگاه سابق خود نوشته است. این وبلاگ نویس که فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف است، در وصف دیدار روز شنبه خود از این دانشگاه می نویسد: “حال هوای مهرماه دانشگاه مثل همیشه پرطراوت و پرجنبش و جوش بود. ورودی های جدید روح تازه ای به دانشگاه خسته می دمند. به هر گوشه ای سرکی می کشند و مشتاق اند تا هرچه سریع تر با محیط این خانه جدید آشنا شوند.”

آقای امیری که خود در زمان تحصیل، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه شریف بوده، از جایگاه ویژه این انجمن می نویسد و تاکید می کند که انجمن شریف از معدود انجمن هایی است که هنوز “پا بر جا” مانده است. او به استقبال بی سابقه “ورودی های جدید” از مراسم معارفه انجمن اشاره کرده است، حال آنکه چنان که این دانشجویان تازه وارد گفته اند رئیس دانشگاه در بدو ورود دانشجویان، در مراسم آغاز سال تحصیلی در عوض “خیر مقدم”، به آن ها مکررا توصیه به “فاصله گیری” از انجمن اسلامی کرده است.

حالا آقای امیری در پستی با عنوان “به یاران دبستانی نادیده ام” خاطرنشان می کند از آنجا که دستش از دانشگاه کوتاه شده است، مطلبی را در وبلاگش خطاب به آنان می نویسد. در آن خطوط آرمان امیری به داستان سر به زیری خوک ها اشاره می کند تا بنویسد: “آنکس که به آسمان چشم ندوزد هرگز رویای بلندپروازی در سر نخواهد داشت.”

 

دانشگاه آزاد، معدن پول

اما، موضوعی که ذهن نگارنده وبلاگ لویاتان را به خود مشغول کرده است، نبرد محمود احمدی نژاد برای تصاحب دانشگاه آزاد اسلامی است. نویسنده در مقدمه یادداشت خود ابتدا به تاثیر گذاری این نهاد آموزشی در مدرن سازی و ارتقا مناطق دور افتاده اشاره و سپس دلایل سه گانه ای که دولت را نسبت به در اختیار گرفتن دانشگاه آزاد مشتاق کرده، ارائه نموده است.

لویاتان، یکی از این دلایل را “با سواد” کردن افراد در دوران تحصیل در دانشگاه آزاد می نامد، و تاکید می کند این سواد در معنای “علم و آگاهی” این قشر را در انتخابات تاثیر گذار می کند. او می نویسد: “اگر دانشگاه آزاد نبود، آن طبقه اقلیت که مدافع محافظه کاری است، و امروز حدود 15 درصد رای ثابت در انتخابات دارد، بیش از این بود. همین جریان باسواد است که اگر به یک سمت بخواهد برود، تعیین کننده است.”

وی همچنین انگیزه های مالی را یکی دیگر از خیز دولت برای در دست گرفتن مدیریت دانشگاه آزاد می داند، چرا که به باور نگارنده لویاتان دانشگاه آزاد “معدن پول” است.

سومین برهان از نگاه نگارنده این است که دانشگاه آزاد این فرصت را به حاکمیت می دهد تا بتواند افرادی که وی “نان به نرخ روز خور” می نامد را در آن جای دهد: “چه جایی بهتر از دانشگاه آزاد که می شود این همه آدم بی مصرف و بدون هیچ گونه سابقه کاری و تحصیلی را به عنوان رییس دانشگاه، معاون دانشگاه، مسوول واحد آموزشی، استاد دانشگاه و استادیار و غیره به کار گرفت.”

 

پروفایل اسانلو

وبلاگ آبی را بنفشه به روز می کند.وبلاگ نویسی که یکی از دغدغه های نوشتاری اش، معرفی زندانیان سیاسی است. بنفشه که تاکنون پیشینه 9 زندانی را به خوانندگان وبلاگش عرضه کرده، دهمین قرعه اش به نام منصور اسانلو افتاده است. نویسنده، اطلاعاتی همچون سن، فعالیت ها، سابقه بازداشت و اتهام هایی که دستگاه قضائی جمهوری اسلامی متوجه وی کرده را بیان و در کنار اینها حکم  صادره علیه او را آورده است.

بنفشه با اشاره به اینکه  در خرداد هشتاد و نه، اسانلو با اتهام جدیدی تحت عنوان ارتباط با گروه های معاند با نظام روبرو شد، همچنین سه لینک مرتبط با آقای اسانلو نیز به پایان پست خود افزوده است. این لینک ها حاوی دو مصاحبه با همسر این فعال کارگری و همچنین عکس های مراسم آزادی آقای اسانلو در سال 1385 است.

بنفشه پیش از این به معرفی چهره هایی چون شیوا نظرآهاری، ابوالفضل عابدینی، شبنم مدد زاده و ضیا و عاطفه نبوی پرداخته است.

 

آخر

حسن ختام وبگردی این شماره، جمله ای کوتاه  از وبلاگ مطرود است که با آنکه از “خنده” سخن می گوید اما پیام تلخ به دوش می کشد. او در پستی با عنوان “اینجا ایران” می نویسد: “حتی یادمان نمی‏آید آخرین بار کی از ته دل خندیدیم.”