اپوزیسیون همسو و لیبیائیزه کردن ایران

اکبر گنجی
اکبر گنجی

“لیبیائیزه کردن ایران” مدعایی بود که به دلیل عدم دقت در خوانش موجب سوء تفاهم شده است. در این نوشتار کوشش می شود تا با تکرار برخی مدعیات گذشته، محل نزاع دقیقاً روشن شود که معطوف به کجا بود و هست.

 

 یکم- روشنفکر قلمرو عمومی: “روشنفکر قلمرو عمومی” متفاوت از “فعال سیاسی” حزبی و سازمانی است. تفاوت های این دو بسیار است، از جمله: نسبت آنها با حقیقت، نسبت آنها با قدرت(سیاسی، اقتصادی،دینی،و…)، نسبت آنها با عدالت.

وظیفه ی اصلی روشنفکران برساختن “ گفتارهای بدیل “- در برابر “گفتارهای موجود”- است. آنان از طریق گفتارسازی بر سیاست و دیگر حوزه ها تأثیر می نهند. به عنوان مثال، ابتدأ موضوعی از سوی چهره های شاخص روشنفکران طرح و از طریق گفت و گو در قلمرو عمومی ممکن است به “گفتمان” مسلط تبدیل شود، سپس سیاستمداران به دنبال آن گفتار می روند. البته تعداد اندکی از روشنفکران این توفیق را داشته اند که گفتاری بدیل را به گفتمان مسلط مبدل سازند. جلال آل احمد یکی از آنان بود که توانست گفتار “غرب زدگی” را به گفتمان مسلط تبدیل سازد. شکل رادیکال و غلو آمیز این مدعا از سوی هاینریش هاینه بیان شده است. او نوشته بود:

“به هوش باشید ای مردان گردن فراز عمل! شما چیزی نیستید مگر ابزارهایی ناخودآگاه در دست مردان اندیشه که اغلب در گوشه نشینی و فرودستی کامل شما را بر تکلیف گریزناپذیرتان گمارده اند. ماکسمیلیان روبسپیر چیزی نبود جز دست ژان ژاک روسو”[1].

روشنفکران اگر مخالف نظام سیاسی موجود باشند،باز هم اپوزیسیون نامیده نمی شوند، آنان را “ روشنفکران ناراضی ” می خوانند. افرادی چون داریوش آشوری، محمد رضا نیکفر، حسین بشیریه، علی میرسپاسی برخی مصادیق این عنوان در خارج از کشورند. در داخل کشور نیز افراد بسیاری چون خشایار دیهیمی، سید جواد طباطبایی، مصطفی ملکیان،سیمین بهبهانی،محمد مجتهد شبستری و… در این زمره اند.

روشنفکر به دنبال تقرب به حقیقت است و حقیقت را فدای منافع گروهی و سیاسی نمی سازد. روشنفکر ناقد قدرت است و در نقد قدرت یک بام و دو هوایی نیست.نقد او همه ی قدرت ها را در بر می گیرد. روشنفکر عدالت خواه است، عدالت در سطح جهانی، منطقه ای و محلی. روشنفکر ضد تبعیض است و با تبعیض در همه ی سطوح جهانی و منطقه ای و محلی می ستیزد. روشنفکر “ پادوی سیاسی ” احزاب و گروه های سیاسی نیست. طالب قدرت سیاسی نیست تا به خاطر آن مجبور به ائتلاف با هر کس باشد. فعال سیاسی حزبی سازمانی می تواند در سطح محلی تبعیض زدا باشد و در سطح منطقه ای و جهانی با تبعیض گران تشکیل ائتلاف دهد. اما روشنفکر قلمرو عمومی در همه ی سطوح جبهه ی ضد تبعیض را انتخاب می کند. فعال سیاسی برای رسیدن به قدرت و تشکیل ائتلاف، در موارد بسیار ناچار است حقیقت را فدای “ منافع ” نماید، اما روشنفکر که سودای رسیدن به قدرت را فاقد است، حقیقت خواه است[2]. ژولین بندا می گفت، تنها کسی روشنفکر است که قدرت را به چالش گیرد. ادوارد سعید هم می گفت: روشنفکر “ روح مخالف است “.

 

دوم- حقوق بشری ها: مدافعان و فعالان حقوق بشر نیز با “فعال سیاسی” حزبی و سازمانی تفاوت دارند. مسأله ی گروه اول، فقط و فقط حقوق بشر است. آنها نمی خواهند وارد قدرت سیاسی یا دسته بندی های سیاسی شوند. نقض حقوق بشر را در سطح محلی، منطقه ای و بین المللی، “بی طرفانه” گزارش می کنند. هیچ گاه خود را در نقش بدیل رژیم سیاسی موجود نمی بینند. اینها هم جزو اپوزیسیون هیچ حکومتی نیستند. “دیده بان حقوق بشر”،”کنفدراسیون جهانی حقوق بشر”،”عفو بین الملل” برخی مصادیق مدافعان و فعالان حقوق بشرند. شیرین عبادی و عبدالکریم لاهیجی دو مصداق ایرانی این عنوان اند.

 

سوم- اپوزیسیون: مخالفان سیاسی رژیم ممکن است به صورت فردی (فاقد سازمان) یا گروهی (سازماندهی شده) فعالیت نمایند، اما عمدتاً احزاب و گروه ها و سازمان های سیاسی مخالف رژیم را اپوزیسیون آن رژیم می خوانند. مخالفان فردی فاقد قدرت مخالفان سازمان یافته اند. یک فرد حتی اگر بخواهد در عمل نمی تواند کار زیادی انجام دهد، اما یک سازمان دارای نیرو و منابع قادر به اعمال بیشماری است. یکی از خصوصیات مهم هر اپوزیسیونی این است که می خواهد جانشین زمامداران حاکم شود: از طریق انتخابات یا از طریق سرنگونی رژیم موجود و جایگزین شدن به جای آن. هدف تسخیر قدرت است، به روش های مسالمت آمیز، یا به روش های خشونت آمیز. بدین ترتیب، سخن گفتن از اپوزیسیون عمدتاً معطوف به احزاب و سازمان های سیاسی است.

 

چهارم- اپوزیسیون مقیم خارج ایران: احزاب و گروه ها و سازمان های خارج کشوری،از جهات گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند.

1-4- قدمت : برخی از گروه ها تاریخ بلندی در پشت خود دارند- مثل جبهه ی ملی، حزب دموکرات کردستان ایران، مجاهدین خلق، فدائیان، حزب توده؛- برخی دیگر عمری چند ساله یا چند ماهه دارند.

2-4- تعداد نیرو : برخی از گروه ها ممکن است چند هزار نیرو داشته باشند، اما برخی گروه ها محفل هایی هستند که شمارشان از انگشتان دست تجاوز نمی کند.

3-4- سرنگونی : برخی گروه ها به دنبال سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی اند، اما برخی گروه ها چنان هدفی را دنبال نمی کنند.

4-4- جنگ مسلحانه : برخی گروه ها چون سازمان مجاهدین خلق مشی مسلحانه داشته و هیچ گاه آن را به طور مطلق کنار نگذارده اند، اما بسیاری از گروه های اپوزیسیون مدافع مبارزه ی غیر خشونت آمیز هستند. سازمان هایی چون سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان، کومله، جندالله و پژاک دارای نیروی مسلح اند.

5-4- مقبولیت اجتماعی: محبوبیت یا عدم محبوبیت این گروه ها متفاوت است. به عنوان مثال، یک گروه حتی در میان کلیه ی گروه های اپوزیسیون بسیار بدنام است،چه رسد میان مردم عادی.

 

پنجم- مداخله ی بشردوستانه در ایران: برخی مدافع این نظریه اند که اگر روز ی در ایران جنبش اجتماعی وسیعی وجود داشت و رژیم بی رحمانه مردم را سرکوب کرد، دخالت بشردوستانه مجاز است. اینان مدعی نیستند که اینک ایران در چنین وضعیتی قرار دارد، بلکه می گویند اگر روزی چنان وضعیتی پیش آمد، دخالت بشردوستانه مجاز است. توجه به این نکته ضروری است که در اینجا مراد از دخالت بشردوستانه اعمالی چون اعمال مادر ترزا یا خانه سازی جیمی کارتر در افریقا برای محرومان نیست، بلکه مراد تهاجم نظامی به ایران- مشابه لیبی- است.پس دخالت بشر دوستانه نیز معنایی جز تهاجم نظامی و بمباران ایران ندارد. فرشتگان و مادر ترزاها مأمور دخالت بشر دوستانه در این معنا نیستند، بلکه ارتش آمریکا و دولت های متحدش کشوری را تحت عنوان دخالت بشردوستانه بمباران خواهند کرد. اگر دخالت بشر دوستانه معنای دیگری جز دخالت نظامی دارد یا مد نظر است، تبیین آن با مدافعانش می باشد. اتهام زنی روشنگر معنای مدعا نیست.

 

ششم- لیبیائیزه کردن آگاهانه ی ایران : مدعای لیبیائیزه کردن ایران،اولاً: مدعایی معطوف به گروه های سیاسی بود[3]. ثانیاً: سخن بر سر لیبیائیزه کردن آگاهانه و عامدانه ی ایران بود. یعنی نوشته شد که از یک سو اوباما و کلینتون از چنین طرحی سخن گفته اند، و از سوی دیگر برخی گروه های دارای نیروی مسلح رسماً اعلام آمادگی کرده اند که در چنین پروژه هایی شرکت می جویند. حتی اعلام کرده اند که باید عملیاتی مشابه لیبی در ایران صورت گیرد[4]. برخی گروه ها نیز سال هاست در این زمینه ها فعال هستند.

1-6- فعال سیاسی(فرد) حتی اگر به دنبال چنان مقصدی باشد، قادر به انجام آن نخواهد بود. قدرت هایی که به دنبال چنین طرحی هایی هستند، به سازمان های مسلح و آماده ی انجام چنین برنامه هایی نیاز دارند و به آنها رجوع می کنند.

2-6- سازمان مجاهدین خلق حداقل از خرداد سال 1360 تاکنون با این رژیم می جنگد. به گزارش مسعود رجوی، آنها در یک سال پس از سی خرداد شصت، دو هزار تن را در ایران ترور کردند. بعداً به عراق رفتند و در کنار ارتش صدام با نظامیان ایران جنگیدند. به گزارش رسمی سازمان مجاهدین در این جنگ، ده ها هزار تن از نظامیان ایرانی را کشته اند. کشتن، کشته شدن را هم به دنبال دارد. یعنی کشته شده اند و کشته اند. سازمان مجاهدین خلق نشان داده است که در عمل حاضر به هزینه دادن است. این سازمان در عمل نشان داده است که حاضر به جاسوسی است و حاضر است اسرار نظامی کشور را در اختیار مهاجمان به ایران قرار داده و در کنار آنها با نظامیان ایران بجنگد.

چند سازمان دیگر اپوزیسیون در این موقعیت قرار دارند؟ به تعبیر دیگر، گروه های سیاسی اپوزیسیون حتی اگر موافق لیبیائیزه کردن ایران باشند،آیا حاضرند اسلحه دست گرفته و در جنگ شرکت نمایند؟ فرض کنیم برخی گروه ها حاضر باشند، پرسش این است: آیا نیرویی دارند که بجنگد؟

لیبیائیزه کردن آگاهانه ناظر به گروه هایی از اپوزیسیون است که:

اولاً: دارای نیروی متشکل باشند.

ثانیاً: مسلح باشند یا حاضر به شرکت در عملیات جنگی باشند.

ثالثاً: حاضر به پرداخت هزینه باشند.

آیا معقول است یک سازمان متشکل وارد طرحی مشابه لیبی شود، بجنگد، بکشد و کشته بدهد، و بعد که پیروز شد دیگرانی را که فقط و فقط نظراً موافق لیبیائیزه کردن ایران بوده اند، در قدرت شریک سازد؟

3-6- لیبیائیزه کردن ایران، نیاز به اپوزیسیون سازی خارجی دارد. برای این که برخی گروه ها بسیار بدنام اند، برخی گروه ها هیچ نیرویی ندارند و مسائلی از این قبیل. باید گروه های مختلفی از مخالفان را گرد آورد و به عنوان “ اپوزیسیون ایران ” به رسمیت شناخت و به عنوان آلترناتیو رژیم معرفی کرد. بسیاری از گروه های مخالف و فعالان سیاسی به هیچ وجه حاضر به شرکت در چنین پروژه هایی نیستند، اما برخی گروه ها سالیان درازی است که در پروژه های مشابه شرکت کرده اند. تفاوت این بار با دفعات پیشین در این است که “ بوی کباب ” به مشام می رسد.

 

هفتم- جاسوسی برای دشمنان ایران: گروه هایی که وارد این گونه پروژه های آگاهانه و عامدانه شده و می شوند، “جاسوسی” را عملی افتخار آمیز قلمداد می کنند. به همین دلیل در پایان مقاله ی “ نه جمهوری اسلامی، نه پیروی از اسرائیل “- روزآنلاین 25آبان 90- نوشته شد:

“حنیف نژاد هیچ گاه حاضر نبود که « اسرار نظامی » ایران زمان شاه را در اختیار آمریکا و شوروی و عراق قرار دهد، اما طی سه دهه ی اخیر سازمان مجاهدین خلق این کار را به طور علنی و با افتخار تمام انجام داده و می دهد. حنیف نژاد هیچ گاه حاضر نبود در کنار دشمن متجاوز به ایران در یک جبهه بجنگد، اما سازمان مجاهدین خلق در کنار ارتش صدام به نظامیان ایران حمله کرده و مطابق مدعای خودشان ده ها هزار تن از آنان را کشته است. حنیف نژاد هیچ گاه حاضر نبود از طریق قدرت خارجی و تشویق آنان به حمله ی نظامی به کشور به قدرت سیاسی دست یابد،اما سازمان مجاهدین خلق سال هاست که این رویه را پیش گرفته است. بهشت آنان «شهر اشرف» است. «رهبر دائمی» و «رئیس جمهور دائمی» هم دارند. آیا از این راه می خواهیم به «نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر« دست یابیم. به سازمان مجاهدین خلق باید به عنوان درس عبرت نگریست. شاید کسانی بخواهند همین «راه» را بروند، اما به گمان من این«راه» به دموکراسی و حقوق بشر ختم نمی شود. فقط همین”[5].

البته برخی نقشه های هوایی از تأسیسات هسته ای ایران و اطلاعات دیگری که برای اولین بار توسط سازمان مجاهدین خلق افشا می شود، نیاز به هواپیماهای پیشرفته و ماهواره و تجهیزات و نفر در زمین دارد. آیا سازمان دارای چنین امکاناتی است یا دولتی “خاص” آن ها را تهیه کرده و از طریق این سازمان به نام “اپوزیسیون ایران” منتشر می سازد؟ اطلاعاتی که ابتدا به برخی گروه های دیگر پیشنهاد شد و آن ها حاضر به شرکت در آن بازی نشدند.

 

هشتم- خیانت به کشور(وطن): مطابق قانون اساسی و قوانین عرفی همه ی جوامع- اعم از دموکراتیک یا غیر دموکراتیک- دعوت دولتی خارجی به تهاجم نظامی به کشور، یا همکاری با متجاوزان، “خیانت” به شمار می رود. به همین دلیل در مقاله ی “جبهه بندی های جدید مخالفان دولت ایران” نوشته شد:

“هیچ کشوری در دنیا نمی پذیرد که شهروندانش با دولت متجاوز خارجی همراه شوند و نام آن را “دخالت بشردوستانه” بگذارند. در همه کشورها- خصوصاً دموکراسی ها- این عمل را “ خیانت ” به شمار می آورند. مطابق تبصره سوم بند سوم قانون اساسی آمریکا: “ خیانت به ایالات متحده آمریکا تنها به معنای اعلام جنگ علیه آنها یا پیوستن به دشمنان آنها از طریق یاری رساندن به آنهاست. کسی به خیانت محکوم نمی شود مگر با شهادت دو نفر در مورد یک عمل آشکار او یا اعتراف خود او در دادگاه “. پس بدین ترتیب، ارتباط یا کمک به دشمن متجاوز خارجی، ” خیانت “ و جرم است. مخالفان تهاجم نظامی به ایران از معتقدان به آن می پرسند: چرا عملی که نسبت به دولت آمریکا، فرانسه، انگلیس و… “ خیانت ” است، انجام همان عمل نسبت به ایران را شما کمک به “دخالت بشردوستانه” قلمداد می کنید؟ اگر این مفاهیم تغییر کرده، چرا آمریکا و اروپائیان قانون اساسی خود را تغییر نمی دهند”[6].

محل نزاع بحث های نظری نیست، بلکه دعوت عملی، کمک عملی و ارتباط عملی با متجاوزان است. گروه های اپوزیسیون به خوبی آگاهند که دعوت به تهاجم نظامی دولتی بیگانه تحت هر عنوانی، “ خیانت ” به ایران و مردمش می باشد.اگر مفهوم “ استقلال ” و “ خیانت ” در اثر فرایند جهانی شدن تغییر کرده است، ابتدأ می بایست در قانون اساسی و قوانین عرفی توسعه یافته ترین جوامع دموکراتیک این تغییر ملحوظ شود، نه آنکه از جوامع توسعه نایافته آغاز کنیم. جوامعی چون آمریکا و اروپا و کانادا و ژاپن بیش از همه ی جوامع جهانی شده اند، پس ابتدأ آنها باید مفهوم جدید استقلال و خیانت به کشور را در قوانین خود بیاورند تا بقیه ی جوامع وقتی به این حد از توسعه و جهانی شدن رسیدند، چنان تغییری صورت دهند.

همان گونه که ویتگنشتاین به ما آموخت، معنای زبان جز در “ کاربرد ” نیست. کلمه ی خیانت به معانی گوناگونی به کار رفته است: یک معنای آن خیانت در روابط زناشویی است. آرش نراقی در مقاله ی “ملاحظاتی اخلاقی درباره ی خیانت در روابط زناشویی” به این مسأله پرداخته است[7]. “خیانت در امانت”، کاربرد دیگر این کلمه است.حتی برخی در زیرپا گذاردن وعده نیز از کلمه ی خیانت استفاده کرده اند. ژولین بندا کتابی تحت عنوان خیانت روشنفکران نوشته است. “خیانت به حزب و سازمان” خود، به معنای لو دادن افراد و اسرار گروهی به دستگاه اطلاعاتی سرکوبگر هم کاربرد دیگری از این کلمه است. به عنوان مثال پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 رهبران حزب توده - چون مرتضی یزدی و محمد بهرامی- در زندان بریده و ابزار ندامت کردند،گروه بسیاری- از جمله مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو- از آن حزب جدا شدند. شاملو می گوید این امر: “زمانی که مشخص شد رهبری حزب به آرمان آن، به شاخه ی نظامی، و به اعضا خیانت کرده بود و پس از سقوط مصدق از کشور گریخته بود” روی داد[8].

شاید مهمترین کاربرد کلمه ی خیانت، “ خیانت به وطن و مردم اش ” باشد. یعنی در موردی که فرد یا گروهی یک دولت بیگانه را به تهاجم نظامی به کشور خود فرا خوانده و با نیروهای متجاوز همکاری می کنند. “کاربرد” خیانت در این مصداق،عرف همه ی دولت های دموکراتیک و غیر دموکراتیک است.

روشن است که این گونه مفاهیم دارای ابعاد حقوقی هم هستند، اما در عین حال مردم آنها را به کار می برند. به کلمه ی “جاسوس” بنگرید. معنای آن روشن است. اما به هیچ گروهی نمی توان اتهام خیانت یا جاسوسی زد، مگر آن که شواهد و قرائن متقنی وجود داشته باشد.سازمان مجاهدین خلق به طور شفاف این عمل را انجام می دهد. همراهی آنان در تهاجم نظامی عراق به ایران( یعنی دولتی که به وسیله ی شورای امنیت سازمان ملل به عنوان “ متجاوز ” به ایران اعلام شد) نیز عملی مشهود بود که سازمان به آن افتخار می کرد و می کند. امثال چلبی و کنعان مکیه که دولت آمریکا را به تهاجم نظامی به عراق تشویق کردند، مرتکب “ خیانت ” شدند. محاکمه ی آنها وظیفه ی دادگاه است، اما همه ی افراد می توانند آنها را به عنوان “خائنانی” که باعث کشته شدن صدها هزار عراقی شدند، اخلاقاً محکوم نمایند. نمی توان دولتی بیگانه را به تهاجم نظامی به کشور خود دعوت کرد و پس از کشته شدن ده ها یا صدها هزار تن مدعی شد که آن همه خون ریزی و جنایت پیامد دعوت ما نبوده است.

 

نهم- نفی دخالت بشردوستانه در ایران: در مقاله ی “ تلفات و خسارات تهاجم نظامی احتمالی به ایران “- بی.بی.سی 2/9/90- نشان داده ایم که هرگونه تهاجم نظامی به ایران صدها هزار کشته بر جای خواهد نهاد. این فقط یکی از پیامدهای تهاجم نظامی به ایران است. پیامدهای مهلک دیگری هم وجود دارد که در آن مقاله بدان پرداخته شده است[9]. از این رو، به طور مطلق با تهاجم نظامی به ایران- تحت هر عنوانی- مخالف هستیم. اپوزیسیون مدافع دخالت بشردوستانه در ایران ـ- به شرط وقوع قتل عام-ـ باید روشن سازد که تهاجم نظامی به ایران چه تعداد تلفات انسانی بر جای خواهد نهاد؟ آیا اگر دخالت بشردوستانه ده ها یا صدها هزار کشته بر جای نهاد، باز هم از آن دفاع می کنید؟

گروه های معتقد به دخالت بشردوستانه در ایران باید به یک پرسش مهم پاسخ گویند: آیا این عنوان فقط و فقط برای دخالت نظامی در ایران برساخته شده است؟ اگر این عنوان برای دفاع از بشر- فارغ از قومیت، مذهب، جنسیت- است، چرا انسان دوستان تقاضای حمله ی نظامی به اسرائیل را که در شورای حقوق بشر سازمان ملل به “ جنایات جنگی ” محکوم شده است، مطرح نمی سازند؟ آیا فلسطینی ها انسان نیستند؟ آیا انسان دوستی فقط و فقط برای حمله ی نظامی به ایران است؟ آیا صدها هزار عراقی که با دروغ های شاخدار توسط ارتش آمریکا به قتل رسیدند، انسان نبودند؟ آدمی وقتی از نظریه ای دفاع می کند، این دفاع نمی بایست “ ناسازگار ” و “ مطابق با معیارهای دوگانه ” باشد. می گویند کشور سوریه به دلیل قتل عام 3500 تن توسط دولت خودکامه و جنایتکار اسد باید بمباران شود، باشد قبول، اما چرا صدها هزار تن را نادیده می گیرید؟ آیا پانصد هزار کودک زیر پنج سال عراقی انسان نبودند که با تحریم های فلج کننده قتل عام شدند؟ وقتی از وزیر خارجه ی دولت آمریکا پرسیدند: نیم میلیون کودک عراقی زیر پنج سال در اثر تحریم های فلج کننده شما مردند و این بیشتر از تعداد کشته شدگان هیروشیما بود، آیا ارزش آن را داشت؟ پاسخ می دهد: آری ارزش آن را داشت “. گروه های انسان دوست می گویند که باید با دولت های مرتکب ” جنایات جنگی “ و ” جنایت علیه بشریت “ برای فشار به ایران ” همسو “ شد. فشار به ایران اینک در اموری چون تحریم های فلج کننده، ترور دانشمندان هسته ای ایران و انفجارهای گوناگون تجلی یافته است[10]. آیا وقتی قتل عام صدها هزار تن را نادیده گرفته و دستور همسویی با جنایتکاران را صادر می کنید، می خواهید دیگران قبول کنند که شما واقعاً از سر انسان دوستی از دخالت بشر دوستانه(بمباران کشور) دفاع می کنید؟ آخر گروه هایی که برای پانصد هزار کودک زیر پنج سال نه تنها قطره ی اشکی نمی ریزند، بلکه با قاتلانشان “ همسو ” می شوند، چگونه می توانند مدعی انسان دوستی شوند؟ مگر می شود ده ها سال سخن گفت و نوشت، برای حوادث کوچک روضه خوانی کربلا و عاشورا به راه انداخت، اما هیچ گاه حتی یک کلمه از جنایات دولت اسرائیل و دولت آمریکا سخن نگفت؟

نمی توان با استناد به کانت گفت که فقط و فقط انسان واقعی و گوشت و پوست و خوندار مهم است و حاکمیت ملی، استقلال سیاسی و عزت ملی در برابر آن فاقد اعتبارند، اما تناقض آلود نه تنها چشم بر جنایات آمریکا و اسرائیل بست، بلکه با آنها “ همسو ” شد.اگر گمان شود که ناظران این “ یک بام و دو هوایی ” و “ تناقض ” و “ ناسازگاری ” را نمی فهمند، این اهانت به شعور دیگران است.

دولت های آمریکا و اسرائیل و ایران حاضر به عضویت در دیوان بین المللی کیفری سازمان ملل که به “جنایات جنگی” و “جنایت علیه بشریت” رسیدگی می کند، نیستند. آمریکا و سومالی تنها کشورهایی هستند که کنوانسیون سازمان ملل را در مورد ممنوعیت حکم حبس ابد بدون داشتن حق آزادی مشروط برای افراد زیر هجده سال تصویب نکرده اند. عفو بین الملل خواهان پیوستن آمریکا به این کنوانسیون سازمان ملل است. “در آمریکا، افراد زیر 18 سال حق رای دادن ندارند، نمی توانند مشروبات الکلی و بلیط بخت آزمایی بخرند، و یا مشمول موارد زیادی از درمان های پزشکی نمی شوند اما این افراد به خاطر اعمالی که مرتکب شده اند به مرگ یا زندان محکوم می شوند”[11]. آمریکا و روسیه و چین حاضر نیستند به عضویت کنوانسیون منع مین های زمینی سازمان ملل(مصوب 1997) در آیند. کوفی عنان در 4 آوریل 2006 مجدداً از همه ی کشورها خواست تا به عضویت آن در آیند[12]. براساس آمارهای به دست آمده حدود 60 تا 70 میلیون مین ضد نفر در بیش از 70 کشور جهان وجود دارد (دلر، 1383، 190) که هر سال هزاران نفر را مصدوم کرده یا سبب مرگ آنها می‌شود. ایالات متحده که دارای جایگاه سوم در انباشت مین‌های ضد نفر در جهان است، این معاهده را امضا نکرده است[13].

 

دهم- فضای ضد دموکراسی: فضای امنیتی/جنگی، فضای ضد دموکراسی است. در فضایی که یک رژیم خودکامه خود را در معرض تهاجم نظامی خارجی به منظور سرنگونی می بیند، بر سرکوب ها خواهد افزود. به تعبیر دیگر، نظریه پردازان گذار به دموکراسی- بر اساس تجریه های موفق گذار- این اصل تنظیم کننده را برساخته اند: نباید فضای سیاسی را برای زمامداران حاکم خودکامه و جبار به فضای مرگ و زندگی تبدیل کرد . اگر تنها راه پیش روی مستبدان مرگ باشد، تا آخر مقاومت خواهند کرد و این وضعیت نه تنها به دموکراسی منتهی نمی شود، بلکه کشتار وسیعی در پی خواهد داشت. برخورد اپوزیسیون شیلی با ژنرال پینوشه یکی از مصایق این اصل تنظم کننده است که شیلی توانست به دموکراسی گذار نماید. این اصل تنظیم کننده محصول تجربه های گذار موفق است.

 

یازدهم- فقدان پایگاه اجتماعی و اتصال به دولت های خارجی : مشکل اپوزیسیون، مشکل فقدان “پایگاه اجتماعی” است. برخی از گروه های اپوزیسیون که به دنبال سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی اند، به دنبال آنند تا عدم مشروعیت مردمی را با اتصال به دولت های خارجی جبران کنند. گروه هایی که حتی در فضای کاملاً آزاد خارج از کشور قادر به برگزاری اجتماعی با حضور یک درصد ایرانیان نیستند،مجبورند از طریق دول خارجی “قدرتمند” شوند. پر جمعیت ترین اجتماعات ایرانیان مقیم خارج مربوط به دوران “ حرکت سبز ” است.آن اجتماعات صد در صد متأثر از حرکت داخل کشور بود و نمی توان آن را به پای گروه های اپوزیسیون خارج کشور نوشت. برای اینکه جوان هایی برای اولین بار به میدان آمدند که به هیچ گروهی تعلق نداشتند.

استیصال و نفرت، برخی گروه های اپوزیسیون سرنگون ساز را به آجیل مشکل گشای آمریکا و اسرائیل سوق داده است. مقاله ی “ بمباران دموکراسی و اپوزیسیون همسو “(روزآنلاین،2 آذر 90 ) ناظر به این مسأله بود. می گویند معنای استقلال تغییر کرده است. می گویند اگر دموکراسی و آزادی وجود نداشته باشد،استقلال وجود ندارد.فرض کنید که این مدعا را پذیرفتیم.معنای آن این است که اینک مردم ایران مستقل نیستند.خوب چه باید کرد؟ مبارزه ی مخالفان باید معطوف به چه باشد؟ به استقلال یا به آزادی؟ مگر هیچ فرد یا گروهی مدعی شده است که برای استقلال مبارزه می کند؟ اکثر مخالفان به صراحت گفته اند که برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه می کنند.اما از این مقدمه- تغییر معنای استقلال و فقدان استقلال- چه نتیجه ای می خواهند بگیرند؟ برخی از این مقدمه نتیجه می گیرند که گروه های سیاسی(اپوزیسیون) که به دنبال سرنگونی رژیم و جایگزین شدن به جای آن هستند، حق دارند از دولت های خارجی پول دریافت کنند، حق دارند برای دولت های خارجی جاسوسی کنند، حق دارند به کشور خود خیانت کنند، حق دارند دولت های خارجی را به حمله ی نظامی کشور خود تشویق کنند،حق دارند با متجاوزان به میهن خود در یک جبهه بجنگند. از این مقدمه که فرزندان ایرانیان مقیم خارج در مدارس دولتی درس می خوانند،این مدعا را استنتاج می کنند که “پس اپوزیسیونی که قرار است جایگزین رژیم موجود شود حق دارد از دولت آمریکا و دیگر دولت ها پول دریافت کند”.

 

دوازدهم- اپوزیسیون مستقل و اپوزیسیون همسو: دو نوع اپوزیسیون وجود دارد: اپوزیسیون مستقل، اپوزیسیون همسو. این دو اپوزیسیون تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. اپوزیسیون همسو، دیر یا زود، مجبور است مانند سازمان مجاهدین خلق شفاف عمل کند. پروژه هایی چون لیبیائیزه کردن ایران، به نیروهایی احتیاج دارد که به عنوان اپوزیسیون همسو تقاضا ارائه کنند. سرعت حوادث- در اثر سیاست های احمقانه ی زمامداران جبار حاکم بر ایران و دشمنان ایران- بسیار سریع است. آنان که قصد دارند سوار قطار مهاجمان شوند، مجبورند طی ماه های آینده شفاف تر عمل کنند.

اما یک نکته ی بسیار مهم را نباید فراموش کرد: بخش اعظم مخالفان حقیقی رژیم جمهوری اسلامی آنانی هستند که در داخل ایران در حال مبارزه و پرداخت هزینه اند. تا وقتی مخالفان داخل کشور که جهانیان نیز آنها را اپوزیسیون اصلی به شمار می آورند وجود دارند، هیچ گروهی قادر نخواهد بود خود را به عنوان “ اپوزیسیون ایران ” به دولت های غربی و اسرائیل جا بزند، حال هر چه قدر هم که “ همسو ” باشد. تا امروز مبارزان داخل کشور، مخالف حمله ی نظامی به ایران- تحت هر عنوانی- و تحریم هایی بوده و هستند که به مردم ایران صدمه وارد می آورد. آنان با دولت های متجاوز و کسانی که دستشان به خون صدها هزار تن آلوده است، “ همسو ” نخواهند شد.

“اپوزیسیون مستقل” هیچ گاه با “نظام سلطانی فقیه سالار” در یک جبهه قرار نخواهد گرفت. اپوزیسیون مستقل خواهان نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر است. چنان نظامی کثرت گرا و سکولار(جدایی نهاد دین از نهاد دولت) است. اپوزیسیون مستقل برای گذار به دموکراسی و ورود به قلمرو دولت، به جامعه ی ایران و قدرت سازی در آن می نگرد. به دنبال پایگاه اجتماعی در میان مردم ایران است. برای رسیدن به قدرت، دست به هر کاری(خیانت، جاسوسی، دعوت به تهاجم نظامی به ایران، همکاری عملی با متجاوزان) نمی زند. قدرت را باید به روش های دموکراتیک به دست آورد، نه از طریق اتحاد با متجاوزان و ریختن خون ده ها و صدها هزار انسان بی گناه ایرانی. رژیم جبار حاکم بر ایران را باید مجازات کرد، نه مردم ایران را. همسو شدن با مجازات کنندگان مردم ایران، مشارکت در جنایت است.

 

سیزدهم- وظیفه ی روشنفکر قلمرو عمومی: روشنفکران که جزو اپوزیسیون نیستند و سودای تصاحب قدرت ندارند،باید از طریق بحث و گفت و گو در قلمرو عمومی دست به روشنگری بزنند. حقیقت گویی وظیفه ی نظری آنان است و کاهش درد و رنج مردم، وظیفه ی اخلاقی آنان. باید پیامدهای تهاجم نظامی به ایران و تحریم های فلج کننده را تبیین نمود. روشنفکران باید یک بام و دو هوایی بودن را نقد کنند. باید نشان دهند که هیچ چیز به اندازه ی جان همین آدمیان با پوست و گوشت و خون مقدس نیست و نمی توان آنان را قربانی مفاهیم انتزاعی و اهداف قدرت طلبان کرد. جنگ افروزان جمهوری اسلامی و دولت های خارجی یک هدف واحد را تعقیب می کنند. حمله ی به سفارت آمریکا و اشغال آن فضای جهانی را برای تهاجم نظامی عراق به ایران مهیا ساخت. حمله ی احمقانه به سفارت انگلیس نیز فضای جهانی را برای هرگونه برخورد با ایران آماده می سازد. حداقل می توان مدعی شد که یک گروه در داخل رژیم خواهان جنگ است. در شرایط فشار جهانی باید عاقلانه و محتاطانه عمل کرد، نه با اشغال سفارت یک کشور که خاک آن کشور به شمار می رود، خود را به عنوان متجاوز شناساند. آیا فهم این نکته تا این اندازه دشوار است یا جنگ طلبان داخلی با متجازان خارجی در یک راستا قدم بر می دارند و خواهان یک امرند؟ روشنفکر قلمرو عمومی در این شرایط نمی تواند سکوت پیشه کرده و نسبت به خون ریزی های عظیم بی طرف باشد. سکوت در برخی زمان ها به معنای خوشامد گویی به “ اعصار ظلمانی ” است.

 

پاورقی ها:

1- کارل پوپر، جامعه ی باز و دشمنان آن، ترجمه ی عزت الله فولادوند، خوارزمی، 1369، ص 896.

2- درباره ی ویژگی های روشنفکر قلمرو عمومی ابتدأ در کتاب مجمع الجزایر زندان گونه سخن گفتم که توسط سعید مرتضوی جمع آوری و خمیر شد. چندی پیش طی سه مقاله مجدداً به تفاوت های روشنفکر قلمرو عمومی از فعال سیاسی حزبی و سازمان پرداخته شد. رجوع شود به لینک:

3- در بند ششم مقاله ی “ لیبیائیزه کردن ایران ” که در 3/8/90 در بی.بی.سی منتشر شد، به صراحت تمام آمده است: “زمزمه تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان”.

بدین ترتیب از ابتدأ روشن بود که موضوع بحث ناظر به چه کسانی است. رجوع شود به لینک:

در مقاله ی “فروپاشی استقلال و بمباران بشردوستانه” که در 18/8/90 در روزآنلاین منتشر شد، نیز به صراحت تمام از گروه های سیاسی مسلح برای لیبیائیزه کردن ایران سخن رفته و آمده است:

“پس از عملیات لیبی، برخی ” گروه های سیاسی “ به دنبال لیبیائیزه کردن ایران هستند. می گویند باید یک اپوزیسیون مشابه اپوزیسیون لیبی که مورد تأیید آمریکا و غرب باشد تشکیل داد تا دول غربی “طرف مذاکره” ی خود را بشناسند. در گام بعد می توان ایران را به سوی وضعیتی مشابه لیبی سوق داد. یعنی در جایی درگیری ای پیش آورد که به کشته شدن تعدادی زیادی بینجامد تا غربیان بتوانند به این بهانه به ایران حمله ی نظامی کنند و رژیم را سرنگون سازند. برخی از این گروه ها دارای نیروهای مسلح آماده ی عمل بوده و هستند . یعنی “توان” و “اراده” ی زمینه سازی اهداف شان را دارا هستند”.

رجوع شود به لینک:

4- در مقاله ی “بیایید، می آییم و رژیم سرنگون می کنیم” که در 7/8/90 در رادیو زمانه منتشر شد، با استناد به سخنان اوباما، کلینتون و بیانیه ی حزب دموکرات از طراحی آگاهانه ی لیبیائیزه کردن ایران سخن گفته و برای وضوح بیشتر نوشته شده:

“مشابه لیبی چه معنایی دارد؟ فرض کنید آگاهانه در یکی از استان‌های مرزی ایران تحرکاتی مسلحانه صورت بگیرد و رژیم آن را سرکوب کند. در گام بعد، رهبران آن حرکت از دولت آمریکا و دول غربی بخواهند برای حفاظت از آنها وارد عمل شوند. در نهایت آمریکا و دیگر دول غربی به بهانه حفاظت از جان مردم، همچون لیبی بمباران مقرهای نظامی را آغاز و تا سرنگونی رژیم ادامه دهند.این یعنی پروژه “لیبیائیزه کردن ایران”…آن‌چه خانم کلینتون و حزب دموکرات کردستان ایران می‌گویند، نه “انقلاب مردمی” است، نه “دخالت بشر دوستانه”، بلکه برنامه‌ریزی و اجرای پروژه سرنگونی یک رژیم دیکتاتوری توسط دولت آمریکا است “.

رجوع شود به لینک:  

مقاله ی “ جبهه بندی های جدید مخالفان دولت ایران ” که در 20/8/90 در بی.بی.سی منتشر شد، و ناظر به گروه بندی های جدید “ گروه های سیاسی ” است، توضیح داده شده است که این گروه ها “ نیروهای سیاسی ای[هستند] که می خواهند جایگزین رژیم موجود شوند “. در ادامه باز هم از پروژه ای آگاهانه و عامدانه برای پدید آوردن وضعیتی مشابه وضعیت لیبی سخن گفته شده است:

“برخی گروه های مخالف جمهوری اسلامی تا آنجا پیش رفته اند که با صدور بیانیه گفته اند که شرایط فعلی کردستان ایران، شرایط مشابه لیبی است و باید مانند لیبی در ایران عمل شود. یعنی برخی مخالفان حاضرند مناطقی از ایران را از طریق خشونت به آشوبی مشابه لیبی بکشانند تا ناتو بمباران ایران را آغاز کند. در این موارد، دیگر سخن بر سر تحقق شرایطی در آینده نیست، که اگر آن شرایط را جمهوری اسلامی پدید آورد، تهاجم نظامی تحت عنوان “دخالت بشردوستانه” مجاز شود، بلکه سخن بر سر پدید آوردن آگاهانه و عامدانه شرایطی مشابه شرایط لیبی توسط مخالفان است “.

رجوع شود به لینک:

5- رجوع شود به لینک:

6- یک رجوع شود به لینک:  

7- رجوع شود به لینک:

8- Leonardo A. Alishan, “Ahmad Shamlu: The Robel in Search of an Audience,” Iranian Studies 18 , nos 2-4 (Spring-autumn 1985), p.377.

9- رجوع شود به لینک:

10- رجوع شود به مقاله ی راجر کوهن در این خصوص که فرد مطلعی چون او داستان آغاز جنگ را شرح داده است. رجوع شود به لینک:

11- رجوع شود به اعتراض جدید عفو بین الملل در این خصوص در لینک:

12- رجوع شود به لینک:

13- در لینک زیر نام 36 کشوری که این کنوانسیون را امضا نکرده اند آمده است