به ایران باز می گردم

نویسنده

» شیرین عبادی در مصاحبه با روز:

شیرین عبادی برنده جایزه نوبل سال ۲۰۰۳ و رییس کانون مدافعان حقوق بشر در مصاحبه با روز از فشارها و آزارهایی که طی ماه های گذشته توسط مامورین اطلاعاتی در مورد خانواده و همکاران وی اعمال شده، سخن گفته است. خانم عبادی که وکیل پرونده قتل های زنجیره ای بود در این مصاحبه می گوید«با خواندن پرونده قتل ها متوجه شدم حکم قتل من توسط مقامات صادر شده بود و درصورت ادامه قتل ها، نفر بعدی من بودم». خانم عبادی در این مصاحبه تاکید می کند که تا ماه دسامبر به خاطر کارهایی که در ارتباط با سازمان ملل دارد در خارج می ماند و بعد به تهران باز خواهد گشت.

 

این گفت وگو را می خوانید.

 

درگزارش اخیر بان کی مون به آزار واذیت هایی که نسبت به شما وخانواده تان در ایران روا می شود.،اشاره شده است. آیا این آزارو اذیت ها هنوز ادامه دارد؟ خانواده شما الان در چه وضعیتی هستند؟

همان طوری که در گزارش آقای بان کی مون که می بایستی درمجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شود مطرح شد، متاسفانه دولت جمهوری اسلامی با رفتار فراقانونی خود نسبت به من و خانواده ام اذیت وآزارهایی را ایجاد کردند؛ از بستن غیرقانونی دفتر کانون مدافعان حقوق بشر، به زندان انداختن منشی کانون، اخراج منشی خصوصی دفتر وکالت من از دانشگاه، حمله به دفتر وکالتم گرفته تا نامه های تهدید آمیزی که مرتب برای من ارسال می شد. به اینها می توانم کمپین تهمت وافترا را اضافه کنم که به وسیله خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران و روزنامه هایی که از بیت المال اداره می شوند هدایت و اعمال می شود. من علیه نویسندگان این افترا نامه ها وسردبیران این روزنامه های دولتی شکایت کیفری کرده ام،اما متاسفانه هیچ قاضی ای جرات نکرده حتی یک اخطاریه برای متهمین پرونده بفرستد. به هرحال این مزاحمت ها در مورد شخص من هرچند خلاف قانون است از دید حکومت شاید قابل توجیه باشد. زیرا آنها اساسا با فعالیت های مدافعان حقوق بشر موافق نیستند و این فشارها برای توقف کار مدافعان حقوق بشر است.

 

هدف چنین فشارهایی به طور مشخص چیست؟

نکته قابل توجه این است که خانواده من تحت فشار حکومتی قرارگرفته اند ومامورین وزارت اطلاعات به خیال خود با اعمال فشار بر همسر و برادر وخواهر من تصور می کنند می توانند من را از انجام وظیفه باز بدارند که البته خیالی است باطل اگر چه عرض خود می برند و زحمت ما می دارند. از جمله می توانم به مراجعات مکرر مامور وزارت اطلاعات به محل کار برادرم و تهدید او به اخراج، برای اینکه خواهری مثل من دارد اشاره کنم. همچنین خواهر کوچک تر من که دندان پزشک است -خوشبختانه ویا متاسفانه- هرگز درفعالیت های حقوق بشری وارد نشده و تنها یک استاد دانشگاه است به شدت مورد هجمه عده ای از کارمندان وزارت اطلاعات قرار گرفته است. آنها می خواهند او را وادار کنند که آپارتمان خود را عوض کند،با این توضیح که من وخواهرم هر دو در یک مجموعه ساختمانی ساکن هستیم،مامورین اطلاعات مدتی است که با ایجاد مزاحمت های خلاف قانون به خواهر من می گویند محل سکونت خود را عوض کند که اگر من به تهران بازگشتم او درمجاورت من نباشد. من نمی دانم کدام قانون به کارمند وزارت اطلاعات چنین اجازه ای را داده که به مردم بگوید محل سکونت خود را عوض کنند. وقتی با مقاومت خواهرم مواجه شده اند عنوان کرده اند که حکم اخراج او را از وزیر گرفته اند و او را اخراج می کنند. البته من تصور نمی کنم مملکت تا این اندازه کارش از حساب و کتاب خارج شده باشد که یک مامور وزارت اطلاعات حق داشته باشد کسی را به صرف اینکه  به حرف غیرقانونی او گوش نکرده و حاضر نشده منزلش را بدون دلیل عوض کند از کار اخراج کنند. اما اینها بخشی از اذیت وآزاری است که در مورد من اعمال می شود. آنها همسرمن را هر دو روز یکبار احضار می کنند و از او سوال می کنند که با زنت چه گفت وگویی کردی؟ او چه می کند؟ همچنین خواسته اند او را وادار کنند که شناسنامه وکارت ملی من را تحویل کارمند وزارت اطلاعات بدهد.

 

به چه منظوری چنین کاری کرده اند؟

اقدامات خلاف قانون مامورین عنوانی ندارد فقط اظهار داشته اند که ما برای کنترل خانم عبادی باید شناسنامه و کارت ملی او را داشته باشیم. معلوم نیست کارت ملی وشناسنامه من به چه درد مامورین وزارت اطلاعات می خورد. آنچه که مهم است آن است که کارشناسان وزارت اطلاعات، گویا فقط برای حلال شدن حقوق خود وبدون دقت به پرونده، اقداماتی را خلاف قانون انجام می دهند. من مایلم مسوولین امنیتی کشور از کارشناس وزارت اطلاعات سوال کنند که آیا محل سکونت یک پزشک که هرگز فعالیت حقوق بشری و سیاسی و حتی شرکت درجنبش سبز هم نداشته ارتباطی به مساله امنیتی دارد؟ امیدوارم وزیر اطلاعات از کارمند خود سوال کند آیا حق داشته شناسنامه وکارت ملی من را از همسرم مطالبه کند؟ آیا قانون اجازه این کارها را می دهدکه وقتی همسرم از شناسنامه ظهاربی اطلایی  می کند و می گوید پیش او نیست، به او فشاربیاورند و حتی به او پیشنهاد کنند به هر کیفیتی که صلاح می داند، حتی به صورت دزدی، شناسنامه من را بگیرد و تحویل آنها بدهد؟علت فشار بر خانواده من آن است که به خیال خود من را از فعالیت های خود باز بدارند که البته این عملی است بیهوده. متاسفانه فقط من نیستم که درمعرض چنین رفتار غیرقانونی قرارگرفته ام. اینطور که به من وهمچنین کانون مدافعان حقوق بشر گزارش شده است، تعدادی از فعالین مدنی وسیاسی- خصوصا افرادی که خانواده هایشان خارج از ایران هستند- به شدت تحت فشار خلاف قانون مامورین وزارت اطلاعات هستند.

 

می گویند به همکاران شما برای قطع همکاری با شما فشار آورده اند؛ چقدراین خبر دقیق است؟

همان طور که آقای سلطانی در مصاحبه های خودشان گفته اند تحت فشاربوده اندکه همکاری خودشان را با من وکانون مدافعان حقوق بشر قطع کنند؛ حتی آقای حداد قول داده بود درصورتی که ایشان فقط قول شفاهی بدهد که با من همکاری نخواهد کرد از زندان فورا آزاد خواهد شد،که اقای سلطانی قبول نکردند و گفتند زندان را ترجیح می دهند. به محض اینکه از زندان هم بیرون آمدند با رسانه ها مصاحبه کردند و این موضوع را مطرح کردند.همچنین این فشار را به صورت هر روزه بر خانم نرگس محمدی وارد می کنند و از ایشان می خواهند بنویسند که با من و کانون ارتباطی ندارند. از همه مهمتر، آقای دادخواه در سه هفته اول زندان به شدت تحت فشار جسمی و روحی بودند برای اینکه به دروغ اعتراف کنند که من از غرب پول گرفته ام و این جایزه فقط برای این است که پول را به ایران بیاورم و این پول را به آقای دادخواه داده ام و ایشان هم این پول را به کس دیگری داده که رفته است اسلحه بخرد!منظورشان همان اسلحه ای است که خود کارمندان مسوول دستگیری آقای دادخواه در دفتر ایشان گذاشته بودند. می خواستند آقای دادخواه اعتراف کند آن اسلحه ای که خود مامورین در دفترشان کار گذاشته بودند ،با پولی که من به آقای دادخواه داده ام خریداری شده برای اینکه مردم را بکشند. آقای دادخواه چون حاضر نمی شوند چنین اعترافات دروغینی را انجام بدهند  آنچنان تحت فشارقرار می گیرند که حالشان بد می شود وآنها مجبور می شوند کمی فشار را کم کنند و در نهایت آقای دادخواه به قدری مریض می شوند که مامورین از ترس اینکه در زندان فوت کنند وی را آزاد می کنند. آقای دادخواه به محض اینکه از زندان آزاد می شوند برای عمل جراحی به بیمارستان می روند وکلیه خود را عمل می کنند و تقریبا دو هفته در بیمارستان بستری بودند. تمام این زجرها به این دلیل بود که آقای دادخواه حاضر نشدند به دروغ حرفی را بزنند و اظهارات دلخواه وزارت اطلاعات را که هیچ منطقی هم نداشت قبول کنند.

 

همکاران دیگرتان چطور؟ ظاهرا از کار روزانه آنها هم جلوگیری می کنند؛به عنوان مثال به خانواده های زندانیان سیاسی فشار می آورند که این افراد مسوولیت پرونده را قبول نکنند.

بله. متاسفانه این رسم غیرقانونی از زمان آقای مرتضوی باب شد. آقای مرتضوی هر متهم سیاسی را که می دیدند عنوان می کردند که اگر از وکلای همکار کانون مدافعان حقوق بشر استفاده کند بر حبس و برکیفرخواست او افزوده خواهد شد. عده ای از روی ترس ویا مصلحت اندیشی حرف آقای مرتضوی را قبول می کردند وعده ای که پافشاری می کردند که مایل هستند بنده یا یکی از وکلای کانون پرونده را قبول کند اجازه دیدن پرونده را به ما نمی دادند وبرای یک کار ساده ما باید ماهها می رفتیم تا شاید می توانستیم اجازه مطالعه پرونده را بگیریم. اگر هم کار به جایی می رسید که مجبور می شدند پرونده را برای مطالعه دراختیار ما بگذارند به دنبال پرونده خوانی، انواع واقسام تهمت ها و اذیت و آزار ها را انجام می دادند که ما مجبور شویم از پرونده کنار برویم. مجموعه این فعالیت ها نشان می داد که چقدر این افراد ازقانون به دور افتاده اند. نمونه دیگری که می توانم نام ببرم پرونده رکسانا صابری است که بعد از اینکه اعلام کرد بنده وآقای سلطانی را به وکالت قبول کرده آقای سلطانی شش بار برای اینکه وکالت نامه را به امضای خانم صابری برسانند به آقای حداد مراجعه کردند و ایشان صراحتا پدر رکسانا را صدا کردند وگفتند اگر عبادی یا سلطانی و یا هریک از وکلای کانون مدافعان حقوق بشر را به عنوان وکیل انتخاب کنید مسلم بدانید که دختر شما هرگز از زندان آزاد نخواهد شد و به ایشان وکیل دیگری را توصیه کردند. رکسانا هم که در زندان بود ناچار به قبول آن توصیه شد.

 

به نظر شما چنین روندی مقطعی است یا تا زمانی که بتوانند شما را متوقف کنند ادامه خواهد داشت؟

سالها قبل هنگامی که من به وکالت از طرف خانواده شادروانان داریوش وپروانه فروهر در پرونده قتل های زنجیره ای دخالت می کردم هنگام خواندن پرونده متوجه شدم که یکی از متهمین قتل ها در تعریف برنامه های آتی خود به بازپرس عنوان کرده بود که نفر بعدی که می بایستی کشته می شد شیرین عبادی بود. به وزیر وقت اطلاعات هم گزارش داده بودند و ایشان موافقت کرده بود که برنامه ترور من را انجام بدهند. اما توصیه کرده بود که این برنامه بعد از ماه رمضان جمع شود. اما در این فاصله با پافشاری اقای خاتمی، رییس جمهوری وقت متهمین دستگیر شده بودند و من خوشبختانه به صورت معجزه آسا یی زنده ماندم. این در یک پرونده رسمی دولتی قید شده است. بنابراین رابطه وزارت اطلاعات با من کاملا روشن است. حکم قتل من را برخی از مامورین ناآگاه و غیرمسوول وزارت اطلاعات سالها قبل صادر کرده اند و در پرونده رسمی هم ذکر شده و دربازجویی ها هم عنوان شده است. از آن زمان مرتبا مورد تهدید قرار می گیرم و این مزاحمت ها در حال حاضر به نزدیکان من هم سرایت کرده تا جایی که یک مامور اطلاعاتی به خود اجازه می دهد به خواهر من بگوید که باید منزلش را تغییر بدهد که نزدیک من نباشد وگر نه از کارش اخراج خواهد شد.

 

فکر می کنید به چه دلیلی فشارهای یاد شده اعمال می شود؟ آیا این تلاش ها برای این است که شما به ایران بازنگردید؟

مامورین وزارت اطلاعات وهرکس دیگری می دانند که من هرکاری که صلاح باشد انجام می دهم وهیچ کس نمی تواند مانع از برگشتن من به ایران بشود. من درجایی هستم که بتوانم مفید باشم. تا تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل متحد یعنی تا ماه دسامبر من وظایفی در سازمان ملل متحد دارم که باید به انجام برسانم و بعد از آن هم به ایران خواهم رفت. هیچ مقامی حق ندارد طبق قانون مانع از ورود هیچ یک از شهروندان به خاک مملکت شود.

 

آیا در مورد آزار و اذیت های صورت گرفته شکایت کرده اید؟

طبیعتا من همواره از  قانون برای دفاع از موکلین و همچنین دفاع از حقوق پایمال شده خودم استفاده کرده ام،اما متاسفم که قانون نادیده گرفته می شود. وقتی روزی نامه های دولتی و همچنین خبرگزاری جمهوری اسلامی تهمت هایی علیه من را عنوان کردند از جمله اینکه من مسلمان خوبی نیستم و یا اینکه ایرانی خوبی نیستم و تهمت های امنیتی به من زدند، از خیلی از نویسندگان این مقالات و سردبیران این نشریات.شکایت کردم اما متاسفم که هیچ قاضیای  تاکنون جرات احضار آنها را نداشته است.