ف را به نشانه اصغر بگیر

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

می گویند خدا خر را شناخت شاخش نداد، البته من در این مورد اندک تردیدهای فلسفی دارم، چون گاو که شاخ دارد به نظر من خیلی اوقات بیشتر از الاغ خر است. به نظر من اصولا خر موجود گاوی نیست که حتی اگر شاخ هم داشت، آن همه رسوایی اخلاقی به بار می آورد. شاهدش باسن بسیاری از گاوبازان اسپانیا. البته نمی توانم از این نکته خودداری کنم که شاید گاوبازهای اسپانیایی که می دانند وقتی پارچه قرمز جلوی گاو بگیری و ده تا نیزه به او بزنی حمله می کنند، واقعا خرند. گفتم خر، منظورم بیشتر به فرج سلحشور بود که خدا را شکر که فیلمساز نشد و جایزه ای نگرفت و بالای سکوی اسکار نرفت، حتما می خواست حمله کند به همه مجریان اسکار و پرچم آمریکا را آتش بزند و سه تا گاز حسابی از اسپیلبرگ بگیرد. دیدید اصغر چه کرد؟ مثل بچه های مودب، تمیز، شیک، آدم حسابی، با لهجه خوب، متن حساب شده، نگاه درست، بدون وراجی و زراجی( زر زدن طولانی) جایزه اش را گرفت و آمد نشست پهلوی پیمان و ترمه و لیلا حاتمی. من که جدا از اینکه داشتم بال بال می زدم و کلی خوشحال بودم، از رفتارش مقادیر معتنابهی لذت بردم. فرهادی گفت: “ خوشحالی مردم ایران برایم مهم تر از خود جایزه بود.” البته ما خیلی خوشحال شدیم ولی جایزه خودش عامل خوشحالی ما بود. فرج هم که طبق برخی گزارشات پزشکی از پریشب در حمام آب یخ بسر می برد و دارد می زند که خنگ بشود. نوشتم خنگ؟ خیلی فرق نمی کند، ولی منظورم خنک بود. فرج گفت: “برای ما پیروان رهبری جایزه جدایی نادر از سیمین هیچ ارزشی ندارد.” صد هزار بار شکر که هیچ ارزشی ندارد، وگرنه مجبور بودیم پیام عنیف رهبر را که یحتمل هیچ ربطی به موضوع نداشت بخوانیم و حرص بخوریم. جمال شیرجه هم از هول هلیم افتاد توی دیگ ولایت و ذوب شد و گفت: “اعطای اسکار به فرهادی ادامه فتنه های آمریکاست.” بقول یکی از امامان خدا را شکر که دشمنان ما از نادانان خلق شدند، این همه فرهادی زور می زند که بگوید جایزه اش ربطی به سیاست ندارد و واقعا ندارد، ما هم زور می زنیم بگوئیم هر کسی فیلم خوب بسازد، به هر حال سبز است، آقای شیرجه زحمت ما را کم کرد. البته عشق اینجانب و جیگرملی، یعنی خاتمی دسته گل، در یک پیام بسیار زیبا گفت: “اسکار جدایی نشانه نزدیکی دلها و امکان گفتگوی فرهنگهاست.” محسن نامجو هم مثل بچه های مهربان نازنین به رابطه “اصغر” و “اسکار” اشاره کرد و این پیروزی را تبریک گفت. از آن طرف بچه های گل زندانی، 54 نفر از بچه خوب های سبز این پیروزی را به فرهادی تبریک گفتند. جعفر پناهی و همایون شجریان هم دریافت جایزه را تبریک گفتند. ولی از همه مهم تر وودی آلن بود که وقتی به او گفته بودند برای دریافت اسکار بهترین فیلمنامه اوریژینال بیاید، گفته بود فیلمنامه اصغر فرهادی از “نیمه شب در پاریس” من بهتر است، برای چه بیایم؟ اسپیلبرگ هم که چشمش داشت برق می زد وقتی اصغر داشت جایزه را می گرفت و حرف می زد. رضا پهلوی هم از قضا پیام خوبی داده بود و معلوم بود که حواسش به کل داستان اسکار و اهمیت این جایزه است و پیامش را هم خیلی دقیق نوشته بود. دو سه تا از این سایبری های لکنتی بالاترین هم به رضا پهلوی اعتراض کرده بودند که تو چرا پیروزی را تبریک گفتی؟ حرف از این مسخره تر می شود؟ هیچ نباشد، از شوخی گذشته اگر یک صدم معرفتی که فرح پهلوی در مورد سینما همیشه داشت و در عصر خودش به سینمای ایران کمک کرد و بخشی از بهترین آثار سینمایی 45 تا 55 حاصل حمایت او بود، اگر در پسرش ته نشین شده باشد، باید هم تبریک بگوید. اصلا چه کسی حق دارد به یک ایرانی بگوید تو حق نداری تبریک بگوئی؟ خدا حفظش کند میرحسین موسوی که الهی دردوبلایش بخورد توی سر شورای هماهنگی که همان اول گفت “هر کسی خواست از ما حمایت کند خوشحال می شویم.” آدم برایش دسته گل بفرستند باید ناراحت بشود؟ جعبه بمب ساعتی که نفرستاده. حتی وزارت خارجه آمریکا هم دریافت جایزه فرهادی را تبریک گفت. از بروبکس داخلی مثل رخشان بنی اعتماد و هزار تا آدم حسابی دیگر بگذریم که همه همدل فرهادی بودند. البته بعضی از دوستان هم مثل صدای مشکوف قمر وسط این ماجرا صادر شدند، و به نظرم باید آدم یک کمی در شرایط مهمانی بزرگ حواس به آت و آشغالی که می خورد باشد، آقای اف ام سخن، نوشت که: “اصغرآقا! مراقب باشید از آن بالا پائین نیافتید.” واقعا که! حرف زدن را بلد نیستید، حرف نزدن را که بلدید. آدمی که سی سال است اصلا نمی داند سینمای ایران چه خبر است، همین طوری نصایح اخلاقی برای چه باید صادر کند؟ که چی؟ مثلا اگر برادرمان، خواهرمان، دگرباش مان، هر چیز مان، نظر نمی داد چه می شد؟ فیلم در ایران پرفروش بوده، در اروپا و آمریکا پرفروش بوده، ماهیت آن در دفاع از هویت ایرانی است، بزرگترین جوایز سینمایی جهان را از فرانسه و آلمان و ایران و آمریکا و همه جا گرفته، بزرگترین فیلمسازان جهان آن را ستایش کردند و رکورد فروش داشته، حالا شما می خواهی چه بگوئی؟ حتما باید وسط هر مهمانی با شورت قرمز آدم باید برقصد که دیده بشود؟ حالا یک هفته دیده نشو. نمی میری که!

 

انتخاب و اختلاف و ائتلاف

شهر فعلا شهر فرنگ است، از یکی دو رنگ است، یعنی در حقیقت از دو نوع مشکی است که یکی شان دلش می خواهد به سبز بزند یکی به قرمز. دعواهای انتخاباتی همچنان ادامه دارد. یک فال قهوه دیدم برای آسدعلی آقا، یک مرد متوسط القامه، که شبیه تمساح به نظر می رسید افتاده بود ته فنجان قهوه و داشت یواش یواش بطور ایستاده و با پایداری تمام می خزید به بیت. فرمول دارودسته احمدی در اینجا هم به نظرم دارد موفق می شود و این ابولی، منظورم آقای بنی صدر نیست، منظورم آقای خامنه ای است، اصلا حواس اش نیست که تا چهار پنج روز دیگر با سر وسط چاه جمکران آویزان است. بزرگ نگهبان پیشین، گراند مهدوی کنی درست در فاصله چهار روز قبل از تبلیغات انتخاباتی گفت “نباید همدیگر را خرد کنیم.” و گفت: “برخی اختلاف را بر ائتلاف پسندیدند” از آن طرف برادر احمدی نژاد هم هاله نورش را خاموش کرده و به نظرم حتی تا بعد از تصویب “اعتبارنامه نمایندگان” چراغ اش را روشن نمی کند. فعلا هم که دکتر دولیتل یک هیات نظارت بر قانون اساسی درست کرده که شورای نگهبان زده زیر کاسه کوزه اش، ولی جوانفکر گفته بی خیال داداش! شورا بزنه جاش! علی آقا لاریجانی هم یک جمله گفته که من نمی دانم از کجا آن را درآورده. گفته که: “رهبری تنوع سلایق را مفید می دانند.” وی برای مثال گفته: مثلا رهبر عزیزمان اصرار دارند کارخانه ایران خودرو از همه رنگ “نوک مدادی” تولید کنند. و حتی ایشان گفته اند در مجلس باید همه جناح های اصولگرای جبهه متحد باشند، نه اینکه فقط یک جور باشد، مثلا شما باشید، خودتان باشید، یعنی همه مثل شما باشند. از طرف دیگر یکی از اصولگرایان یک جمله بسیار زیبایی گفته که بعد از شنیدنش اکثر فلاسفه ایرانی قصد خودکشی دارند، به همین دلیل قیمت داروهای خواب آور در بازار بورس تهران به قیمت سکه و دلار و گوشت و این جور چیز ها رسیده و واقعا جمله زیبایی است. وی گفته “احمدی نژاد مستبد است، اما تخریبش نکنید.” چشم، نمی کنیم. در مقابل “ بسیج دانشجویی دانشگاه شریف از مطهری شکایت کرد.” به نظر من هرچه زودتر برادران و خواهران فاتحه آسیدعلی آقا را بخوانیم، خیلی فرقی نمی کند، من با رفتن شان موافقم، چه مموتی برود چه علی آقا برود، اتفاقا دومی بهتر است، چون دردسر بعدی اش کمتر است.

 

یا ابل فرز

این یکی را دیگر من نیستم، البته از این نظر که مریض است و یحتمل در همین روزها ریق رحمت را سر می کشد، مفید است، ولی یک روز هم باشد بدبختیم. جفری شجونی گفت: “حسین شریعتمداری باید رئیس جمهور باشد.” کی بود می گفت وضع بدتر از احمدی نژاد ممکن نیست بشود؟ خودم بودم؟ نه، فکر نکنم!

 

زندگی و دوران کامی دانشجو

فرض کن یک نفر پیدا می شود که تصمیم می گیرد که دانشگاه آزاد راه بیاندازد. که اگر دولت نمی تواند هزینه تحصیل دانشجو را بدهد، دانشگاه آزاد با پول خود دانشجو راه بیافتد، بعد یک هیات موسس تشکیل می دهد، بعد قانون تصویب می کند، بعد شعبه احداث می کند، بعد تا کره مریخ هم دانشگاه دائر می کند. یواش یواش کیفیت دانشگاهش را می برد بالا. استادان خوب را جذب می کند، دانشجوهای بد را جذب می کند، یک عالمه ساختمان در همه کشور تبدیل به دانشگاه می شود و میلیونها نفر فارغ التحصیل می شوند. این فرض اول.

فرض دوم اینکه خدا پدر جان هیوستون را در دو شب عزیز قبل که مراسم اسکار بود بیامرزد، یک فیلم ساخته بود به نام “زندگی و دوران قاضی روی بین” این قاضی روی بین یک جنایتکار تحت تعقیب بود که به یک ایالت آمریکا رفت که همه دزدها به آنجا فرار می کردند و چون مهندسی وسترن بلد بود، همه افرادی که آنجا بودند اعدام کرد و چون بیکار بود، یک کتاب قانون پیدا کرد و دائم آن را می خواند و آنقدر به قانون علاقمند شد که تصمیم گرفت قانون را اجرا کند، ولی گاهی اوقات خودش هم قانون صادر می کرد. مثلا یکی از قوانین این بود که اگر وقتی کسی وسط پوکر دارد فکر می کند که جا برود یا بلوف بزند( توپ بزند) اگر کسی تیرهوایی درکند اعدامش می کنند. یک روز در حال اعدام یک نفر بود که به شخصیت مقدس آن شهر قاضی ساز یعنی خانمی به نام لیلی لندریج که رقاصه ای در یک شهر دیگر بود و قاضی فقط پوسترش را دیده بود و عاشقش شده بود و فرمان حکومتی داده بود که اگر کسی به عکس لیلی لندریج تیراندازی کند، اعدام باید بشود و داشتند مرد بیچاره ای را اعدام می کردند. در همین موقع یک وکیل با عجله رسید و کتاب قانون را نشان قاضی داد و گفت بموجب قانون نمی شود کسی را که فقط یک روز است در شهر آمده اعدام کرد. قاضی هم که قصد اعدام داشت، آن صفحه کتاب قانون را پاره کرد و دور انداخت و گفت: حالا دیگر کار ما قانونی است.

فرض سوم: برخلاف مصوبه دانشگاه آزاد اسلامی که حکم ریاست آن باید توسط هیات موسس صادر شود و هاشمی آن را امضا کند، کامران دانشجو حکم ریاست فرهاد دانشجو برادرش را خودش امضا کرد و جاسبی را به زور برکنار کرد. فعلا هیات موسس شکایتی مفصل در این مورد نوشته و برای به نتیجه رسیدن شکایت مذکور یک کوزه خریده و آن را در کوزه گذاشته تا به نتیجه برسد.

عکس منتشره در مراسم برکناری زورکی جاسبی و انتصاب زورکی برادر وزیر بوسیله وزیر به عنوان رئیس را دیدم، فقط نمی دانم “وحید” مسوول بیت خامنه ای آنجا چه می کرد؟ معاون وزارت علوم بود؟ عضو ستاد انقلاب فرهنگی بود؟ چی بود این وسط؟

نتیجه گیری اخلاقی: قانون چیزی است که هر وقت دلم خواست انجام می دهم.

 

صدای آشنای طبل جنگ

مجلس ختم پدر عبدالله نوری برگزار شد و هاشمی و خاتمی و حجاریان و بقیه اصلاح طلبان در جایی غیر از زندان همدیگر را دیدند. براساس یک خبر عجیب و غریب که به نظر من غلط نیست، ولی چون عاقلانه می آید انجام آن از طرف رهبری بعید است، مجتبی خامنه ای با میرحسین موسوی دیدار کرد و این دیدار که برای راضی کردن او بود بی نتیجه ماند. از کسانی که دنبال منابع مالی هزینه های تبلیغاتی نمایندگان جبهه پایداری و حامیان احمدی نژاد می گردند و هی با انگشت به صادق محصولی اشاره می کنند و انگشت شان دائم توی چشم بقیه می رود، درخواست می شود این خبر را که دولت 162 میلیارد تومان، یعنی معادل یک سال بودجه کشور کسر آورده را پیگیری کنند تا به منابع مالی تبلیغات پی ببرند. از طرف دیگر روزنامه گاردین نوشت: “صدای آشنای طبل جنگ در خاورمیانه برای سرنگونی حکومت ایران می آید.” ما که یکی دو سال است داریم صدا را می شنویم، حالا دوست دارید نشنوید خودتان می دانید. امروز در کمال شادی و میمنت قانون اساسی سوریه به رای گذاشته شد و وزارت کشور بشار اسد اعلام کرد مردم با مشارکت 57 درصدی و موافقت نود درصدی به آن رای دادند. لامصب ها لااقل نمی گویند رای 74 درصدی که آدم باور کند. میزان تولیدات فیلمهای تظاهرات علیه بشار اسد از تمام تاریخ مستندسازی جهان بیشتر شده، بعد می گویند 90 درصد موافقند. دیکتاتور آدم نمی شود. خبر آخر اینکه گلشیفته فراهانی در یک فیلم به عنوان رقاصه عرب بازی کرد. قضیه دارد کم کم به بازی در فیلم های عروسی کشیده می شود، خدا آخر و عاقبت مان را بخیر بگذراند. تابو شکست، چنان هم شکست که آدم نمی داند از کجا درستش کند. بچه جان! کسی که نمی گوید لباس بپوش، هر کاری می کنی بکن، فیلم درپیت آشغال بازی نکن.