برای ایران : مک کین یا اوباما ؟

جمشید اسدی
جمشید اسدی

انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا، پژواکی جهانی دارد. سیاست های ثروتمندترین دموکراسی (20 ‏درصد کل درآمد) و نخستین قدرت نظامی (45 درصد کل هزینه ها) جهان، خواه ناخواه، مستقیم و غیر مستقیم، بر ‏سیاست دیگر کشورها، به ویژه در منطقه نفت خیز و پر جنب و جوش خاورمیانه، تأثیر می گذارند. از همین رو بررسی ‏انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر 2008 و پیآمد سیاست های این یا آن نامزد برای کشورمان شایان کمال ‏اهمیت است.‏

بنا بر نظر سنجی ها تا تاریخ نگارش این نوشته و به گمان قوی تا انتشار آن، باراک اوباما اقبال بیشتری برای رسیدن به ‏مقام ریاست جمهوری آمریکا دارد تا جان مک کین. جدا از نتیجه این انتخابات اما، برآمدن اوباما تا این رتبه، مبارک و ‏بیانگر تحول جامعه شناختی مثبت و ستودنی در کشور آمریکاست. پس از گزینش دو رنگین پوست به عنوان وزیر امور ‏خارجه در دوران زمامداری جورج بوش، حالا شاید بالاترین مقام اجرایی این کشور هم یک سیاه پوست باشد. این ‏احتمال بیش از هر چیز نمونه ای است از پویایی مسالمت آمیز و نه الزاما آسان دموکراسی برای حل مشکل های ‏اجتماعی. در حدود چهل و چند سال پیش، سیاهان آمریکا از بسیاری حقوق اجتماعی محروم بودند و حالا، با وجود جان ‏سختی بسیاری از تبعیض ها، شهروندان رنگین پوست تا بالاترین مقامات کشوری و لشکری هم بر می آیند. این نکته ‏نمی تواند و نمی بایستی در نزد هیچ آزادی خواهی کم بها بماند.‏

اما این امر نیک جامعه شناختی به خودی خود انتخاب سیاسی نمی تواند بود. نگارنده که در دل از هیچ ناراحتی وجدانی ‏نسبت به رنگین پوستان یا هر انسان دیگری در رنج نیست، برآمدن اوباما را تا این سطح ارج می نهد و می ستاید، اما ‏به این لحاظ و به ویژه از دیدگاه منافع ملی ایران، وی را الزاما به مک کین برای ریاست جمهوری آمریکا ترجیح نمی ‏دهد. این نوشته و اندیشه ای که پیش از آن بر ذهن نشست بر پایه پرسشی است بنیادین و بی طرفانه در همین مورد: از ‏دیدگاه منافع ملی ایران، چه کسی از میان دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا، اوباما یا مک کین بهتر است ؟‏

برای تمیز رئیس جمهور آمریکایی که برای ایران بهتر تواند بود، در حال حاضر و تا زمان امکان سنحیدن وی عمل، ‏چاره ای جز بررسی گفته و برنامه نتوانیم داشت. اما در بررسی گفته و برنامه هم می بایستی میان دو دوره مبارزه ‏انتخاباتی تمایز گذارد.‏

در دوره نخست مبارزه انتخاباتی که نامزدها در پی پشتیبانی حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطی اند تا رای ‏تندرو ترین هواداران نیز جلب شود. اما در دوره دوم، یعنی از زمانی که نامزد های هر حزب انتخاب شدند و هر یک ‏برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری می بایستی در پی جلب نظر و رای دهندگان غیر حزبی و مستقل باشند، ‏گفته ها رنگ دیگر می گیرند و معمولا بیش از پیش به راه میانه می روند. ‏

آنچه شرحش رفت اصلی است در بررسی رفتار سیاسی انتخابات و بدیهی است که در شرایطی ممکن است نامزدهایی ‏از همان آغاز شوند رای و پشتیبانی بسیاری از شهروندان را به خود جلب کنند، مثل مسئله ملی شدن صنعت نفت در ‏زمان دکتر مصدق. با وجود این توافق های همگانی همیشه مبارک نیستند و ممکن است ناشی از عوام زدگی و عوام ‏فریبی باشند، مثل برآمدن هیتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامه ها و قول ها و مناسباتی که از این راه ‏میان نامزدها و مردم ایجاد می شوند، شخصیت و فرهمندی نامزدها نیز در اقبال مردم و نتیجه انتخابات بسیار موثرند. ‏اما این بحث دیگری است، بماند برای وقت خود. باز گردیم به انتخابات کنونی در ایالات متحده.‏

در دوره دوم مبارزه، دو نامزد اصلی، باراک اوباما و جان مک کین، سه بار، 29 سپتامبر، 7 اکتبر 2008 و 15 اکتبر ‏با یکدیگر روبرو شدند و کوشیدند از پشت جبهه یکدیگر کم کنند و بر جبهه خود بیافزایند. آنچه در گفتگوی سوم گفته ‏شد، بیشتر مربوط به اوضاع داخلی آمریکا بود. پس داوری در میان این دو عمدتا مربوط می شود به دو مناظره اول و ‏نیز آن چه پیشتر گفته و نوشته بودند. برمبنای همه این ها انتخاب کدامیک از دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا، مک ‏کین و اوباما، برای کشورمان پیآمد های بهتری به دنبال خواهد داشت؟‏

پیش از پاسخ، باید مشخص کرد که از کدام دیدگاه و با کدام شاخص پیآمدهای خوب و بد، دو نامزد انتخابات ریاست ‏جمهوری آمریکا را تراز می کنیم. پیشنهاد ما بررسی و مقایسه این دو نامزد بر مبنای شاخص هایی است که بر ‏سرنوشت ایران تأثیر مستقیم دارند، مانند پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و مذاکره با ایران، حضور نظامی در ‏همسایگی ما و به ویژه درعراق و افغانستان، رابطه با پاکستان، اسرائیل و سرانجام روسیه. بدیهی است که در این ‏نوشته ما به تأثیر سیاست های دو نامزد بر زندگی شهروندان آمریکا که بی تأثیر یا کم تأثیر بر ایران اند نمی پردازیم. ‏

خوب یک یک شاخص های مربوط به ایران را وارسیم و دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا را مقایسه کنیم.‏

پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و مذاکره با ایران. هر دو نامزد ایران اتمی را خطر و تهدیدی جدی برای اسرائیل ‏ونیز صلح و حکومت های منطقه می دانند و از همین رو با ادامه غنی سازی اورانیوم و امکان دستیابی جمهوری ‏اسلامی به توانش سلاح اتمی به شدت مخالفند. با وجود چنین رویکرد مشابه ای، روش ایشان برای رویارویی با این ‏مشکل متفاوت است. ‏

شیوه مک کین، ادامه شیوه کنونی است. یعنی گسست مناسبات دیپلماتیک و در نظر داشت جمهوری اسلامی به عنوان ‏کشور “حامی تروریسم”. به باور وی جمهوری اسلامی به دنبال بمب اتمی است و هم اکنون به عراق سلاح هایی می ‏فرستد که باعث افزایش تنش و کشته شدن سربازهای امریکایی می شود. با چنین نگاهی، مک کین با مذاکرات مستقیم ‏بدون پیش شرط با ایران مخالف است. الگوی وی رونالد ریگان است که با برژنف، آندرپف و چرننکو مذاکره نکرد و ‏گورباچف را تنها بعد از سیاست بازگشایی (گلاسنوت و پرسترویکا) برای مذاکره پذیرفت. یا همچون نیکسون که ‏مذاکره خود با چینی ها در زمان مائو را به ملاقات های مقدماتی کسینجر وزیر امور خارجه وقت با مقامات چینی منوط ‏کرده بود. مک کین گفتگو با ایران را تنها با پیش شرط و دست کم در آغاز در سطحی پایین تر از سطح سران دو کشور ‏می پذیرد. ‏

پیشنهاد ویژه مک کین برای مقابله با غنی سازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی تشکیل اتحادیه ای از کشورهای ‏دمکراتیک پیشرفته ای است که بخش بزرگی از اقتصاد جهان را در اختیار دارند و بر همین مبنا می توانند مجازات ‏های سنگینی علیه ایران در نظر گیرند.‏

اوباما هم معتقد است که ایران به دنبال سلاح اتمی است و این را تهدیدی برای اسرائیل و منطقه می داند. وی اما، شیوه ‏دیگری برای حل این مشکل پیشنهاد می کند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتی، وی به روشنی هوادار گفتگوی بدون ‏پیش شرط با جمهوری اسلامی بود، اما به تدریج این موضع را تعدیل کرد. به اعتباری شیوه او در برابر ایران را می ‏توان به کاربست پیشنهادهای گزارش کمیسیون بیکر- هامیلتون دانست که در پایان سال 2006 میلادی عنوان شدند‏ ‏.‏

البته اوباما کماکان هوادار مذاکره با ایران است، اما پیشنهاد می کند که از طریق گسترش مجازات های سخت و فشار بر ‏کسانی که کماکان با ایران داد و ستد بازرگانی دارند، هزینه ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی را به شدت بالا ‏برد و این کشور را سرانجام به نرمش وادارد ‏. از آن گذشته اوباما هم همچون مک کین موافق تشدید تحریم هاست اما به ‏جای اتحادیه ای از دموکراسی ها، ترجیح می دهد چین و روسیه را به این راه بکشاند. ‏

به کوتاه سخن شیوه اوباما در مورد ایران، گفتگو و در عین حال بالا بردن هزینه سر سختی برای جمهوری اسلامی ‏است. وی خواهان مذاکرات مستقیم، اما سرسختانه با ایران، درعین تحریم است. از این رو بر خلاف آنچه گمان برخی ‏رسانه های برون یا درون مرزی است، رویکرد اوباما درباره جمهوری اسلامی سرسختانه است و در صورت ناکامی ‏در نخستین مذاکرات، سرسختانه تر خواهد شد. ‏

حالا با توجه به آنچه شرحش رفت، از دیدگاه منافع ملی ایران، موضع کدام یک از دو نامزد در مورد پرونده هسته ای ‏جمهوری اسلامی بهتر است؟ ‏

به نظر می رسد اوباما. کوچک ترین فایده شیوه وی آن است که بر تبلیغات دروغین سرسختان نظام مبنی بر ضدیت و ‏دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ضربه خواهد زد و ایشان را در برابر مردم و جناح های میانه روتر نظام وادار به ‏عقب نشینی خواهد ساخت.‏

اسرائیل و فلسطین. در مورد پشتیبانی از اسرائیل به عنوان متحد اصلی ایالات متحده در خاورمیانه هیچ تفاوتی میان دو ‏نامزد انتخابات ریاست جمهوری این کشور وجود ندارد. پشتیبانی از اسرائیل نه تنها اصل ثابت سیاست خارجی آمریکا ‏در منطقه است، بلکه در عین حال خواست مردم آمریکا نیز هست ‏.‏

در نتیجه هریک از دو نامزد، اوباما یا مک کین، که به ریاست جمهوری رسند، همان سیاست حمایت از اسرائیل و از ‏چنین زاویه ای از سر گرفتن مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطین را دنبال خواهند کرد. نه بیش، نه کم. از همین رو، ‏از دیدگاه منافع ملی ایران، مسابقه میان اوباما و مک کین مساوی است. هر چند که شوربختانه درست به همین دلیل، اگر ‏سرسختان اسرائیل ستیز کماکان در سیاست امور خارجی کشور دست بالا داشته باشند، به تنش زدایی روابط میان ایران ‏و آمریکا، حتی با سر کار آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا هم نمی توان چندان خوش بین بود.‏

عراق. اختلاف باراک اوباما و جان مک کین در مورد عراق از هر پرونده دیگری در سیاست امور خارجی بیشتر ‏آمریکاست. ‏

اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالی که مک کین حتی پیش از جورج بوش هوادار تغییر رژیم در ‏این کشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلکه با افزایش نیروهای ایالات متحده در این ‏کشور نیز در سال 2007 موافقت نکرد. مک کین اما، از همان سال 2003 هوادار افزایش نیروهای آمریکایی در ‏عراق بود و به همین لحاظ به استراتژی نظامی آمریکا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت. ‏

مک کین عراق را جبهه اصلی مبارزه با تروریسم می داند و پیروزی در این جبهه را باور دارد. به گمان وی خروج ‏نیروهای نظامی از عراق پیش از پیروزی مطلق می تواند شکستی سخت برای کل سیاست های آمریکا و بلکه جهان ‏آزاد به دنبال داشته باشد و به افزایش نفوذ ایران در این کشور بیانجامد که این خود باعث درگیری های قومی و عقیدتی ‏و مذهبی در منطقه خواهد شد. به نظر مک کین استراتژی کنونی آمریکا در عراق کارآمد است و نیروهای این کشور ‏تنها پس از پیروزی باید به آمریکا بازگردند. نشانه های موفقیت به نظر وی، متحدین ثابت قدم در عراق و دموکراسی ‏شکوفا در این کشور است. مک کین به دنبال درخواست نخست وزیر عراق نوری المالکی برای تعیین تاریخی برای ‏خروج نیروهای آمریکایی، سرانجام با تاریخ پایان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات ‏آمریکا و نیز دولت اکثرا شیعی عراق با صد هزار میلیشای سنی دستمزد بگیر برای جنگ علیه القاعده سیاست روشنی ‏اعلام نکرده است.‏

اوباما معتقد است که باید اولویت نظامی از عراق به افغانستان منتقل شده و به همین دلیل هوادار خروج نیروهای آمریکا ‏از عراق است. بنا بر برآوردهای وی، جنگ عراق ماهی 10 میلیارد دلار برای آمریکا هزینه دارد. باراک اوباما ‏ترجیح می دهد این پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمریکا کند. وی، برخلاف مک کین هیچگاه به عراق ‏نرفته است و با نیروهای آمریکایی حاضر در این کشور و حتی فرمانده عملیات آن ژنرال پتراوس ‏Petraeus‏ ملاقاتی ‏نداشته است. هرچند که اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتی از بیرون کشاندن سریع نیروهای آمریکایی از عراق صحبت ‏می کرد، اما کم کم در این مورد راه میانه تری پیش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است که در صورت پیروزی در ‏انتخابات، حداکثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداریش، یعنی اواسط سال 2010 میلادی، کار خروج نیروهای آمریکا ‏از عراق را به پایان رساند و تنها شمار کمی سرباز و سپاه برای نگهبانی از سفارت آمریکا، تربیت نیروهای نظامی ‏عراق و مبارزه با القاعده در خاک عراق نگه دارد.‏

سیاست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نیروها ازعراق روشن نیست. آیا شمار کمی سرباز آمریکایی در ‏عراق، برای رویارویی با القاعده، در عین آموزش ارتش این کشور و نگهبانی سفارت آمریکا کافی است؟ وانگهی اگر ‏شرایط برگردد و القاعده بیشتر هجوم آورد و ارتش عراق حریف نشود، چه بر سر این کشور و منطقه خواهد آمد؟ ‏باراک اوباما در این مورد هیچ نمی گوید و حتی در دو رویارویی نخست تلویزیونی اش با مک کین، از پاسخ روشن در ‏این مورد می گریخت. ‏

به باور نگارنده موضع اوباما در مورد عراق نگران کننده است. چه با وجود پیشرفت های چشم گیر نیروهای ائتلاف ‏در عراق، ثبات در این کشور، همچنان که ژنرال داوید پتراوس ‏David Petraeus، فرمانده نیروهای ائتلافی بارها ‏تکرار کرده است، شکننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نیروهای نظامی آمریکا از عراق به هرج و مرج و در پی ‏آن فرادستی طالبان و القاعده در این کشور بیانجامد، کشور ما در معرض تهدید جدی قرار خواهد گرفت. هواداران به ‏اصطلاح سنی طالبان و القاعده شیعیان را رافضی و نامسلمان و دشمن می دانند و از همین رو از حمله به مسجد سامره ‏و دیگر بناهای مذهبی شیعیان در عراق هیچ پرهیزی از خود نشان ندادند. سال ها پیش از این هم، در افغانستان دیپلمات ‏های ایرانی را به قتل رسانیده بودند. اشاره نگارنده به بحث نادرست و نامبارک سنی و شیعی نیست که حتی در ذهن ‏بیشتر بوروکرات های وزارت امور خارجه نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هم جایی ندارد، بحث بر سر اقلیت ‏بسیار محدودی از به اصطلاح سنی های طالبان و القاعده است که بنا بر برداشتی ابتدایی و دشمنانه (لابد مثل برخی از ‏شیعیان و ملی گرایان و سوسیالیست ها و لیبرال ها)، اگر قدرت را در عراق به دست گیرند روزگار را بر بزرگ ترین ‏کشور شیعی جهان سخت خواهند کرد.‏

در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور این قلم در مورد پرونده عراق، مواضع جان مک کین پیش از مواضع باراک اوباما ‏با منافع کشور ایران همخوانی دارند و در این زمین، برنده بازی اوست.‏

خلاصه کنیم که تا این جای کار، یعنی پس از بررسی مواضع دو نامزد ریاست جمهوری در آمریکا در مورد پرونده ‏اتمی جمهوری اسلامی، اسرائیل و فلسطین و عراق از دیدگاه منافع ایران مسابقه میان دو نامزد مساوی است. این را ‏داشته باشید تا هفته دیگرکه مسابقه بین این دو را در مورد افغانستان، پاکستان و روسیه پی می گیریم.‏

‎ ‎پانوشت‎ ‎

‎1. Baker J., Hamilton L. (2006), The Iraq Study group Report, 6 December.‎

‎2. Obama B., «Renewing American Leadership», Foreign Affairs, vol. 86, July-August, 2007.‎

‎3. Walter Russel Mead, The New Israel and the Old, Foreign Affairs, July/August 2008, vol. ‎‎87, n° 4.‎