سرگذشت زمانیان: ارعاب و تردید

نویسنده

zamanian.jpg

‏‏ برزو درآگاهی ‏

چند ماهی است که از زندان بیرون آمده، اما هیچ چیز از فکرش بیرون نمی رود. باور کردنی نیست که بند ‏‏209 زندان اوین روحش را تسخیر کرده باشد.‏

بابک زمانیان از یک دانشجوی پر سر و صدا به یک مرده متحرک تبدیل شده است. او هم جزء یکی از ‏هزاران فعال و روزنامه نگار سیاسی است که به قید ضمانت آزاد شده است اما اجازه خروج از کشور را ‏ندارد. او با این احتمال که هر لحظه به زندان باز گردانده می شود زندگی می کند. حیات او به برزخ تبدیل ‏شده است و با مجموعه تمام نشدنی از جلسات دادگاه و بازپرسی ها روبرو است. احتمال می دهد که تلفنش ‏کنترل شود و حرکاتش هم زیر نظر باشد. ‏

زمانیان 22 ساله حالا دچار این تردید شده که آیا اتفاقات گذشته به قیمتش می ارزید؟ او می گوید شاید باید به ‏حرف پدرش گوش می کرد، سرش را پایین می انداخت و به درس خواندن در دانشگاه امیر کبیر مشغول می ‏کرد. می توانست همانطور که پدرش می خواست یک مهندس معدن شود و خانواده ئی برای خودش داشته ‏باشد. برای ارضای علایق سیاسی هم می توانست خودش را با خواندن کتاب ها و روزنامه ها مشغول کند. ‏

رهبران غربی بارها در مواجهه با سیاست خارجی تهران، امیدشان را به فعالانی نظیر زمانیان بسته اند تا به ‏تشکیل گروه های آزادی خواه در برابر سیستم مذهبی کشور دست بزنند.‏

اما واقعاً دموکراسی چیست؟ زمانیان متحیر مانده است. آزادی در کشوری مانند ایران که به سنت ها و تقدیر ‏گره خورده، چه معنایی دارد؟ او دیگر به اندازه قبل، مطمئن نیست. ‏

‎ ‎سازمان دهنده تظاهرات‎ ‎

زمانیان در 21 آوریل توسط پلیس دستگیر شد. او در نزدیکی محل خوابگاه دانشگاه، به همراه دیگران در ‏تظاهراتی علیه فساد حضور داشت. او می گوید فقط از روی کنجکاوی و برای تماشا آنجا بوده است. اما ‏ماموران وقتی فهمیدند که او کیست، تصمیم گرفتند مدت بیشتری او را در زندان نگه دارند. ‏

او یک سازمان دهنده و خط دهنده در تظاهرات علیه احمدی نژاد در جریان دیدار دسامبر سال گذشته اش از ‏دانشگاه بود. زورگوهای ریاست جمهوری، به طرز حساب شده ای دانشجویانی را که از خط تعیین شده توسط ‏دولت عبور کرده بودند شناسایی می کردند. برای این کار ستاره هایی جلوی اسم این دانشجوها اضافه می شد. ‏یک ستاره به این معنی بود که صرفنظر از نمره ای که دانشجو کسب کند، امکان فارغ التحصیل شدن برای او ‏نیست. سه ستاره به معنی محرومیت دانشجو از دانشگاه است. به نظر می رسد زمانیان چند تایی ستاره جلوی ‏اسمش داشته است.‏

دانشگاه امیرکبیر که به پلی تکنیک هم شهرت دارد، یکی از بهترین دانشگاههای ایران است. زمانیان که ‏بزرگترین فرزند خانواده است در نهاوند بزرگ شده و برای ورود به این دانشگاه نمره بسیار خوبی آورده ‏بود. ‏

این دانشگاه از طرف دیگر، به حضور همیشگی فعالان دانشجویی هم معروف بوده و زمانیان خیلی زود خود ‏را در میان سیاسی های دانشگاه دید. او می گوید پدرش یک معلم مدرسه است و از قبول شدن او در این ‏دانشگاه به خود می بالیده است. پدرش از هیچ کاری برای منصرف کردن پسر از فعالیت های سیاسی دریغ ‏نکرد. ‏

زمانیان سر میز ناهار در تهران گفت: “پدرم به من گفت با سیاست به هیچ جایی نمی رسی.” او اعتقاد داشت ‏من بهای این کارم را خواهم پرداخت. اما زمانیان به هیچ کدام از این هشدارها توجهی نکرد و به نمایندگی ‏دانشجویان برگزیده شد. می پنداشتند حلقه اتصال رسانه های خارجی و گروههای دانشجویی باشد و حرکت ها ‏و کنفرانس ها را سازمان دهی می کند. او به رسانه های بین المللی گفته بود اگر احمدی نژاد امسال به دانشگاه ‏بیاید با اعتراض دانشجویان روبرو می شود. ‏

صدها دانشجو هم در گردهمایی شان فریاد زدند: “مرگ بر دیکتاتور”. آنها در حالیکه عکس احمدی نژاد را ‏وارونه نگه داشته بودند شعار دادند: “دیکتاتور، برگرد به خانه” این رویداد به سرتیتر اخبار بین المللی تبدیل ‏شد. احمدی نژاد در ظاهر گفت از چالش استقبال می کند و قول داد به دنبال انتقام نیست. اما عده کمی حرف ‏های او را باور کردند. ‏

چهار ماه بعد زمانیان را با چشمان بسته با خود بردند. پس از جلسه بازجوئی با دیدن نامه رسمی که مقصد ‏بعدی را به او نشان می داد، به خود لرزید: بند 209 زندان اوین – بند انفرادی مخفی که در اختیار وزارت ‏اطلاعات رژیم است. ‏

‎ ‎در انفرادی‎ ‎

او می گوید زندان، مجموعه ای از انزوای مخوف، بازپرسی و کتک خوردن ها بود. در سلول بدون پنجره ‏او، تفاوتی میان شب و روز وجود نداشت. روشنایی سلول توسط یک چراغ لرزان و کم نور تامین می شد که ‏هرگز توسط زندانبان ها، خاموش نمی شد. در دوره حبس، هر دو روز در میان، به اتاق بازپرسی برده می ‏شد و این بازجویی ها گاهی تا 24 ساعت هم به طول می انجامید. زمانیان می گوید در طول مدت بازجویی او ‏را مجبور می کردند روی یک پا بایستد. اگر می خواست روی دو پا بیاستد، چهار بازجوی هیکل درشت او ‏را زیر ضربات مشت می گرفتند. برای همین او هم فقط پاهایش را در حالت یک لنگ در هوا عوض می ‏کرد. ‏

آنها اصرار داشتند بدانند که آیا او، هاله اسفندیاری را می شناخته است. اسفندیاری یک محقق آمریکایی – ‏ایرانی بود که به اتهام تلاش برای تحریکات بر ضد حکومت ایران، تا ماه آوریل در زندان به سر می برد. او ‏می گوید از پاسخ دادن امتناع می کرده و آنها هم مرتباً کتکش می زدند. ‏

زمانیان می گوید بیشتر آزار و اذیت ها و شکنجه های بازجوها به خاطر همکاری نکردن با آنها بوده است. ‏روز 12 یا 13 از دوران زندان بود که به او گفتند اگر در برابر دوربین تلویزیونی اعتراف به همکاری با ‏خارجی ها را بکند، ظرف 30 روز آزاد می شود. ‏

او می گوید من گولشان زدم: “من قبول کردم جلوی دوربین بروم اما… منکر هرگونه ارتباطی با آنها شدم.“‏

آنها عصبانی شده و شروع به کتک زدن من کردند. او می گوید در حالیکه دست هایش را به پشتش بسته ‏بودند، به شکمش لگد می زدند. او هم در عوض به آنها فحش می داده است. یکی از بازپرس ها روی قفسه ‏سینه اش می ایستاد. ‏

او دست به اعتصاب غذا زد. آنها مقاله ای از روزنامه کیهان را به او نشان دادند که در آن به ارتباط با بنیاد ‏سورو اعتراف کرده است. روزنامه کیهان سخنگوی طبقه تندرو در دولت است. بنیاد سورو یک موسسه ‏خیریه آمریکایی است که به گسترش دموکراسی در کشورهای دیگر می پردازد. این موسسه متعلق به لین ‏چنی، دختر معاون ریاست جمهوری ایالات متحده است. زمانیان موکداً می گوید هیچگونه درخواست کمکی ‏از یک دولت خارجی نکرده و هیچ چیز هم از آنها دریافت نکرده است. ‏

آنها به زمانیان دستور دادند مقاله را کلمه به کلمه حفظ کند. وقتی او امتناع کرد، دوباره کتکش زدند و او را ‏‏48 ساعت در سلولش حبس کردند. در این مدت نور اتاق لرزان بود و صدای ممتد سوت یا آژیر در آنجا ‏پخش می شد. ‏

زمانیان می گوید چیزی که به او توان ادامه دادن را داد، مبارزه برای یک حرکت دانشجویی بوده و او در ‏آرزوی جوانه زدن نهالش در بیرون زندان بوده است. ‏

او گفت آخرش این بود که من 440 روز را در زندان گذراندم. به سر علی افشاری، ناراضی برجسته ایرانی ‏که اکنون در ایالات متحده به سر می برد، هم همین آمد. او می گوید: “اگر حاضر به اعتراف تلویزیونی می ‏شدم، حرکت دانشجویی در دانشگاه ما دود هوا می شد. نمی خواستم پلی تکنیک را خراب کنم.” اما در عین ‏حال او می گوید شکنجه های روانی داشت مرا خرد می کرد. کسانی که او را زندانی کرده بودند می گفتند ‏پدرش، که از بیماری رگ های قلبی رنج می برد، دچار حمله قلبی شده است. زمانیان گفت: “مطمئن بودم ‏دارند دروغ می گویند اما آنها اینقدر این دروغ ها را تکرار کردند که نزدیک بود باورم بشود.“‏

آنها وقتی زمانیان را از زندان آزاد کردند 35 پوند (‏‎15/5‎‏ کیلو) وزن کم کرده بود. او با استهزا می گوید ‏نزدیک زمانی که قرار بود از اوین بیرون بیاید، بازپرس ها از او خواستند به خاطر گناه هایِی که در حق او ‏کرده اند، آنها را ببخشد.‏

زمانیان گفت “این آخرین جمله ای بود که به بازجوهای خودم گفتم: اگر شما را قبل از اینکه دستگیر شوم در ‏خیابان دیده بودم، حتی شما را لایق نمی دانستم که فضولات حیوانی را جابجا کنید.” به آنها گفتم شما چیزی از ‏اسلام نمی فهمید و من نمی توانم شما را ببخشم. آنها هم گفتند “مهم نیست.” اما در صورتشان عصبانیت موج ‏می زد.‏


‎ ‎فراموش شده‎ ‎

این تفکر که او جزیی از یک حرکت برای تغییر بوده، پای او را به زندان کشاند و به محض آزاد شدن ‏اوضاع برگشت. با اینحال، دوستانش او را در کشوری که از نظر احترام به آزادی بیان دچار خفقان است، به ‏عنوان یک قهرمان استقبال کردند. روزنامه های بیشتری تعطیل شده اند. فعالان بیشتری را زندانی کرده اند ‏که از جمله آنها سه تن از دوستان هم دانشگاهی او هستند.‏

یکی از دوستان زمانیان با خبرنگار یک شبکه ایتالیایی تماس گرفت تا بگوید، دانشجویی که آنها در فیلم خود ‏نشان دادند حالا در زندان است و اینکه داستان آنها حالا دیگر قدیمی است.‏

به جای آنکه زمانیان یک چهره معروف بشود، بیشتر دنیا او را فراموش کرده است. ‏

او متحیر مانده که اینجا هدف چیست؟ استراتژی کدام است؟‏

او می گوید: “آنها شرایط را بدتر کرده اند. امروز غرب گفتگوها را ترویج می کند. فردا تهدید به جنگ را ‏پیش می کشند. بهترین کاری که می توانند بکنند این است که موضع خودشان را روشن کنند.“‏

زمانیان بعد از آزادی از زندان فهمید مادرش هر روز گریه می کرده. پدرش خانه را برای ضمانت آزادی او ‏گرو گذاشته است. او می گوید اگر زمان به عقب بر می گشت، راه مطمئن تری را برای خودش و والدینش ‏انتخاب می کرد. ‏

او می گوید: “اگر چهار سال پیش چیزهایی را که الان می دانم، می دانستم هرگز جا پای یک فعال دانشجویی ‏نمی گذاشتم. ارزشش را ندارد. اما حالا وسط راه هستم و نمی توانم پا پس بگذارم. اگر عقب بکشم، ممکن ‏است خیلی چیزها از دست برود چون من حالا برای حرکت دانشجویی یک نماد هستم.“‏

او دوشنبه دوباره به دادگاه احضار شد اما دادستان غایب بود. بعد از بازداشت او چند نفر دیگر از دوستانش ‏هم بازداشت شده و به سه سال زندان محکوم شدند. او ساک خود را برای روزی که دوباره به اوین راهی اش ‏کنند، بسته است. در آن حدود 30 کتاب از فلسفه، تاریخ ایران و زبان وجود دارد. شب ها چند بار با خواب ‏اینکه به اوین برگشته بلند می شود. هاله سیاهی به دور چشم های سبز رنگش نشسته است. ‏

او می گوید: “من در ظاهر آزاد هستم. با کمترین فعالیتی می توانم دوباره سر از زندان در بیاورم.“‏

علیرغم تردیدهایش، او با حضور در اعتراضات صحبت می کند و با رسانه های بین المللی از جمله رادیو ‏فردا حرف می زند. او هنوز با دانشجوهای جوانتر درباره الکساندر دو توکویل (حقوقدان و سیاستمدار ‏فرانسوی) و جمع گرایی حرف می زند. راجع به مقایسه انقلاب سکولار فرانسه با سیستم سلامی ایران ‏صحبت می کند، هر چند این روزها قلبش کمتر با این کار است. ‏

او می گوید: “من تصور می کردم ساختن جامعه ایده آلی که در رویاها داشتم کار آسانی باشد. اما به مرور ‏زمان فهمیدم دموکراسی در ایران یک خیال است.“‏


منبع: لوس آنجلس تایمز – 23 دسامبر ‏