نگاه

نویسنده
اندیشه مهرجویی

همان ابتدای نمایش فیلم می دانیم که با یک فیلم سطحی مواجه نیستیم. اگر چه برخی ایرادات به این فهم ما تشر می زند. از جمله دیالوگ های عربی نورا در لحظه های مهم فیلم همچون سکانس پایانی که مخاطب را گیج می کند.

 

نگاهی به فیلم “در میان ابرها “

جبر جغرافیایی

زیستن در شهرهای بزرگ دغدغه ی انسان را آنگونه در مسیر روزمرگی تغییر می دهد که گاهی به چیزی جز آنچه در اطرافت اتفاق می افتد اندیشه نمی کنی. به بلاهای دیگر فکر نمی کنی  و حتی پیرامون آنچه در گستره ی جغرافیای درون مرزیت نیز اتفاق می افتد نا آگاهی.

مضمونی از این نوع شاکله ی “ در میان ابرها ” را می سازد. تعبیری از این دست درد ها که شاید تا کنون کم تر دیده شده باشند.

مرز ایران و عراق. شرجی و گرما سوختگی چهره ها ی نوجوانانی که برای معاش، عرق چکان و بیتاب روز را شب می کنند و شب پیش از آنکه هراس فردا در دل های آرزو مرده شان  قد علم کند، پلک هاشان سنگین شده و به خواب می روند.

فردا روز دیگری ست، برای جدالی دیگر با تقدیری که موقعیت محروم جغرافیایشان بر آنها تحمیل کرده است. گاری های رنگ و رو رفته شان هر روز میزبان خرت و پرت های مسافرانی ست که از مرز عراق به ایران می آیند.

تمام این مشقت ها با آنان این نمی کند که شوخی های آبادانی و آوازهای از دل بر آمده شان دردرون نا آرامشان دفن شود. روز ها این چنین می گذرد. روزمرگی برای آنها رقم خورده است تا آنکه حادثه ی داستان با تلاقی نگاه های دختری عرب و چشمان “ مالک ” گاری چی کم سن و سال تر از دیگردوستانش، شروعی رمانتیک را برای فیلم ایجاد می کند. نگاه مالک در نگاه او قفل می شود واین قفل، کلید خودش را در سیر جلو رونده ی فیلم در مضامینی به جز آنچه عاشقانه اش می نامیم، پیدا می کند.

او با جسارت و بی هیچ ترسی از بازدارندگی  دیگر دوستانش، عشق خود را برای او باسرسپردگی  کودکانه بروز می دهد. عشقی که من را به یاد فیلم “ مالنا ” می اندازد. شباهت معصومانه و کودکانه ی مالک با پسر نوجوان فیلم مالنا، این یاد آوری را بیشتر می کند. با خودم می گویم شاید حجازی در این تقابل تعمدی داشته است. به زعم این مورد انگار تمام معصومیت ها ی دنیا شبیه همند.

 

 

 ”نورا”  دختر جوانی ست که مالک شیفته ی او می شود. او هرماه چند بار به ایران می آید و کار عراقی هایی را که فارسی نمی دانند راه می اندازد. این بار با پیرمردی بد خلق آمده است تا جنازه ی پسرش را تحویل بگیرند و بروند اما کارشان به درازا می کشد و مجبور می شوند شب را بمانند. پیرمرد نگون بخت پول کافی به همراه ندارد و نمی تواند برای بردن پسرش وانت کرایه کند. مالک به مدد  استیصال آن دو می شتابد و در این کارزار دچار دردسرهایی می شود.  برای نشان دادن محبتش به دلدار، این مشقت ها به چشم او نمی آید و در آخر پی میبرد که رو دست خورده است و دختر کاسبی اش چیز دیگری ست و گاهی به این بهانه به ایران می آید.

گناهش به دلدادگی  دختری عراقی ختم نمی شود بلکه، او کمک کرده است دختری که نورا با واسطه و نامه از او خواسته است را با توجه به شناختش از نیروهای ایرانی، از مرز خارج کند. مامورها در پی اویند. حالا مجبور است در دو جبهه با خویش بجنگد. عشق و انتقام.

راه انتقام را در پی می گیرد اما لایه های درونی عشق کار خودش را می کند. این انتخاب دیری نمی پاید، با وجودی که می داند که آن دختر هرگز برای او نبوده و نخواهد بود، تاوان سنگین دلدادگی اش را با حمایتی دوباره برای  اوپرداخت می کند. اما این بار ترحم و ایثارفرق می کند که نه برای دختری که معشوق اوست، برای زنی که بی هیچ مرزی قربانی محرومیت است.

زنی که درد های یتیم بودن را کشیده و چشیده است و برای رهایی از غم نان، خود را به هر عنوان که اهمیتی ندارد، به دیگران عرضه می کند. تبدیل معشوقه به زنی که زخم خورده است و قابل ترحم در تقابلی دیدنی در صحنه ای اتفاق می افتد که نورا خودش را بر مالک عرضه می دارد و او از اتاق مسافرخانه اش بیرون آمده، خواسته ی زن را پس می زند  و تنها گریه می کند. برای خودش. برای نورا. و برای تمامی آنهایی که بی هیچ گناهی محکوم به سرنوشتی اینچنینند.

“در میان ابرها” ( عنوان آن بی شباهت به عنوان “سر درابرها” به کارگردانی دویگان نیست و شاید از دیدگاه اجهاف حقوق زن، بسیار به آن فیلم شبیه ) دو سال در جشنواره ی بیست و ششم،  عنوان بهترین فیلم اول جشنواره ی را به خود اختصاص می دهد.

 

نخستین کار سینمایی کارگردان جوان، “روح الله حجازی” که پیش تر در جشنواره های برون مرزی نمایش داده شده است و با اقبال عمومی مواجه گردیده.

 

 

هم اکنون به جز دو سینما، سالن های دیگر، نمایش عمومی آن را اغاز نکرده اند تا بتوان از مخاطبینی که فیلم برای آنها ساخته شده است، سخنی به میان آورد.

خود او در مصاحبه هایش چندین بار این نکته را متذکر شده است که به فروش حد اکثری فیلم امیدی ندارد و نداشته است. این در حالی ست که وجود “الناز شاکر دوست” این معادله را به هم می زند و او ( تنها بازیگر شناخته شده در عرصه ی سینما و نه تئاتر فیلم ) که تا پیش از این در فیلم هایی با چنین مضامینی که احتمال فروش کم آنها وجود دارد، بازی نکرده است، می تواند از این حیث تماشاگران زیادی را به سالن ها بکشاند. اگر چه این مطلب به فروش و خلاصی تهیه کننده تا حدودی از نگرانی ها ی اکران ختم می شود، اما ضربه هایی را به فیلم از منظر شخصیت پردازی و لایه های شخصیتی زده است.

انتخاب او نمی تواند بهترین باشد. آن هم برای نقشی که دو نیمه دارد. یک نیمه ی آن دختری جذاب و عشوه گر است که تنها کار خلافش کار چاق کنی عرب هایی ست که به دلیلی به ایران می آیند. اگر چه از این منظر او به خوبی نقش دختری زیبا و جذاب که می داند چگونه از پسر بچه ای نوجوان دلبری کند، را بازی کرده است اما نیمه ی دیگر شخصیتی او به وضوح لنگ می زند. این بازیگرتوانایی آنچه را که مطلوب نقش نوراست در بنیه ی بازیگری خود تا به امروز نداشته است.نیمه ی دیگر شخصیت او زنی ست درد کشیده و مجبور. زنی که به جبر جغرافیایی تن داده است و برای معاش صیغه ی آدم هایی می شود که تنها به اندک خواسته ای انسانی و زیستیش برسد.این مطلب با گفته ی حجازی که می گوید  درگیردغدغه های مخاطب خاص است در تعارض است. او می گوید این نقش از قبل برای شاکر دوست انتخاب شده بود و او یک انتخاب خوب است.

  از همان ابتدای نمایش فیلم می دانیم که با یک فیلم سطحی مواجه نیستیم. اگر چه برخی ایرادات به این فهم ما تشر می زند. از جمله دیالوگ های عربی نورا در لحظه های مهم فیلم همچون سکانس پایانی که مخاطب را گیج می کند.

گویی مشاور خبره ی حجازی “مجید مجیدی” آن طور که برای لحظه به لحظه ی فیلم های خود دل می سوزاند، نتوانسته، ندانسته و یا نخواسته است در این موارد در کار حجازی دخالت کند.

یکی دیگر از سطحی نگری ها ی فیلم پرداخت نیمه تمام شخصیت دوستا ن مالک است. دوست او که ابتدا عاشق نورا می شود جوان قلدر و شوخ طبعی ست و بنا به گفته ی خودش می خواهد که ان دختر را به دست اورد. پس از آنکه مالک طرح آشنایی با نورا را می ریزد و دوستش از این ماجرا آگاه می شود، هیچ عکس العملی در جهت بر آشفتگی و هم سان با آنچه که گفته است نشان نمی دهد.این امر درتضا د شخصیت پردازی آغازین فیلم است.

فیلم برداری فیلم در بسیاری از سکانس ها بار دراماتیک را بیشتر می کند. تا بدانجا که حتی در صحنه هایی احساس می کنیم با یک تابلوی زیبا مواجه شده ایم. شاید یکی از زیبایی های دیگر فیلم  حرکت رو به جلوی آن در کم شدن از بارعاشقانه و افزودن به رویکردهای انتقادی اجتماعی ست. این درست همان نکته ی ظریفی ست که بار معنایی را زیاد می کند. حجازی به درستی دانسته است که دیگر فیلم هایی با مضامین تک بعدی پاسخگوی نیاز مخاطب خاص سینما نمی باشد حتا اگر سازنده ی فیلم، اولین برگ حرفه ای خود را برای این منظور در ساخت اول رو کند.