هنر، سیاست و روزهای تب زده
رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آمدن دولت کودتایی به ضرب گلوله و کشته شدن عده ی بسیاری از مردم بی گناه و بی دفاع ایران که تنها بنا داشتند از رای و عقیده و باورشان دفاع کنند به همراه حوادث فزون از شمار دیگر، باعث شده است تا در این ماه های اخیر شاهد روزهایی باشیم که مثالشان در حافظه ی امروزین مردم ایران بی مانند و یا لا اقل “ کم مانند ” است.
همین است که کنون گفتن از هنر و هنرمند در روزگاری که ساده ترین سوال های انسانی با گلوله پاسخ داده می شوند کمی دشوار و دور از ذهن به نظر می آید… اما از دیگر سو، دقیق شدن به جنبش های آزادی خواهانه ی مردم در اقصی نقاط دنیا، راوی این حقیقت است که در چنین روزهایی، نه تنها جایگاه راستین هنر و هنرمند از میان نمی رود، بل بر ارزش و منزلتش نیز افزوده می شود که هنر را گاه انتخاب آمده است و تنها در چنین مواقع حساسی است که درک بهتری از مفهوم راستین هنر بر ذهن عمومی جامعه خواهد نشست.
نگاهی به جنبشهای معاصر مردمی نشانمان می دهد، که در روزهای پر تنش جوامع و در روزگاری که مردم در تلاش برای “ نه ” گفتن به زور و تزویر سیستم حاکم روزگار می گذرانند، این هنرمندان هستند که با همراهی شان با مردم، سند ماندگاری خویش را امضا می کنند و یا با جدایی شان از باورهای مردمی و پیوستن با ارباب سیاست جایگاه خویش را تا سطح یک مداح قدرت پایین می آورند.
در ایران امروز نیز اوضاع بر همین روال است، بسیاری از اهالی هنر و فرهنگ، در این سالها یا به تبعید اجباری رفته اند و یا به خانه در انزوایند و عده ای دیگر نیز گژ دار و مریض به کار خویش ادامه می دهند، چرا که به رای قدیمی اهل هنر باورشان است که سیاست در هر حال مقوله ای جدا از هنر است و هنر راستین را نه تعهدی ضرور است و نه وظیفه ای لازم.
همین آرا و نظرهای متفاوت در میان اهالی هنر بود( و هست) که سبب ساز شکل گیری دسته های گوناگونی از هنرمندان شد. در این میانه گروهی جایزه ی ادبی آل احمد را تحریم کردند و دیگرانی نه. عده ای جشنواره ی تئاتر فجر را تحریم کردند و برخی نه. عده ای از حضور در جشنواره ی فیلم فجر ممانعت کردند و عده ای دیگر نه، برخی در میان روزهای خونین ایران، نمایشگاه های متفاوت عکاسی و ویدئوآرت بر پا کردند و عده ای دیگر بار سفر بستند و عطای کار هنری در ایران را به لقایش بخشیدند…
حال جدا از تفکیک منطقی و اجتماعی این باورهای متفاوت، روی سخن با آن دسته از اهالی هنر است که به خیال خود با سیاست و حکومت بیگانه اند و جایگاه بالاتری برای “ هنر ” در مفهوم ذاتی آن قائل اند. جدای از درستی و نادرستی این باور، (آن هم در روزگار کنونی ایران)، نخست پرسشی که در ذهن نقش می بنند همانا این است که گرفتن جایزه ی هنری از دستان حکومتی که جوانان این سرزمین را به خاک و خون کشیده، چه ارزشی دارد؟ مگر نه آنکه می گویید دغدغه ی نخستین شما هنر است، هیچ با خود اندیشیده اید، حکومتی که جایگاه رفیع انسانی را تا بدین حد بیهوده انگاشته است، چه درکی از هنر می تواند داشته باشد؟ گرفتن سیمرغ هنری، از وزارت فرهنگی که جز نشر دروغ و حمایت از باطل مشغله ای دگر ندارد، نه آیا توهین به پیشینه ی تاریخی و ادبی ایرانیان است و به سخره گرفتن خون جوانهایی که از باورشان به نرخ گران جان پاسداری کردند؟
و در آخر چند جمله ای هم با دولتیان زور و تزویر بگوییم که برای تثبیت خود از شوم ترین بازی های تبلیغانی نیز دست نمی شوید. آقایان! یک نگاه به لیست کارگردان های حاضر در جشنواره بیاندازید، اسامی هیات داورانتان را مروری دوباره کنید، کدامیک از آنهایی که قرار است ارزش هنر را به قضاوت بنشینند، جایگاه درستی در میان این طایفه دارند؟ گیرم که در این میانه با گشاده دستی های فراوان و وعده های نهان، عده ای را به سوی خود آوردید، به گمانتان با این بازی های پوپولیستی، باور مردمی را به جانب خود خواهید کشانید؟ به خیالتان خون جوانهای ایران با آب نمایشگاه های عکاسی شسته خواهد شد؟ نه هرگز… البته که چنین نیست! نکوتر آن که سر خویش از برف برون کشید تا خشم مردم از این همه دروغ و خشونت بی دلیل را دریابید.